آقای خامنه ای! ولی مطلقه فقیه! تا امروز ما هر چه نوشتیم و گفتیم بی اثر بود. شما صدای مردم را نمی شنوید، نمی خواهید بشنوید. نمی توانید بشنوید، … نمی دانم؛ بی اثرست حرف هایمان. ما ولی حرف های شمارا می شنویم، می خوانیم، عملکرد شمارا می بینیم. می دانیم توقع تان از “مردم همیشه در صحنه” چیست. شما می خواهید آنان یک زبان بگویند شما و رئیس دولت منتصب تان، لباس بر تن دارید. همین. آن هم در حالیکه واقعیت نشان می دهد که چنین نیست. حالا باید چه کنیم؟ حالا که به اینجا رسیده ایم، آیا سئوال دیگری در برابر ما می ماند، جز اینکه: آقا! شما کی می روید؟
ما حرف دیگری داریم بزنیم جز اینکه: تاکی باید در برابررهبر ایران، بنویسند آیت الله خامنه ای؟ ما کی دوباره حق خواهیم داشت که در برابر نوع حکومت کشور مان بنویسیم جمهوری؟ باور کنید پاسخ شما به این سئوال، نه فقط تکلیف عوام، که تکلیف خواص را هم روشن خواهد کرد.
ما دیگر این بحث را فراموش کرده ایم که ولی فقیه باید واجد چه شرایطی باشد. مهم این است که می دانیم ویژگی های حکومت “دیکتاتوری” چیست. اصلا چه وقت این حرف هاست وقتی نمایندگان تان به صراحت می گویند “شرایط مرایط” نداریم؛ “انتخاب منتخاب” در کار نیست. آقا، آمدنش براساس “کشف” است.
باشد؛ خودتان این را به صراحت بگویید. خودتان بگویید جمهوری در کار نیست. بفرمایید انقلاب 57 ضد سلطنت خانواده پهلوی بود، بگویید خواست آن انقلاب، سلطنت ما بود. بگویید اینها را. جانشین هم که دارید. بگویید؛ شترسواری که دولا دولا نمی شود.
بگویید چرا ملت ما را مردمانی می خوانید باصفاتی عجیب و غریب ـ از جمله اینکه آگاهیم، شجاعیم و زمان شناس ـ اما تا می آییم نشان دهیم که حق باشماست، نشان دهیم که ماآگاهیم، شجاعیم و زمان شناس، صدایتان در می آید که: “انتخابات تمام شد و اشکالی هم بر آن وارد نبود.”
چرا توصیه می کنید که “کاملاً هشیار” باشیم، اما تا می خواهیم هشیاری خود را به منصه ظهور برسانیم، می گویید: “از هرگونه رفتار و گفتار تحریکآمیز و بدگمانانه پرهیز کنید. رئیس جمهور منتخب و محترم، رئیس جمهور همه ملت ایران است و همه و از جمله رقیبان دیروز باید یکپارچه از او حمایت و به او کمک کنند.”
آقای خامنه ای! حضرتعالی “دیدار با جوانان فرزانه را مثل همیشه بسیار شیرین و امیدبخش” می خوانید، و اینکه “توجه جوانان به مسائل اساسی کشور، نشانه و معنای پیشرفت است و مسئولان باید با توجه به این حقایق، برای آینده برنامهریزی و اقدام کنند”. پس بگویید چرا تا صدای همین جوانان در می آید، می فرمایید: “بیگانگان با درک این مسئله، محیطهای دانشگاهی و دانشجویی را آماج توطئه قرار دادهاند تا به هر شکل ممکن در روند فعالیتهای علمی اختلال ایجاد کنند”. بعد آدم هایتان هم در جامه قضا هم، حکم 8 سال و 10 سال و تبعید و شلاق، برای جوانان ما صادر می کنند؛ چرا؟
آقای ولی مطلقه! چرا شما خطاب به ما مردمان “همیشه در صحنه” می گویید “به هرحال در انتقاد از هر مسئله و دستگاهی باید انصاف را هم در نظر گرفت»اما نوبت خودتان که می رسد، می گویید: “همان فردای انتخابات عده ای بدون دلیل و استدلال، آن انتخابات عظیم را دروغ خواندند؛ آیا این جرم کمی است!” این جرم کمی است؟
چرا می گویید “انتخابات مال مردم است و نتیجه آن براساس تشخیص ملت رقم می خورد” اما وقتی سیزده چهارده میلیون نفر از همین ملت [البته بین سیزده تا چهارده، یک میلیون تفاوت است ولی چون اعداد معنای زیادی در قاموس گردانندگان حکومت اسلامی ندارند، ما هم مثل شما می گوییم سیزده چهارده میلیون] تشیخص شان با تشخیص شما یکی نیست، می شوند خس و خاشاک، و شما هم صدایتان در نمی آید؟
این سیزده چهارده میلیون، حرکت بعدی شان باید چه باشد، وقتی “تشخیص” شان به هیچ گرفته می شود؟ چرا وقتی فرزندان همین میلیون ها نفر، تظاهرات سکوت برپا می دارند، در عاشورای حسینی به خیابان می آیند تابرای یک مرجع تقلید عزاداری می کنند، روی پشت بام ها الله اکبر می گویند و… اما ماموران رئیس جمهور همفکر شمابا ماشین از روی بدن های گرم و زنده آنها می گذرند، شما هیچ نمی گویید تا بقیه آنها را هم بگیرند، به دادگاه نمایشی بکشانند، وابستگان شهیدان انقلاب 57 را به روز علیرضا بهشتی بنشانند، با روح الامین شان در کهریزک آن کارها کنند، که می دانید؛ چرا؟
چرا می گویید: “انتخابات برای این است که در صندوق های رأی معلوم شود که مردم چه می خواهند نه در کف خیابانها.” اما یک کلمه نمی گویید وقتی آن همه صندوق را با کاغذهای یکدست پرکردند، مردم باید چه کنند؟ نکند باید به احمد جنتی مراجعه کنند!یا به سردار محصولی، سرداررادان، سردارنقدی، سردار احمدی مقدم، به روح الله حسینیان که زمانی قاتل بوده، به سعید مرتضوی، … به کی؟
آقا!اگر شما به واقع بر این باورید که “همه باید فصل الخطاب را قانون بدانند” با استناد به چه قانونی امریه صادر می کنید که “همه جریان ها و گرایش های داخل نظام، به ویژه خواص، بایدخط و مرز خود را بادشمن به صورت شفاف مشخص کنند؟” این خط و مرزرا چه کسی تعیین می کند؛شما که خود طرف اصلی دعوایید.
شما می فرمایید: “مردم با دیدن مناظره ها و دیگر برنامه های تبلیغاتی قدرت قضاوت به دست آوردندو احساس کردند که نظام اسلامی، اندرونی، بیرونی نداردو مردم را بیگانه نمی داند و حقیقتابرای مردم حق انتخاب آگاهانه قائل است… بنابراین از این دیدگاه مناظره ها امری مطلوب به حساب می آید.”
بعد همین مناظره ها قطع می شود؛سیمای حکومت اسلامی شود می شودتریبون یک جانبه آنکه همفکر شماست؛ حتی به هاشمی رفسنجانی [ که درباره اش چنین اظهار نظر کرده اید:آقای هاشمی قبل از انقلاب، اموال خود را صرف مبارزه می کرد و در سی سال اخیر هم با به عهده گرفتن مسئولیت های فراوان، در حساس ترین مقاطع در خدمت انقلاب و نظام بوده و هرگز از انقلاب برای خودش، مالی نیاندوخته است و مردم باید به این حقایق توجه داشته باشند]، به مهندس میرحسین موسوی که نخست وزیر خودشما بوده، به مهدی کروبی که رئیس مجلس تان بوده، به ناطق نوری که رئیس دفتر بازرسی شماست، به…. نه فقط اجازه حضور در سیمایتان رانمی دهید، نه فقط مجوز راهپیمایی نمی دهید، بلکه آنها را در حصر نگاه می دارید، بر آنان حمله فیزیکی می برید، رئیس جمهور همفکرتان از شیراز، خودش را به تهران می رساند تا حکم عزل رقیب را امضا کند و…. آن وقت شما باز می گویید: “اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، خواسته یا ناخواسته، مسئول خونها، خشونتها و هرج و مرج ها خواهند بود!”
نه؛ اینطوری نمی شود. شما برای ما یک راه گذاشته اید؛یک سئوال: شما کی می روید؟ دقت کنید بحث بر سربراندازی یک نظام نیست؛ سئوال بر سرحضور یا عدم حضور یک تفکر است؛سئوال بر سرحضور یا عدم حضور قانون است؛ پرسش این است: جمهوری داریم یا سلطنت؟ همین.