از همه جا

نویسنده
امیرحسین خورشیدفر

نوبل حق کیست ؟…

 

نوبل خلاف انتظار ماست. آکادمی بنا ندارد غول ها را به حلقه برندگان راه بدهد. این را دیگر همه فهمیده اند. بعید است بارگاس یوسا، کارلوس فوئنتس، خولیو کورتاسار، فیلیپ راث و میلان کوندرا هم خیال قرائت خطابه نوبل را در سر داشته باشند. هیچ رسم نیست که از نویسندگان بپرسند آیا شانس نوبل را برای خودت قائلی. البته ذهن نویسندگان بسیاری در گوشه و کنار جهان در آرزوی نوبل آشفته است. اعتراض ها شنیده می شود. در ایران وبلاگ نویس ها صریح ترین موضع را درباره برندگان نوبل چند سال اخیر داشتند. آنها می پرسند آیا نوبل ها در دو دهه گذشته عادلانه قسمت شده اند؟ ظاهراً ترجیح می دادیم نوبل وضعیت جسمی نویسندگان بزرگ را آن به آن چک کند تا پیش از مرگ شان جایزه به همه آنها برسد. روزنامه ها سالانه سیاهه نوبل نگرفته ها را قطار می کنند. وزن لژ ناکامان خیلی سنگین است. داد خیلی ها از این سو و آن سوی آب ها در آمده. در 10 سال گذشته 9 اروپایی برنده نوبل شده اند. نویسنده زن سیاهپوست تونی موریسون در سال 93 آخرین امریکایی برنده نوبل بود. بی دلیل نیست که امریکایی ها رویشان را از اروپا برگردانده اند. به نظرشان انتخاب های کهنه سلیقه های اروپایی در بیشتر موارد ملال آور و متفرعنانه است. حتی منشی امسال آکادمی هم نگرانی خود را از اروپایی زده شدن نوبل اعلام می کند. او گفت مرزهای جایزه به سرحدات اروپا محدود شده است. با این وجود جایزه 2009 هم از اقیانوس نگذشت. نوبل سرسختانه راهش را ادامه می دهد. نویسنده یی که پرفروش ترین کتابش 20 هزار نسخه تیراژ داشته برنده می شود. از ایران؛ از دور به نظر می رسد آکادمی فعالیت خود را به کشف استعداد محدود کرده است. برای بخش بزرگی از جامعه کتابخوان ایرانی باور اینکه نویسندگانی در جهان هستند که نام شان به گوش ما نرسیده یا اگر رسیده ما نشنیده ایم دشوار است. تصور جایزه ادبیات نوبل کم و بیش برای ما مترادف است با انتخاب سالانه بهترین نویسنده جهان. چیزی شبیه انتخاب مرد سال فوتبال. بنابراین جایزه هر سال بهت زده مان می کند. می گوییم وقتی آقایان بزرگ هنوز نوبل نگرفته اند چرا این یکی… در سوی دیگر نوبل از اینکه برآیند تمایل عمومی آنهایی باشد که انتخاب های این جایزه را دنبال می کنند اکراه دارد. کدام طرف بیشتر ضرر می بیند؟ نویسنده هایی که نوبل نگرفته اند یا نوبلی که نام این نویسنده ها را به فهرست خود اضافه نمی کند ؟

 

نوبل چشم به آینده دارد. از هارولد پینتر و دوریس لسینگ که بگذریم برندگان اخیر همگی جوان بوده اند. بسیاری از آنها مثل جی ام کوئتزی و اورهان پاموک در سال های پس از دریافت جایزه ثابت کرده اند صدای حقیقی سرزمین های خود هستند. صدای پیشرو، معترض و مسوول. پاموک شاید تنها روشنفکر خاورمیانه یی است که از مرز پوپولیسم رایج می گذرد و به جز حاکمیت به مردم نیز انتقاد می کند. در حقیقت نوبل زمانی به آنها اهدا شده است که هنوز به ستاره های گرانقیمت بنگاه های بزرگ نشر جهان تبدیل نشده اند. اظهارنظر متکبرانه امریکایی ها درباره نوبل مرز محسوس میان نویسندگان مستقل ( که خاستگاه مشترکی با جریان ادبیات روشنفکری دهه های گذشته همان نام های بزرگ نوبل گرفته دارند) و نویسندگان بزرگ بازار نشر را روشن می کند. این به معنای نادیده گرفتن ارزش و اعتبار آثار غول ها نیست. همان طور که مراجع مختلف سینمایی جهان به هنجارهای متفاوتی پایبندند. ارزش و ظرافت و محتوای فیلم های مهم هالیوود قابل کتمان نیست اما نمی توان انتظار داشت یک مرجع داوری اروپایی معیارهای اساسی خود را به نفع جلال و جبروت هالیوودی فراموش کند. نوبل با هر لغزشی در معرض فروکاسته شدن به یک نظرسنجی سالانه از جنسی که روزنامه ها راه می اندازند قرار دارد. به چیزی شبیه همین «چهره های ماندگار» خودمان. یک جور قدردانی سالانه از مشایخ و اربابان. چیزی که حرفی در آن نیست. نوبل گرفتن نویسنده یی که میلیون ها کپی از کتابش به سی و چند زبان زنده و نیمه جان سراسر جهان ترجمه شده، هر اظهار نظرش در رسانه ها بازتاب می یابد، به کسی بر نمی خورد. قاعدتاً موضع گیری های سیاسی نویسندگان بزرگ جهان هم (البته بی ضرر و دردسر) اما همراه خواست های مترقیانه و آزادیخواهانه است. اما بسیاری از این نویسندگان از جمله همان ها که نام شان را به عنوان غول های مغبون نوبل بردیم از فضای انتقادی حقیقی خارج شده اند. هرتا مولر با یادآوری مکرر فاجعه چائوشسکو استخوانی در گلوی آسان گیری اروپایی است. مولر هم مثل دیگر گریختگان از بلوک شرق خود را در آغوش لیبرالیسم غربی جا داده تا آنجا که مرکل نوبل گرفتنش را به یمن بیستمین سالگرد فروپاشی دیوار برلین تعبیر می کند. بدبختانه انگار نمی توان از جهنم دیکتاتوری های حزبی و فردی اردوگاه چپ گریخت اما به روح حقیقی اش وفادار ماند. با این همه هرتا مولر نماینده جریانی است که بیرندگی خود را از دست نداده و نمی دهد. خاطره دوستان قربانی شده اش که مداوماً به آنها اشاره می کند او را در مواجهه با بی اعتنایی مرسوم قرار می دهد.

 

منبع: اعتماد