زندگی کیلویی چند؟

عباس عبدی
عباس عبدی

چند سال پیش دو خبر را هم‌زمان در روزنامه‌یی خواندم. خبر اول تصادف دو قطار در یکی از کشور‌های اروپایی بود که یک کشته و چهار نفر مجروح بر جای گذاشته بود و خبر دوم تصادف دو موتوسیکلت در ایران بود که چهار نفر کشته و یک نفر مجروح حاصل این تصادف بود که وضع مجروح هم وخیم گزارش شده بود! این دو خبر به نحوی نمادین تفاوت وضع دو محیط اجتماعی را نشان می‌داد. این مطلب را فعلا داشته باشید تا به موضوع دیگری اشاره کنم.
هنگامی که جنبشی اجتماعی و انقلابی در یک جامعه به وجود می‌آید، رشد عناصر زاینده همبستگی و ازخودگذشتگی در آن چشم‌گیر خواهد شد و به تعبیر دیگر سرمایه اجتماعی آن جامعه به نحو روشنی افزایش پیدا می‌کند. درست است که در چنین فضایی افراد روحیه ایثار و ازخودگذشتگی و حتی شهادت‌طلبی پیدا می‌کند، ولی این به معنای آن نیست که ارزش حیات و جان آدمیزاد نزد آنان کم شود، بلکه ارزش آن بالاتر می‌رود و ایثار و ازخودگذشتگی هم برای حفظ این ارزش بالا معنا و مفهوم پیدا می‌کند. با این توضیح، کشته شدن بیش از 70 نفر و زخمی شدن صدها نفر را در شهر پورت‌سعید در یک مسابقه فوتبال چگونه باید تفسیر و توجیه کرد؟ در واقع طرفین چنان به یکدیگر ضربه می‌زده‌اند که جز قتل یکدیگر قصد دیگری نداشته‌اند وگرنه ممکن نیست در یک درگیری عادی نسبت کشته‌ها به زخمی‌ها یک به پنج باشد، حتی در جنگ‌ها هم که با هدف کشتن، علیه یکدیگر تیراندازی و بمباران می‌کنند، تعداد کشته‌ها به نسبت زخمی‌ها اینقدر بالا نیست. این تعداد کشته برای یک موضوع فرعی و سرگرم‌کننده، فقط می‌تواند ناشی از پایین بودن ارزش زندگی در یک جامعه باشد. انسانی که برای جان و زندگی خودش ارزش و اهمیتی قائل باشد، هرگز حاضر نمی‌شود آن را در مواجهه با چنین مساله کم‌اهمیت و بی‌ارزشی به خطر بیندازد و طبعا حیات و زندگی دیگران نیز نزد او باارزش‌تر از آن است که به این دلیل ساده آن را تهدید کند. روشن است که از این بی‌ارزشی جان و زندگی می‌توان نتیجه گرفت که عمق جنبش اجتماعی یک سال اخیر در مصر چه‌قدر بود است. مگر آنکه ثابت شود کل جریان، دسیسه‌ای ازپیش‌طراحی‌شده بوده است.
برگردیم به مورد ایران. دو نمونه‌یی که اخیرا مشاهده شده است، به خوبی گویای وضع نازل ارزش زندگی و بی‌توجهی به جان آدمی است. نخستین مورد به گروگان گرفتن شهروندان ایرانی در سوریه از سوی مخالفان رژیم اسد است. با توجه به وضع دو شهر حماه و حمص و حضور چشم‌گیر مخالفان اسد در آن‌جا و با توجه به روابط ایران و سوریه، موضع رسمی ایران نسبت به حوادث آنجا و همچنین با در نظر داشتن اظهارات متعددی که از سوی مخالفان، علیه ایران انجام می‌شد و فیلم‌هایی که در این زمینه منتشر شده بود، دولت ایران وظیفه داشت برای حفظ جان شهروندانش که در یکی از نیرو‌گاه‌های برق آنجا کار می‌کردند، تدابیر لازم را بیندیشد یا در غیراین صورت آنان را تا آرام شدن اوضاع در آن منطقه، به جای امنی منتقل کند. ولی به هر دلیل این کار انجام نشد و فرض کنیم که تقصیری متوجه کسی نبود و فقط در حد قصور بوده است؛ در این صورت باید دولت ایران نسبت به عبور زمینی زائران ایرانی از شمال سوریه حساسیت لازم را نشان می‌داد یا امنیت این عبور را صددرصد تضمین می‌کرد یا شهروندان را از انجام آن منع می‌کرد. بنابراین گروگان گرفته شدن 11 نفر از شهروندان ایرانی را دیگر نمی‌توان ناشی از قصور دانست، بلکه باید آن را تقصیر تلقی کرد. ولی آن‌چه مایه تاسف است ادامه این برنامه و گروگان‌ گرفته شدن 11 نفر بعدی است که مسوولیت آن بالاتر از مسوولیتی است که متوجه تقصیر است. روشن است که این حد از تقصیر فقط می‌تواند ناشی از بی‌اهمیتی و بی‌ارزشی جان و زندگی افراد تلقی شود. نه فقط از جانب کسانی که وظیفه داشتند این‌گونه سفرها را ممنوع کنند، بلکه این اشکال متوجه مسافران نیز هست. اگر مردم برای جان و زندگی خود و دیگران ارزش درخوری قائل بودند، پس از گروگان‌ گرفته شدن نخستین گروه از مسافران سوریه، قطعا عازم چنین سفری نمی‌شدند و عجیب‌تر اینکه شرکت مسافربری و رانندگان چرا پذیرفته‌اند به این سفر بروند؟ جالب‌تر از آن اینکه تاکنون ندیده‌ام یک نفر یا یک روزنامه یا حتی یک نماینده در این مورد اعتراضی کند و مسوولی را مورد سوال و خطاب قرار دهد. تنها دلیل این امر، بی‌اهمیتی موضوع یعنی جان آدمیزاد است.
شاید بگوییم که اینها هنوز زنده هستند و زندگی آنان تمام نشده است، بنابراین من نمونه وحشتناک دیگری را بیان می‌کنم. چندی پیش فیلمی منتشر شد که وضع موتورسواران را در تونل توحید نشان می‌دهد. از آن‌جا که موتورسواران از هوای داخل تونل استنشاق می‌کنند و ظاهرا هوای تونل به کلی ناسالم و فاقد اکسیژن است، کنترل خود بر موتور را از دست می‌دهند و گویی بیهوش می‌شوند و شاید هم می‌میرند (مرگ خاموش ناشی از استنشاق دی‌اکسیدکربن) و روی موتور به زمین می‌افتند یا با سرعت زیاد موتور را به دیواره تونل یا سایر خودروها می‌زنند و نتیجه نیز معلوم است. فیلم از حدود 8 تا 10 مورد از این اتفاق را نشان می‌دهد، بدون آنکه تاکنون هیچ اعتراض یا اقدام جدی‌ای برای جلوگیری از این وضع انجام شود و حتی کسانی مثل ما که به‌طور معمول پیگیر اخبار و مسائل هستیم هم از آن بی‌اطلاع بودیم. تاکنون نشنیده‌ام که افراد ذی‌نفع مثل موتورسواران یا بازماندگان آنان یا خودروهایی که به این دلیل موتور با آنان تصادف کرده باشد، از مدیریت تونل یا سازنده آن یا هر کس دیگر شکایت و ادعای خسارت یا رسیدگی کیفری کرده باشند. اگر حتی یک مورد از این نمونه‌ها در جامعه‌یی رخ می‌داد که زندگی انسان ارزشمند بود، افراد ذی‌نفع همچون مطبوعات، رسانه‌ها، نهادهای مدنی فعال، نمایندگان مجلس، حقوقدانان و وکلا و… همگی فریادشان بلند می‌شد و تا رسیدن به حداقلی از نتایج ساکت نمی‌شدند. با این وجود اگر کسی از ما بپرسد در جامعه شما زندگی کیلویی چند است؟ آیا چهارراهی، میدانی یا ساختمانی در ایران هست که بورس ارزش زندگی باشد؟ یا فقط ارز و سکه بورس دارند و با بالا و پایین رفتن آنها قلب‌های بسیاری به تپش می‌افتد؟ چهارراه استانبول بورس زندگی کجاست؟

منبع: اعتماد، هفدهم بهمن