بی تردید، انتخابات 24 آذر 1385، پدیده ای پیچیده ، چند چهره و چند بعدی، و همچون تمامی رفتارهای جمعی مردم ایران، از حاشیه ای غیرقابل تحلیل، تخمین، تصمیم و تدبیر برخوردار بود. انگیزه ها و انگیخته ها و علل و عوامل گوناگون و متنوعی در مشارکت مردم در این انتخابات نقش بازی کردند. از این رو، کاملا بر این اعتقادم که تنها در پرتو یک چارچوب تئوریکی که امکان و استعداد 1ـ تلفیق سطوح مختلف (فردی و جمعی) تحلیلی؛ 2ـ بهره وری از منطق تعین چندجانبه در تحلیل این پدیده؛ 3ـ تلفیق و بهره وری از روش های کمی، کیفی، رفتارهای شناختی، جامعه شناختی، روانشناختی، نشانه شناختی، ساختار شناختی
4ـ قراردادن منظر تئوریک ما در جغرافیای مناسب دوانگاری های نظیر؛ مشارکت/عدم مشارکت؛ مشارکت خودیار/ مشارکت دگریار؛ انگیزه/ ناآگاهانه؛ 5ـ تحلیل تمایزها وتفاوت های جنسی، سنی، فرهنگی، قومی، نژادی، دینی، تحصیلاتی،زیستی6ـ لحاظ انگیزش ها و محرک های دفعی و غیرقابل پیش بینی در حرکت های جمعی مردم ایران؛ 7ـ تخمین آینده را داشته باشد، می توان به تحلیل و تبیین این پدیده نشست.
نتایج این انتخابات به وضوح نشان می دهد که پیروزی گروهی خاص در انتخابات ریاست جمهوری، ناشی از قدرت پشت گفتمان، از یک سو، قرار گرفتن آنان در زنجیره همگونی اصولگرایان (در مرحله نهایی)، از سوی دیگر، تصویری که از سیاست هاو برنامه های معطوف به زندگی معیشتی و روزمره مردم ارائه کردند، از جانب سوم، و تشتت میان اصلاح طلبان و بالمال، سردگمی بسیاری از مردم در مورد کاندید آنان و نیز، ناامیدی و رویگردانی مردم از آلترناتیوهای موجود انتخاباتی (و از این رو، تبیدل به «تنها بازی در شهر» شدن وی) از جانب چهارم، بود. علت شکست آنان در انتخابات اخیر، دقیقا به علت دگرگونه و واژگونه شدن همین عوامل بود.
چنانچه بخواهم از ورود به مباحث پیچیده در این عرصه پرهیز نمایم و با بیانی ملموس و کمی با شما سخن بگویم، می توانم شما را به تامل درباره آنچه داده های آماری به دست آمده از انتخابات اخیر به ما می گویند، دعوت نمایم.
در نگاه نخست، پیام این داده ها برای ما عبارتند از؛
1ـ فعال شدن تعداد بسیاری از قشر خاکستری جامعه، نشان از نارضایتی آنان از پاداش دریافتی در قبال کنش قبلی خود (عدم مشارکت) دارد.
2ـ پایین آمدن آستانه (دوره) تحمل مردم، نشان از جدی فرض گرفتن پاداش های وعده داده شده در قبال کنش مشارکتی خود، از یک سو و ناامیدی نسبت به اخذ پاداش مناسب در قبال کنش خود، از سوی دیگر، دارد.
3ـ کاهش کاملا محسوس و معنادار رای به جریان عوام گرا در استان ها، نشان از رفتاری غیرپوپولیستی و عقلانی از سوی اکثریت مردم دارد.
4ـ در اقلیت قرار گرفتن «خودیهایی که بر سر قدرت هستند، نشان از فربه شدن «ناخودی»های درونی آنان در اثر کنش «دگرسازی و طرد» گروه حاکم دارد.
5ـ رای قابل ملاحظه به چهره های مستقل، نشان از تمایل و گرایش تغییر خواهی و بهبود طلبی اکثریت آحاد جامعه دارد.
6ـ تفاضل رای «رایحه خوش خدمت» نسبت به رای اصولگرایان، نشان از آن دارد که گروه نخست، فاقد خاستگاه و پایگاه اجتماعی جدی در جامعه بوده و هست و پیروزی آنان در انتخابات ریاست جمهوری مرهون حمایت پایگاه های اجتماعی سنتی اصولگرایان بوده است.
7ـ عدم اقبال مطلق به لیست «رایحه خوش خدمت» در استان هایی نظیر اردبیل (استانی که مدیریت آقای احمدی نژاد را تجربه کرده است)؛ بوشهر (که سیاست انرژی اتمی دولت فعلی را ملموس تر و محسوس تر از سایر استان ها تجربه کرده است)؛ ایلام ، چهارمحال بختیاری، سیستان و بلوچستان؛ کردستان؛ کرمانشاه و گلستان (که بیش از سایر استان ها سیاست های اقتصادی معطوف به زندگی روزمره و معیشتی و قومی و اقلیتی دولت فعلی را تجربه کرده اند) نشان از ارزیابی و ذهنیت منفی مردم این استان ها از موارد مذکور دارد. در نگاه دوم، پیام های زیر را از این آمار و ارقام مذکور دریافت می کنیم؛
1ـ گرایش بیشتر مردم به «چهره ها» و «مستقلین» از یک سو، نشان از محصور و مقهور نشدن آنان در فضای عوام زده گروه حاکم و از سوی دیگر، نشان از تقویت مشارکت تدبیری آنان در مقابل مشارکت تکلیفی دارد. این تغییر و تحول رفتاری در مردم ایران (خصوصا در مردم استان ها و شهرستان ها) به نوبه خود، نشان از عقیم بودن تئوری های پوپولیستی در تحلیل و تبیین رفتار آنان است.
2ـ پایین آمدن آستانه تحمل مردم، از یک سو، نشان از محصور و مقهور نشدن آنان در فضای عوام زده گروه حاکم و از سوی دیگر، نشان از تقویت مشارکت تدبیری آنان در مقابل مشارکت تکلیفی دارد. این تغییر و تحول رفتاری در مردم ایران (خصوصا در مردم استان ها و شهرستان ها) به نوبه خود نشان از عقیم بودن تئوری های پوپولیستی در تحلیل و تبیین رفتار آنان است.
3ـ پایین بودن رای گروه حاکم در استان ها و شهرستان ها (به رغم انجام 23 سفر و انبوه سخنرانی ها و تجمعات و تبلیغات) نشان از نزدیک شدن فضای ذهنی مردم به فضای عینی شان دارد. به بیان دیگر، این رفتار حکایت از آن دارد که دیگر به راحتی نمی توان فضای ذهنی مردم را با شعارها و سخنرانی های ایدئولوژیک و آتشین اشغال کرد، زیرا مردم به طور فرآینده ای در مسیر «باور به چیزی که می بینند» قرار گرفته اند.
4ـ اقبال نسبی مردم به اصلاح طلبان به رغم انفعال آنان بعد از ناکامی در انتخابات ریاست جمهوری و عدم تلاش جدی آنان برای مدیریت شرایط در آستانه انتخابات، نشان از زنده بودن اصلاحات در میان بسیاری از آحاد جامعه دارد و رای افزون تر آنان در بسیاری از استان ها نسبت به رقبای خود، از یک سو و نسبت به رای تهران خود، از سوی دیگر، نشان از نوعی رابطه معکوس میان حضور بازیگران مطرح (ستاره) اصلاح طلب و مقبولیت جریان اصلاح طلبی دارد. این واقعیت، همچنین حکایت از نارسایی و ناکار آمدی استراتژی مرکزگرایی (کلان شهرگرایی) اصلاح طلبان دارد.
5ـ نتایج انتخابات اخیر، حکایت از آن دارد که در جامعه امروز ما، نه «ساختار سیاسی» امکان تصلب و بستارمندی کامل را دارد، و نه عاملیت (بازیگران سیاسی و آحاد جامعه) امکان نقش آفرینی کامل را دارد. لذا هیچ تحلیلی بدون لحاظ کردن استلزامات ساختار سیاسی نمی تواند انعکاس دهنده تمامی واقعیت های انتخاباتی جامعه ایران باشد و متقابلا، هیچ تحلیلی بدون در نظر گرفتن ویژگی ها و شناسه های عاملان اجتماعی(مردم) نمی تواند نتایج غیرقابل پیش بینی رفتار جمعی مردم ایران را توضیح دهد.
تخمین و تدبیر آینده
انتخابات اخیر، جنبش اصلاحات و اصلاح طلبان را در آستانه «آغازی دیگر» و «مرحله کنش» دیگر قرار داده است.بی تردید، درک اقتضائات نظری و عملی این «مرحله» گام نخست برای ورود به بحث پیرامون تئوری و عمل، گفتمان و پادگفتمان، استراتژی و تاکتیک، گسست و پیوست، باید و نباید، قدرت و مقاومت، در چارچوب جنبش اصلاحی در شرایط کنونی می باشد. به دیگر سخن، صرفا در پرتو این «درک» است که نیروهای اصلاح طلب می توانند به پیرایش و آرایش خود همت گمارده؛ گامی به پیش در جهت تحقق اهداف و آرمان های اصلاحی خود برداشته و مسیر را برای بازسازی و احیای شکوت و شکوه و عظمت از دست رفته خود هموار سازند.
چنانچه این ایده را از فرزانه ای بپذیریم که «این موقعیت است و نه فقط یک هسته کوچک که در لحظه ای معین قیام می کند؛ تحولی را می آفریند و تاریخ را ورق می زند» آنگاه باید بپذیریم که این «موقعیت» یک بار دیگر بر وفق مراد اصلاح طلبان، دست اندرکار ایجاد تغییر و تحولی دیگر شده است. بنابراین، اصلاح طلبان در این مرحله باید کاری را انجام دهند که از یک نقطه نظر حرفه ای، اقتضای منطقی و طبیعی و بدیهی این مرحله جدید عمل سیاسی (که در آغاز قرار دارند) است. با این تمهید نظری کوتاه، اجازه بدهید به برخی از این مقتضیات اشاره نمایم؛
1 - مهمترین و استراتژیک ترین اقتضای این مرحله از عمل سیاسی، احیای جنبش اصلاحات است. چنانچه با بهره ای آزادانه از آموزه های «رزا لوکزامبورگ»، قدرت واقعی جنبش اصلاحات را عبارت از تکثر و گسترش پذیری آن بدانیم، آنگاه «نباید بگذاریم کسب یک موفقیت نسبی و مرحله ای ما را وسوسه و از تعمیق و گسترش این جنبش غافل کند».
2 - از مقتضیات دیگر این مرحله، مقدم و مرجع دانستن منافع و مصالح جنبش اصلاحات بر منافع و مصالح حاملان و عاملان آن است. در این مرحله به هیچ اصلاح طلبی که عزت و شان و منزلت خود را مرهون و مدیون جنبش اصلاحات است، نباید اجازه داد که با چپ روی ها و راست روی ها و فراز و فرودهای کودکانه خود به جنبش جفا کنند. به بیان دیگر، اقتضای عمل سیاسی در این مرحله، جاری شدن کنش ها و واکنش ها اصلاح طلبان در «کادر ضابطه» است.
3 - سومین اقتضای این دوران، تدوین «پروژه ای راهبردی برای مدیریت «پروسه» «از انتخابات تا انتخابات» است. چنانچه از بن سابق این آموزه را بپذیریم که «تنها نبردی را می بازیم که رهایش می کنیم» آنگاه باید بدانیم رها کردن این رقابت و بازی سیاسی در این مرحله، به معنای باختن آن است. به بیان دیگر، در این مرحله، ضرورت مدیریت لحظه به لحظه زمان ومکان و فضای بعد از انتخابات، باید دلمشغولی اصلی و جدی هر اصلاح طلبی باشد زیرا بی تردید، فردای اصلاح طلبان در گرو اراده امروز آنان است. به بیان دیگر، اصلاح طلبان صرفا در پرتو مدیریت ایام و شرایط بعد از انتخابات است که می توانند آینده ای بهتر برای خود تصویر و تثبیت نمایند.
4 - اقتضای بعدی حفظ، تعمیق و گسترش اتحاد و اتفاق به وجود آمده میان اصلاح طلبان است. باید واقف باشیم که یکی از علل موفقیت نسبی اصلاح طلبان در این انتخابات، اتحاد و اتفاقی بود که میان گروه ها و شخصیت های مختلف اصلاح طلب صورت گرفت.
5 - اقتضای سوم، هوشیاری نسبت به اقدامات سلبی و ایجابی رقبای ناکام در این مرحله است. کاملا قابل پیش بینی است که رقبای ناکام برای ترمیم نارسایی های خود و تخریب رسایی های اصلاح طلبان، یکسری اقدامات ایجابی و سلبی را در دستور کار جدی خود قرار دهند. بنابراین از هم اکنون باید تمهید و تدبیری برای مواجهه و مقابله اصولی و منطقی و بهنگام با این اقدامات اندیشید.
6 - ضرورت بعدی در این مرحله، تلاش برای بازسازی چهره و وجهه دینی خود و بازیابی پایگاه های اجتماعی از دست رفته است. با دستمایه قرار دادن داده های کمی این انتخابات، باید از جغرافیای انسانی و اجتماعی خود تصویری واقعی حاصل نمائیم و به ترمیم و تهدید نقاط ضعف خود همت گماریم.انتخابات اخیر، همچنین در گستره موثری «نقشه راه» اصلاح طلبان را فراهم آورده است. تاملی گذرا بر نتایج این انتخابات در استان های مختلف، تصویری از وضعیت کنونی اصلاح طلبان و رقبای آن ارائه می کند که می تواند در ترسیم مسیر و افق حرکتی آنان در آینده بسیار موثر واقع شود.
منبع؛ آفتاب