سیاست فرار به جلوی احمدی نژاد!

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

محمود احمدی نژاد در حرکتی حساب شده و به ظاهر در نمایش “ذوب در ولایت”، اما در عمل در چارچوب ‏تبعیت از “سیاست فرار به جلو”، اقدام به مسلخ فرستادن چند وزیر با نیت نجات خود و موقعیتش کرده است.‏

او که به دلیل “نادانی”، “ناتوانی” و “ناکارایی”، لبه ی تیغ انتقاد را حتی از جانب بالاترین سطوح مقام های ‏رسمی کشور بر گردن خود احساس می کند و هر روز که می گذرد با بالاگرفتن موج اعتراض ها و ‏نارضایتی عمومی در داخل و تشدید مناقشات و تنش های منطقه ای و بین المللی مواجه می شود، با اتخاذ این ‏مشی سیاسی خاص می خواهد برای نجات خود و پایان بردن دوره ی چهار ساله ی ریاست جمهوری به هر ‏قیمت و هزینه، تنها وزرای دولت را قربانی کند.‏

اقدامی که با اعلام ناگهانی کنار گذاردن دو وزیر در گام اول و وزرای دیگر در مراحل بعدی، به بهانه ی ‏تبعیت از “نوآوری” و “شکوفایی” شعار سال 1387 سخنرانی نوروزی مقام رهبری صورت می گیرد، تا ‏برنامه های اقتصادی شعاری و غیرعلمی شکست خورده دولت به بوته ی فراموشی سپرده شود.‏

اکنون وقت طرح این بحث نیست که اصولا این شعارهایی که ابتدای هر سال مطرح می شود و در پایان سال ‏به نوعی کژراهه یا بی اثر بودن آن ها آشکار می گردد، چگونه در روندی غیردموکراتیک نهایی، تبلیغ و به ‏دولت و مردم ابلاغ می شود. کافی است که به شعارهای همین یک دو سال اخیر نگاهی اجمالی انداخته شود تا ‏واقعیت امر هرچه بیشتر روشن گردد. ‏

یک سال، سال “پاسخگویی” نامگذاری می شود، اما مقام های مسئول کشور، از صدر تا ذیل، حاضر نمی ‏شوند بیلان روشن کار خود را در طول سال و انتهای آن ارائه کرده و پاسخ خواسته ها و مطالبات به حق ‏مردم را بدهند و اگر ناموفق بودند چون روش مرسوم در دیگر کشورهای مردمسالار با استعفا یا کناره گیری ‏راه را برای دیگران بگشایند و مسیر بهروزی ملت را تسهیل کنند- برعکس، آنها از ملت طلبکار هم می شوند ‏که چرا دست به نقد و انتقاد زده یا مطابق میل آنان عمل نکرده اند! ‏

یک سال، سال “عدالت علوی” خوانده می شود، اما از سر اتفاق یا به عمد در آن سال “عدالت” بیشتر ذبح می ‏شود و از جمله میزان سانسور و خودسانسوری، بگیر و ببندها، دستگیری ها، بازداشت ها، زندانی شدن ‏اقشار مختلف مردم افزایش می یابد! ‏

یک سال، سال “اتحاد ملی و انسجام اسلامی” خوانده می شود و اتفاقا در آن سال اقشار بیشتری از مردم و ‏جریان های سیاسی از مشارکت در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های کشور و حتی ایفای نقش واقعی در ‏روند “انتخاب کردن” و “انتخاب شدن” در انتخابات مجلس و شکل دادن آزاد و دموکراتیک خانه ی ملت ‏محروم می شوند. و از آن سو، بالاترین تنش ها در روابط با کشورهای مسلمان جهان، به ویژه همسایگان ‏ایران، شکل می گیرد و به صورت تنش ها و اختلاف نظرهایی هراز چند گاهی در سخنرانی ها، اعلام نظرها ‏و صدور بیانیه های سیاسی علیه منافع ملی و تمامیت ارضی ایران نمود و بروز پیدا می کند.‏

چرا جای دور برویم، همین سال 1387. درست زمانی که خبر وقوع خشکسالی در مناطق وسیعی از ایران ‏مطرح است و آمار و ارقام رسمی بیانگر کاهش 36 درصدی بارندگی در مقایسه با میانگین 40 ساله است، ‏یک باره شعار “شکوفایی” مطرح می شود که تداعی کننده ی “شکوفه” است و “سبزی و خرمی”. گویا “بخش ‏کشاورزی” یا “نیروگاه های آبی” که وابسته به آب است، هیچ جا و مکانی در این تفکر ندارد و “شکوفایی” ‏تنها در احداث، تکمیل و راه اندازی پایگاه های “خاص” معنا پیدا می کند. گویا این کارآفرینان، کارگران، ‏تولید کنندگان و صادرکنندگان نیستند که باید ترجمان “نوآوری” در کشور باشند، نه اینکه زیر فشار تورم ‏فزاینده و واردات ویرانگر خرد شوند که پیامدهایش فاجعه ای نیست جز کسادی کار و کسب و تعطیل شدن ‏روز افزون کارگاه ها و کارخانجات و بیکاری کارگران و کارمندان و تنگدستی و مذلت خانواده های آنان. در ‏مقابل، آن بخش های خاص که ملت حتی از نام و مکان دقیق بسیاری از آنان بی خبرند، در چارچوب برنامه ‏های اکثرا تنش آفرین و خطرساز دست به “نوع آوری”‌ می کنند و روز به روز فربه تر شده و اقشار اندک ‏ویژه ای از قبل امور تجاری و اجرایی آنها منتفع می شوند!‏

از بحث اصلی دور افتادیم. بحث “سیاست فرار به جلو” ی احمدی نژاد بود با هدف از سر گذاردن موج ‏نارضایتی عمومی از نحوه ی برگزاری انتخابات و بخصوص مسائل و مشکلات فزاینده ی اقتصادی که به ‏صورت بیکاری فزاینده و تورم جهشی به ویژه در بخش مسکن و مواد غذایی و کاهش ارزش پول ملی- در ‏شرایط سه برابر شدن قیمت جهانی نفت و درآمدهای ارزی- جلوه گر شده است.‏

در گام اول قربانی کردن اعضای هیات وزیران- بعد از آن فضاحت اطلاع رسانی سخنگوی چند کاره ی ‏دولت- اکنون روشن و قطعی شده است که وزرای کشور و اقتصاد در پی ملاقات نوروزی دولت و احمدی ‏نژاد با مقام رهبری به صورت ناگهانی از کابینه کنار گذارده شده، و وزرای دیگری از جمله وزیر راه و ‏رئیس بانک مرکزی در لیست انتظار اخراج قرار گرفته اند. امری که تشکیل شدن مجلس هشتم و ضرورت ‏کسب رای اعتماد مجدد دولت می تواند در تسریع آن نقش اساسی داشته باشد.‏

‏ کارنامه ی سی و دو سه ماهه ی دولت احمدی نژاد و تغییر پی درپی اعضای هیات وزیران تاکنون بیانگر ‏برکنار شدن قطعی 5 وزیر در کمتر از سه سال، و تغییر احتمالی 3 وزیر دیگر طی ماه های آینده است که ‏در عرف سیاسی می تواند به معنای ضرورت تغییر رئیس دولت باشد، نه برکناری تدریجی و زنجیره ای ‏اعضای کابینه. در واقع، احمدی نژاد به جای توجه به ریشه ی مشکل، خود را به شاخ و برگ ها مشغول ‏ساخته و تا کنون جسارت ارائه ی استعفا و عذرخواهی از پیشگاه ملت را نیافته است. دیگران نیز به جای ‏توجه به این مهم، تنها در تلاشند که او این چهارده پازده ماهه ی باقی مانده از دوران ریاست جمهوری را از ‏سر بگذراند و از این بحران جان سلامت به در برد تا باعث از قدرت به زیر کشاندن دیگران یا سست شدن ‏زیرپایشان نشود. ‏

احمدی نژاد در چنین وضعیتی، به صورت آشکار و پنهان علت اصلی این تغییر و تحول را “ناهماهنگی آنان ‏‏(وزرا) با رئیس جمهور” عنوان کرده است که ترجمان سیاسی آن این است که اندک “استقلال رای” و “جرات ‏و جسارت ابراز آن” می تواند به “توبیخ” و “بیکاری” بینجامد. به عبارت دیگر، “همفکری” و “مشورت” ‏تعطیل و “چاپلوسی” و “تملق” حاکم. تازه این وقتی است که او به این نتیجه نرسیده باشد که برای نجات ‏خود، دیگران را باید به مسلخ بفرستد- حال تفاوتی نمی کند که قربانی وزیر نسبتا مستقل و صاحب فکر باشد، ‏یا وزیر پادو و چاکرمآب. ‏

اما هر چه هست وی این کارها و تغییر و تحول را به حساب “تبعیت از رهبری” و “ذوب در ولایت” و در ‏مسیر تحقق و اجرایی کردن بخش “نوآوری” شعار سال 1386 گذارده است. او در وب لاگ شخصی خود ‏تاکید دارد : “تغییراتی که در هیئت دولت صورت می گیرد نیز در همین راستاست. ما یک گروه منسجم ‏هستیم‎ ‎که به اقتضای ‏موقعیت وشرایط، انعطاف و تغییرات لازم را در خود به وجود می آوریم و‎ ‎هیچ یک به ‏مسئولیتهای خود به ‏عنوان یک امتیاز یا سر قفلی نگاه نمی‎ ‎کنیم”. این شعاری است که احمدی نژاد تا کنون ‏اثبات کرده است خود به هیچ وجه متعهد به اجرای آن و رها کردن این “رانت”، “امتیاز” و “سرقفلی” ‏بادآورده نیست، تا دست کم به قول خودش “برای نخستین‎ ‎بار پس از ماهها فرصت ‏استراحت” بیابد و به “ ‏ارتقای ملی بیاندیشند” و “راه ‏را برای شکوفایی ملی و تاریخی ایران باز کند”.‏

از سر اتفاق، او راه ورود به بحث و رسیدن به هدف “شکوفایی ملی و تاریخی ایران” را در این برهه ی ‏سرنوشت ساز از تاریخ ایران درست تشخیص داده است، اما چون پای منافع شخصی و جناحی اش در میان ‏است، نعل وارونه زده و در تعیین مصادیق امر روش ناصواب برگزیده و سطح بحث را به جای رئیس دولت ‏به چند وزیر تنزل داده است. مسلما اگر پای این گونه منافع در میان نبود و تلاشی در جهت “سیاست فرار به ‏جلو” صورت نمی گرفت، آن گاه منطقی این بود که “نوع آوری” از سطحی چون “رئیس دولت” آغاز می ‏شد تا بتوان مایه ی “شکوفایی” را در آن دید و حتی به سطوح بالاتر نیز اندیشید. سطوحی که می تواند در ‏چارچوب تغییرهای قانونی در ساختار حقیقی و حقوقی قدرت سیاسی معنا پیدا کند و اصلاح و تغییر قانون ‏اساسی. ‏

تحولی که ترجمان “شکوفایی” را در واگذار کردن واقعی قدرت به ملت در چارچوب “جمهوریت” و ‏‏”مردمسالاری” معنا می کند و کنار رفتن داوطلبانه و کنار گذارده شدن مصلحت اندیشانه ی افراد “نادان”، ‏‏”ناتوان” و “ناکارا” از تمام سطوح قدرت. و در مقابل، جایگزین شدن “مدبرترین”، “عالم ترین”، ‏‏”تواناترین” و “کارا ترین” افراد جامعه در یک چرخه ی دموکراتیک و برگزیده شده تمام سطوح کارگزاران ‏حکومت از میان تمام اقشار ملت. در واقع، توجه ی عملی به ضرورت حذف “حق ویژه” و تحقق عملی شعار ‏‏”ایران برای همه ی ایرانیان”.‏