جشن هالووین و هفته دفاع مقدس

امین بزرگیان
امین بزرگیان

یک:

چندروزگذشته برای خرید هفتگی به یکی از فروشگاه های بزرگ رفته بودم. فروشگاه در طبقه دوم یک ساختمان بزرگ تجاری است. کمتر چیزی را می توان در آن پیدا نکرد. بودن همه چیز و در دسترس بودن هر نوع کالایی در وهله اول، زندگی راحت و آسوده را به ذهن متبادر می کند. اینکه انسان مجبور نیست برای “یافتن” نیازمندی هایش، وقت و انرژی اش را مصروف گشتن و جستجو کند، راحتی و آسودگی در حیات را نتیجه می دهد. به جز نتایج مادی، کلان-فروشگاه ها از سوی دیگر وحشت “کمبود” را از بین برده اند. در پس قفسه های لبالب از کالا این پیام خوابیده است که چیزی تمام نخواهد شد. ذهن از کمبود و تمام شدن هراسناک می شود. هر نوع کمبودی یادآور مرگ، و وحشت زاست. کافی است که افراد به طریقی فکر کنند که کالایی تمام خواهد شد، این اندیشه آنان را به داشتن هرچه بیشتر آن شیء فرامی خواند، اگر حتی نیاز چندانی بدان نداشته باشند. فروشگاه های پست مدرن خرید، وحشت کمبود را از بین می برند. اما پس از مدت کوتاهی زیستن در میانه این فروشگاه ها فرد متوجه می شود که همه این دستاوردها تنها از یک طریق محقَّق می شود: پول. فروشگاه های کلان با تنوع بی نظیر و عرضه رنگارنگ شان، نه مهمترین بخش در عرضه و خرید کالاها در چرخه اقتصاد که در واقع مراکز فرهنگی و مساجد نظام سرمایه داری اند. ما از طریق این فروشگاه هاست که راه سعادت را عمیقاً ادراک می کنیم. مساجد سرمایه داری به ما نشان می دهند که برای سعادت و خوشبختی هرچیزی که بخواهید اینجا “هست”. این هستن اصلاً یک هستنِ بی تفاوت نیست بلکه با عمیق ترین لایه های میلْ در انسان سروکار دارد. در فروشگاه ها ما سعادت را می بینیم و میل مان به داشتن آن هدایت می شود و آن را طلب می کند. اما برای برآورده ساختن میل به سعادت، چیزی واسطه است: نظام اقتصاد. سعادت تنها از طریق پرداخت پول محقَّق می شود. پول در اینجا چیزی نیست جز فشرده ای از همان مناسک مذهبی. برای خوشبخت شدن باید پول پرداخت و این واقعیتِ انکار ناشدنی که در پس بازی نورها و کالاها و لبخندهای صندوقداران خود را می نمایاند، اساسی ترین واقعیت حاکم بر حیات است. کودکان پس از درک معنای پدر و مادر، یاد می گیرند که برای داشتن فلان چیز باید پول پرداخت کرد. گریه های آنها در فروشگاه های بزرگ، روایتی است، در حقیقت، از استیصال والدین شان یا در واقع ناتوانی آنها برای تحقق میل. کودک به جای آنها گریه می کند. کودک در اینجاست که متوجه می شود پول از پدر ومادرش مهم تر است. این واقعیت که برای رسیدن به خوشبختی باید پول داشت، با توانی که میل در حیات آدمی دارد، فرد را هرچه بیشتر به کار افزونتر و کسب درآمد بیشتر می کشاند. افراد در واقع در فرایند درگیر کردن امیالشان در میانه کنش خرید در مساجد جدید است که به خدا یعنی روح این جهان نزدیک می شوند و عمیقاً ایمان می آورند. ساعت های کاری حیرت آور را در آمریکا همین مناسبات پاگرفته در مراکز خرید می سازند.

 

دو:

آن روز در فروشگاه، قفسه های جدیدی مهیا شده بود که در آن اشیا مربوط به جشن هالووین را می فروختند. بیشتر اشیا وسایلی بودند برای ترساندن دیگران؛ کدوهای پلاستیکی، اسکلت ها و ماسک هایی که به طور مضحکانه ای وحشتناک بودند. جشن هالووین که در آخرین روزماه اکتبر در برخی کشورها بر‌گزار می‌شود، بیان کننده اعتقاد پیشینیان آنان به جهان آخرت است. جشن هالووین (Halloween) یا روز همه مقدسین را قوم سلتی سال‌ها پیش از میلاد مسیح در ایرلند و شمال فرانسه برپا می کرد. به روایت این قوم، آغاز سال، اول نوامبر بود و با این اعتقاد آخرین شب سال یعنی سی و یکم اکتبر را زمان یادآوری ارواح مردگان قرار داده بودند و به این ترتیب جشنی برپا می‌کردند. در این جشن، همگی دور هم جمع می‌شدند، آتش می‌افروختند، قربانی می‌کردند و هر کس هر غذایی داشت با دیگران قسمت می‌کرد. این اشیای وحشت آور و غیر معمول در واقع سمبل ها و نشانه هایی هستند از همان یادآوری مردگان. سرخوشانه مشغول وارسی ماسک ها و اسکلت ها در فروشگاه بودم که یکباره دیدن چیزی در گوشه قفسه ها نفس را درسینه ام حبس کرد. سردی و اضطرابی عمیق جانم را فرا گرفت و با احساس سرگیجه کنار قفسه ها نشستم. نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم. استخوان های مصنوعی داخل یک ساک پلاستیکی، حقیقتاً من را به یاد مردگان انداخته بود؛ مرده ای آشنا. جنازه دایی امیر را سال ها بعد از عملیات کربلای پنج پیدا کردند. از تن او چند استخوان بیشتر باقی نمانده بود، استخوان هایی دقیقاً شبیه همین ها که در فروشگاه بود. استخوان هایش را در آمبولانسی که روز خاکسپاری به بهشت زهرا می رفت یواشکی دیده بودم؛ تصویری که هیچگاه از ذهنم بیرون نرفته است.

 

سه:

به عنوان نمونه در فرایند جشن هالووین، امروزه، “مقدسین” با این ماسک ها و شکل ها دست انداخته می شوند و از رمزآلودترین چیزها همچون مرگ، رمززدایی می شود. معناهای حیات در فرایند پیشرفت انسان جنبه های رمز آلود خود را از دست داده و تبدیل به “خرافات” شده اند. خرد، کمتر حاضر است تن به اینگونه صورت بندی ها از معنای حیات بدهد. بی شک خردگرایی، مهمترین کشف و اختراع آدمی بوده است. اما یک نکته مهم این است که رازها و رمزها هنوز درمیان اند و گاه به درون قلعه محصولاتِ خرد نفوذ کرده اند. رابطه رمزآلود و شبه دینی سعادت و کالا بی گمان جلوه ای نو از مناسک و باورهای قبیله ای است. نظام سرمایه داری با برخی از رمزها و رازها انباشته شده است. از دست مرئی بازار گرفته تا زندگی فرسوده و پراز زحمت کارگران و کارمندانی که برای رسیدن به سعادت، حیات روزمره شان را تخریب می کنند، جلوه هایی روشن از این نظام رمزگان است.