ستون‌های نشر حرفه‌ای ایران

نویسنده
متین آرش‌پور

» روایت

از راست : همایون صنعتی‌زاده به همراه عبدالرحیم جعفری، کرمان ۱۳۸۷

 

به اعتقاد عبدالحسین آذرنگ (تاریخ نگار نشر ایران)، حرفه‌ی نشر در چند دهه‌ی اخیر در ایران سه ستون اصلی داشت، همایون صنعتی‌زاده، خانواده‌ی علمی، و عبدالرحیم جعفری این سه رکن بودند که نشر ایران را از دوران چاپ سنگی تحویل گرفتند و به دوران فیلم و زینگ و چاپ با فیلم و زینک رساندند. این نوشته می‌کوشد دریچه‌ای باشد بر این تحول و مروری بر فعالیت‌های قله‌های نشر در ایران.

 

همایون صنعتی زاده

شهریور امسال که از راه رسید پنج سال از خاموشی مردی می‌گذشت که نشر صنعتی و مدرن امروز ایران بدون تردید به او بدهکار است. اگرچه نمایه‌ی فعالیت‌های او در مدت عمر ۸۴ ساله‌‌ی خود آن‌چنان بلند است که گاه باورنکردنی به نظر می‌رسد اما متاسفانه امروز در تریبون‌های رسمی نامی از او نیست.

سیروس علی‌نژاد (روزنامه نگار)، روزگاری به او لقب اعجوبه داده بود، آنقدر زندگی جالبی دارد که آدم در می‌ماند از کجا شروع کند. از انتشارات فرانکلین، دایره‌ المعارف مصاحب، چاپ کتابهای درسی، سازمان کتاب‌های جیبی،، مبارزه با بی‌سوادی، چاپخانه افست، کارخانه کاغذ پارس، کشت مروارید کیش، رطب زهره، پرورش‌گاه صنعتی، خزرشهر، گلاب زهرا، ترجمه و تالیف بیش از بیست عنوان کتاب و….

روزگاری اگر قرار باشد از مردی تجلیل کنند که به کار نشر کتب درسی در ایران سامان بخشید، یا بزرگ‌ترین چاپ‌خانه‌ی خاورمیانه را به ایران آورد، یا اگر قرار باشد از مردی یاد کنیم که نهضت ترجمه‌ی دهه‌ی چهل با درایت او و تاسیس دو بنگاه بزرگ فرانکلین و کتب جیبی رونق گرفت یا مردی که در تولید علم بومی نقشی بی بدیل ایفا کرد، تنها به یک نام می‌رسیم ؛ مردی که به اندازه‌ی یک وزارت فرهنگ از خود خدمات فرهنگی برجای گذاشت.

با پیروزی انقلاب او به زندان افکنده شد، اموال و دارایی‌های فرهنگی‌اش از چاپ‌خانه‌ی افست و سازمان انتشارات علمی و فرهنگی مصادره شد و… ولی او از پای ننشست کشور را ترک نکرد و همانند دیگر سرمایه‌دارانی که گرفتار مصادره‌ی اموال شدند، به یگنه دنیا نرفت. در ایران ماند و به ترجمه و تالیف و سرودن شعر پرداخت. تا آخر عمر نیز با اهالی ادب و فرهنگ و هنر مراوده و رابطه داشت. از ایرج افشار یزدی تا ابراهیم باستانی پاریزی، هوشنگ مرادی کرمانی و علی دهباشی در خانه‌اش همیشه بر روی اهالی فرهنگ باز بود.

بد نیست اشاره کنم که نخستین بار سال ۱۳۸۳ در جریان جشنواره کتاب کودک کرمان به این شهر رفته بودم و برای نخستین بار با او در آن‌جا آشنا شدم. به لطف هوشنگ مرادی کرمانی و البته لطف و هماهنگی محمدعلی علومی، در آن زمان صنعتی زاده با شرکت دلچه وگابانا برای تولید اسانس اودکلن‌های مورد نیازشان وارد تجارت شده بود. صنعتی زاده برای تولید این اسانس، کشتزارهایی در افغانستان را برای تولید رز زیر کشت بوده تا هم کشاورزها به کشت خشخاش نپردازند و هم این که سود بیشتری نصیب شان شود چرا که پولی که سود تولید اسانس بسیار بیشتر از کشت خشخاش است.

علاقه و توجه صنعتی زاده به افغانستان البته به سال‌ها و چند دهه پیش باز می‌گردد، این نیز روایتی شنیدنی دارد: در افغانستان خیلی پیش از ایران به فکر سامان دادن کتاب‌های درسی دبستان می‌افتند.نخست به اتحاد شوروی رو می‌آورند اما به دلیل مشکل حروف فارسی که در شوروی آن روزگار به سختی پیدا می‌شد و در اندازه‌ی چاپ وسیع کتاب درسی در درترس نبود، در سال ۱۳۳۷ به فکر ایران می‌افتند و برای این کار چه کسی بهتر از صنعتی زاده.

اندک زمانی پس از آن نیز این حرکت در ایران آغاز می‌شود و چاپ‌خانه‌ای که کلید راه اندازی‌اش در سال ۱۳۴۰ زده می‌شود همچنان نیز به کار چاپ بخشی از کتب درسی در ایران مشغول است!

از ابتدای کار روحانیون از در مخالفت با صنعتی زاده در آمدند. فرید مرادی (تاریخ نگار نشر در ایران) با اشاره به شرایطی که صنعتی زاده متولی انتشار کتب درسی در ایران شد می‌گوید، اگرچه نظام آموزش رسمی و مدرن از سه-چهار دهه پیش در ایران جا افتاده بود و سیستم مکتب‌خانه‌ای دیگر به آن شکل فراگیر نبود، اما همچنان بخشی از آموزش‌های سنتی توسط روحانیون و در مدارس قدیمه صورت می‌گرفت.

به این ترتیب وقتی محمد رضا شاه پهلوی یک نمونه از کتاب جغرافیای مدارس ابتدایی که به دستش رسیده بود و پر از غلط بود را به دیوار پرت کرد، خیلی‌ها به این فکر افتادند که باید کتاب درسی ایران نیز همانند افغانستان منسجم و متمرکز منتشر شود. تا پیش از آن هر معلم و استادی به میل خود و با نگاه به کتاب‌های موجود در بازار کتاب، کتاب درسی مد نظر خود را انتخاب می‌کرد. تا این که قرار شد کتاب‌ها در مرکز چاپ و از طریق شبکه‌ی مدارس توزیع شود. این نیز از جمله اقداماتی بود که در کنار بخشیدن حق رای به زنان و…، مورد اعتراض شدید روحانیون قرار گرفت.

اگرچه در کرمان خانواده‌ی صنعتی زاده معروف و سرشناس بودند اما برخی خطبای مساجد در تهران، او را یهودی بهایی شده خطاب می‌کنند!

خانواده‌ی علمی و نخستین پاتوق کتاب تهران

تاریخ نگاران نشر در ایران و پژوهش‌گران این عرصه اعتقاد دارند که خانواده‌ی علمی‌ها در نشر ایران همانند یک تراست عمل می‌کنند. اگرچه از ظهور علمی‌ها در نشر ایران نزدیک به صد سال می‌گذرد اما هنوز نیز بخشی از بدنه‌ی نشر کشور در اختیار این خانواده است. شاید برای برخی روزنامه نگاران جالب باشد که بدانند، نخستین شکلی از نشریه‌ی مرور کتاب امروزی یا همان کتاب هفته چیزی بود چندین دهه قبل از سوی بزرگ خاندان علمی برای معرفی کتاب‌های سودمند فارسی که از هند وارد کرده بود منتشر می‌شود. سال‌ها پس از آن مجله‌ی پیک سعادت نسوان به تقلید از علمی به معرفی کتاب در نشریه‌ی خود پرداخت. این اتفاق برای حدود ۹۰ سال پیش است.

محمد علمی در آغاز تاجری بود که در کنار واردات چای و برنج و حبوبات کتاب نیز وارد می‌کرد، به طور جدی به کسب و کار کتاب فکر می‌کند و نخستین کتابفروشی‌اش را در نزدیکی توپ‌خانه دایر می‌کند. جایی که امروز کت و شلوار فروشی‌های باب همایون قراردارند. همین می شود که نخستین پاتوق کتاب‌ نیز در تهران شکل می‌گیرد. جایی برای نشست و چایی خوردن نویسنده و ناشر و کتاب‌فروش و مردم.

مجله‌ی کتاب نیز در همین مدت به چاپ می رسد، در این موقع سانسوری روی این نشریه وجود نداشت اما به دلیل دیگری تعطیل می‌شود، عدم استقبال مردم از کتاب و کتاب‌خوانی.

خانواده‌ی علمی امروز از چهار دهه پیش به صورت تراست و یک خانواده‌ی بزرگ با در اختیار گرفتن شمار زیادی از کتاب‌های مطرح و مهم، یک شبکه‌ی خانوادگی از کتاب‌فروشی و موسسات نشر را در اطراف خود به راه می‌اندازد.

یک ضرب‌المثلی امروز در میان ناشران وجود دارد که می‌گوید، هرناشری را اگر به پشت‌اش نگاه کنید یه جوری به علمی‌ها می‌خورد. اسامی موسساتی که در این خانواده اداره می‌شود، انتشارات علمی، علم، پیکان، سخن، البرز، نشر علم، جاوید علم، ابن سینا و… حتی رمضانی، مدیر نشر مرکز ( که اگرچه در شناسنامه یک علمی نیست و خارج از خانواده باید باشد) اما همین اندازه که از سوی مادر علمی است وارد حلقه‌ی اعتماد شده و توانسته امروز خود را به عنوان یک ناشر حرفه‌ای، سخت کوش و با وسواس شناخته جابیاندازد.

این خانواده با در اختار گرفتن تعداد عناوین بسیار بالای کتاب در فضای بدنه و تولید انبوه، سیاست‌های مدنظر خانواده را پی‌می‌گیرند سیاستی در راستای انتشار و تمرکز بر کتاب‌های ادبیات کلاسیک؛ آثار نایاب و کمتر منتشر شده‌ی، ایجاد شبکه‌ی‌خصوصی توزیع کتاب، بی‌نیازی خود را از دولت و شبکه‌ی دولتی توزیع کتاب که بسیار کران و بی معنی است تامین می‌کنند. نگاهی به کارنامه‌ی انتشارات علمی ها در همه‌ی موسساتی که به نوعی با علمی‌ها در تعامل است، بیشتر تاکید بر ادبیات کلاسیک، کتاب‌های روان‌شناسی، ترجمه‌های داستانی کتاب‌های عامه پسند و….یا این همه علمی‌ها توانسته‌اند مخاطب‌های فراوانی را هرساله با ترفندی جدید از انتشار کتابهای روانشناسی و کتب عامه پسند، داستانی در اختار داشته باشند.

 

نخستین شاهنامه رنگی در ایران

مجلس بیژن و منیژه در شاهنامه امیرکبیر

خدمتی که عبدالرحیم جعفری به نشر ایران کرد از جنبه‌های مختلفی حائز اهمیت است. از هنگامی که صنعتی زاده به نوعی بازنشتگی زود هنگام خود را اعلام کرد، جعفری با پا به میدان گذاشتن جعفری و خرید امتیاز کتاب‌های گوناگون و فعالیت‌های دیگرش، همان مسیر را با سبک و سیاق خود ادامه داد اما در همین زمان بهار ۱۳۵۸ از راه می‌رسید و جعفری کوتاه زمانی بعد دیگر مالک امیرکبیر نبود و باید با امیرکبیر خداحافظی کند.

وقتی در سال ۱۳۲۸ امیرکبیر راه اندازی شد یک عنوان کتاب نماز را داشت اما در سال ۱۳۵۸ و در این مدت ۳۰ ساله ۲۸۰۰ عنوان کتاب منتشر کرده بود. جعفری اما همانند صعتی زاده نیست، او تمام تمرکز و حواسش بر روی انجام بهترین کار است. با توجه به تجربه و تخصصی که در جاپخانه کسب کرده، همه‌ی امور ویراستاری، حروفچینی، و… را می‌داند. وقتی به کمک نیاز باشد خودش در کنار کارگرها آستین را بالا می‌زند و به نمونه خوانی مشغول می‌شود.

انتشار بدون غلط کتاب رویایی بود که جعفری به آن جامه‌ی عمل پوشاند. ایجاد یک تحریریه‌ی تخصصی برای ویراستاری و نظارت بر نشر کتاب، از اقتضائات نشر صنعتی و مدرن در ایران بود. ب این تجربه به مرور جعفری جرات پیدا کرد که دست به کار ویژه‌ای بزند. چاپ شاهنامه بر روی کاغذ گلاسه و چهاررنگ. این تازه در زمانی است که بسیاری از کتاب‌های غیر درسی همگی به شیوه‌ی چاپ سنگی تولید شده بودند.

جعفری به خود جرات داد با سفارش بهترین کاغذ و مرکب و ماشین آلات جاپ، دست به کاری آزموده نشده بزند. او پس از چندین بار آزمون و خطا در نهایت موفق می‌شوند نخستین تابلوی مینیاتوری که خود سفارش نقاشی و تذهیبش را پرداخته بود منتشر کند. این کار چندین بار و چندین بار تکرار می‌شود تا رنگ‌ها به اصلاح روی هم بنشینند و رویهم داغی ندهند.

تا پیش از این نسخه‌ی کامل شاهنامه از سوی شوروی‌ها و در مسکو به چاپ رسیده بود نسخه‌ای که اگرچه تصحیح و مقابله‌ی خوبی داشت اما، غلط چاپی فراوان داشت. این نسخه را مرکز فرهنگی سفارت شوروی در تهران یا انتشارات میر- گوتنبرگ یا کتابفروشی نیل عرضه می‌کردند. در سال‌هایی که شاهنامه روس‌ها در تهران چاپ شد وضعیت اقتصادی مردم به گونه‌ای نبود که مردم عادی بتوانند هزینه‌‌ی خرید یک نسخه‌ی کامل آن را بپردازند. روس‌ها هم نشسته بودند و تماشا می‌کردند که مردم تهران با این شاهکار ملی‌شان چگونه معامله می‌کنند.

به این ترتیب بود که مدیر انتشارات نیل به فکر بازکردن فرم‌های کتاب از یکدیگر و ورق ورق فروختن شاهنامه می‌افتد. باری این اتفاق خشم جعفری را موجب می‌شود و او با زحمت و مشقات فراوانی که در کتاب خاطرات خود “درجستجوی صبح” شرح داده، دست به انتشار شاهنامه‌ی تمام رنگی در ایران می‌زند.