محمود احمدی نژاد در حرکتی حساب شده و به ظاهر در نمایش “ذوب در ولایت”، اما در عمل در چارچوب تبعیت از “سیاست فرار به جلو”، اقدام به مسلخ فرستادن چند وزیر با نیت نجات خود و موقعیتش کرده است.
او که به دلیل “نادانی”، “ناتوانی” و “ناکارایی”، لبه ی تیغ انتقاد را حتی از جانب بالاترین سطوح مقام های رسمی کشور بر گردن خود احساس می کند و هر روز که می گذرد با بالاگرفتن موج اعتراض ها و نارضایتی عمومی در داخل و تشدید مناقشات و تنش های منطقه ای و بین المللی مواجه می شود، با اتخاذ این مشی سیاسی خاص می خواهد برای نجات خود و پایان بردن دوره ی چهار ساله ی ریاست جمهوری به هر قیمت و هزینه، تنها وزرای دولت را قربانی کند.
اقدامی که با اعلام ناگهانی کنار گذاردن دو وزیر در گام اول و وزرای دیگر در مراحل بعدی، به بهانه ی تبعیت از “نوآوری” و “شکوفایی” شعار سال 1387 سخنرانی نوروزی مقام رهبری صورت می گیرد، تا برنامه های اقتصادی شعاری و غیرعلمی شکست خورده دولت به بوته ی فراموشی سپرده شود.
اکنون وقت طرح این بحث نیست که اصولا این شعارهایی که ابتدای هر سال مطرح می شود و در پایان سال به نوعی کژراهه یا بی اثر بودن آن ها آشکار می گردد، چگونه در روندی غیردموکراتیک نهایی، تبلیغ و به دولت و مردم ابلاغ می شود. کافی است که به شعارهای همین یک دو سال اخیر نگاهی اجمالی انداخته شود تا واقعیت امر هرچه بیشتر روشن گردد.
یک سال، سال “پاسخگویی” نامگذاری می شود، اما مقام های مسئول کشور، از صدر تا ذیل، حاضر نمی شوند بیلان روشن کار خود را در طول سال و انتهای آن ارائه کرده و پاسخ خواسته ها و مطالبات به حق مردم را بدهند و اگر ناموفق بودند چون روش مرسوم در دیگر کشورهای مردمسالار با استعفا یا کناره گیری راه را برای دیگران بگشایند و مسیر بهروزی ملت را تسهیل کنند- برعکس، آنها از ملت طلبکار هم می شوند که چرا دست به نقد و انتقاد زده یا مطابق میل آنان عمل نکرده اند!
یک سال، سال “عدالت علوی” خوانده می شود، اما از سر اتفاق یا به عمد در آن سال “عدالت” بیشتر ذبح می شود و از جمله میزان سانسور و خودسانسوری، بگیر و ببندها، دستگیری ها، بازداشت ها، زندانی شدن اقشار مختلف مردم افزایش می یابد!
یک سال، سال “اتحاد ملی و انسجام اسلامی” خوانده می شود و اتفاقا در آن سال اقشار بیشتری از مردم و جریان های سیاسی از مشارکت در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های کشور و حتی ایفای نقش واقعی در روند “انتخاب کردن” و “انتخاب شدن” در انتخابات مجلس و شکل دادن آزاد و دموکراتیک خانه ی ملت محروم می شوند. و از آن سو، بالاترین تنش ها در روابط با کشورهای مسلمان جهان، به ویژه همسایگان ایران، شکل می گیرد و به صورت تنش ها و اختلاف نظرهایی هراز چند گاهی در سخنرانی ها، اعلام نظرها و صدور بیانیه های سیاسی علیه منافع ملی و تمامیت ارضی ایران نمود و بروز پیدا می کند.
چرا جای دور برویم، همین سال 1387. درست زمانی که خبر وقوع خشکسالی در مناطق وسیعی از ایران مطرح است و آمار و ارقام رسمی بیانگر کاهش 36 درصدی بارندگی در مقایسه با میانگین 40 ساله است، یک باره شعار “شکوفایی” مطرح می شود که تداعی کننده ی “شکوفه” است و “سبزی و خرمی”. گویا “بخش کشاورزی” یا “نیروگاه های آبی” که وابسته به آب است، هیچ جا و مکانی در این تفکر ندارد و “شکوفایی” تنها در احداث، تکمیل و راه اندازی پایگاه های “خاص” معنا پیدا می کند. گویا این کارآفرینان، کارگران، تولید کنندگان و صادرکنندگان نیستند که باید ترجمان “نوآوری” در کشور باشند، نه اینکه زیر فشار تورم فزاینده و واردات ویرانگر خرد شوند که پیامدهایش فاجعه ای نیست جز کسادی کار و کسب و تعطیل شدن روز افزون کارگاه ها و کارخانجات و بیکاری کارگران و کارمندان و تنگدستی و مذلت خانواده های آنان. در مقابل، آن بخش های خاص که ملت حتی از نام و مکان دقیق بسیاری از آنان بی خبرند، در چارچوب برنامه های اکثرا تنش آفرین و خطرساز دست به “نوع آوری” می کنند و روز به روز فربه تر شده و اقشار اندک ویژه ای از قبل امور تجاری و اجرایی آنها منتفع می شوند!
از بحث اصلی دور افتادیم. بحث “سیاست فرار به جلو” ی احمدی نژاد بود با هدف از سر گذاردن موج نارضایتی عمومی از نحوه ی برگزاری انتخابات و بخصوص مسائل و مشکلات فزاینده ی اقتصادی که به صورت بیکاری فزاینده و تورم جهشی به ویژه در بخش مسکن و مواد غذایی و کاهش ارزش پول ملی- در شرایط سه برابر شدن قیمت جهانی نفت و درآمدهای ارزی- جلوه گر شده است.
در گام اول قربانی کردن اعضای هیات وزیران- بعد از آن فضاحت اطلاع رسانی سخنگوی چند کاره ی دولت- اکنون روشن و قطعی شده است که وزرای کشور و اقتصاد در پی ملاقات نوروزی دولت و احمدی نژاد با مقام رهبری به صورت ناگهانی از کابینه کنار گذارده شده، و وزرای دیگری از جمله وزیر راه و رئیس بانک مرکزی در لیست انتظار اخراج قرار گرفته اند. امری که تشکیل شدن مجلس هشتم و ضرورت کسب رای اعتماد مجدد دولت می تواند در تسریع آن نقش اساسی داشته باشد.
کارنامه ی سی و دو سه ماهه ی دولت احمدی نژاد و تغییر پی درپی اعضای هیات وزیران تاکنون بیانگر برکنار شدن قطعی 5 وزیر در کمتر از سه سال، و تغییر احتمالی 3 وزیر دیگر طی ماه های آینده است که در عرف سیاسی می تواند به معنای ضرورت تغییر رئیس دولت باشد، نه برکناری تدریجی و زنجیره ای اعضای کابینه. در واقع، احمدی نژاد به جای توجه به ریشه ی مشکل، خود را به شاخ و برگ ها مشغول ساخته و تا کنون جسارت ارائه ی استعفا و عذرخواهی از پیشگاه ملت را نیافته است. دیگران نیز به جای توجه به این مهم، تنها در تلاشند که او این چهارده پازده ماهه ی باقی مانده از دوران ریاست جمهوری را از سر بگذراند و از این بحران جان سلامت به در برد تا باعث از قدرت به زیر کشاندن دیگران یا سست شدن زیرپایشان نشود.
احمدی نژاد در چنین وضعیتی، به صورت آشکار و پنهان علت اصلی این تغییر و تحول را “ناهماهنگی آنان (وزرا) با رئیس جمهور” عنوان کرده است که ترجمان سیاسی آن این است که اندک “استقلال رای” و “جرات و جسارت ابراز آن” می تواند به “توبیخ” و “بیکاری” بینجامد. به عبارت دیگر، “همفکری” و “مشورت” تعطیل و “چاپلوسی” و “تملق” حاکم. تازه این وقتی است که او به این نتیجه نرسیده باشد که برای نجات خود، دیگران را باید به مسلخ بفرستد- حال تفاوتی نمی کند که قربانی وزیر نسبتا مستقل و صاحب فکر باشد، یا وزیر پادو و چاکرمآب.
اما هر چه هست وی این کارها و تغییر و تحول را به حساب “تبعیت از رهبری” و “ذوب در ولایت” و در مسیر تحقق و اجرایی کردن بخش “نوآوری” شعار سال 1386 گذارده است. او در وب لاگ شخصی خود تاکید دارد : “تغییراتی که در هیئت دولت صورت می گیرد نیز در همین راستاست. ما یک گروه منسجم هستیم که به اقتضای موقعیت وشرایط، انعطاف و تغییرات لازم را در خود به وجود می آوریم و هیچ یک به مسئولیتهای خود به عنوان یک امتیاز یا سر قفلی نگاه نمی کنیم”. این شعاری است که احمدی نژاد تا کنون اثبات کرده است خود به هیچ وجه متعهد به اجرای آن و رها کردن این “رانت”، “امتیاز” و “سرقفلی” بادآورده نیست، تا دست کم به قول خودش “برای نخستین بار پس از ماهها فرصت استراحت” بیابد و به “ ارتقای ملی بیاندیشند” و “راه را برای شکوفایی ملی و تاریخی ایران باز کند”.
از سر اتفاق، او راه ورود به بحث و رسیدن به هدف “شکوفایی ملی و تاریخی ایران” را در این برهه ی سرنوشت ساز از تاریخ ایران درست تشخیص داده است، اما چون پای منافع شخصی و جناحی اش در میان است، نعل وارونه زده و در تعیین مصادیق امر روش ناصواب برگزیده و سطح بحث را به جای رئیس دولت به چند وزیر تنزل داده است. مسلما اگر پای این گونه منافع در میان نبود و تلاشی در جهت “سیاست فرار به جلو” صورت نمی گرفت، آن گاه منطقی این بود که “نوع آوری” از سطحی چون “رئیس دولت” آغاز می شد تا بتوان مایه ی “شکوفایی” را در آن دید و حتی به سطوح بالاتر نیز اندیشید. سطوحی که می تواند در چارچوب تغییرهای قانونی در ساختار حقیقی و حقوقی قدرت سیاسی معنا پیدا کند و اصلاح و تغییر قانون اساسی.
تحولی که ترجمان “شکوفایی” را در واگذار کردن واقعی قدرت به ملت در چارچوب “جمهوریت” و ”مردمسالاری” معنا می کند و کنار رفتن داوطلبانه و کنار گذارده شدن مصلحت اندیشانه ی افراد “نادان”، ”ناتوان” و “ناکارا” از تمام سطوح قدرت. و در مقابل، جایگزین شدن “مدبرترین”، “عالم ترین”، ”تواناترین” و “کارا ترین” افراد جامعه در یک چرخه ی دموکراتیک و برگزیده شده تمام سطوح کارگزاران حکومت از میان تمام اقشار ملت. در واقع، توجه ی عملی به ضرورت حذف “حق ویژه” و تحقق عملی شعار ”ایران برای همه ی ایرانیان”.