جامعه در انتظاری رادیکال و ترسناک

نویسنده

po_memarian_01.jpg

امید‎ ‎معماریان

حسین قاضیان، دکترای جامعه شناسی وازفعالان مطبوعاتی که تا کنون کتاب های متعددی از جمله درآمدی به ‏مطالعات خانواده را ترجمه وتحریر کرده، ازکارشناسانی است که نشریه تخصصی زنان سالها ازمشاوره ‏تخصصی وی بهره برده است. او درگفت وگویی با روز، ماهنامه زنان را اززوایای مختلف مورد بررسی قرار ‏می دهد. قاضیان به روز می گوید این که مجله‌ای مثل زنان 16 سال دوام آورد نشان می‌دهد که سرکوب، هر چند ‏هم شدید، هیچ گاه کامل نیست و نمی‌تواند باشد: “همیشه روزنه‌هایی برای تنفس پیدا می‌شود. مهم این است که ‏دریابیم از همین امکان محدودی که جغرافیای زندگی سیاسی‌ـ‌ اجتماعی به ما تحمیل می‌کند تا چا اندازه و چگونه ‏استفاده می‌کنیم. اما وقتی همین مختصر مجاری تنفس جامعه هم بسته شود، فرجام کار جامعه در غبار ابهام ‏وانتظاری بالقوه رادیکال وترسناک پنهان می‌شود تا هیمنه‌اش کی سر بر آورد و تا کجا‌ها را بروید.” این گفت وگو‎ ‎در‎ ‎زیر می آید:‏

ghazian.jpg

‎ ‎ماهنامه زنان در چه جغرافیای سیاسی اجتماعی منتشر می‌شد وبازتاب چه صداهایی درجامعه به شمار ‏می رفت؟‏‎ ‎

شروع انتشار زنان به زمانی برمی‌گردد که جامعة خسته و منزوی از پس جنگی 8 ساله که دیگر حسابی به تلخی ‏گرائیده بود، هوای تازه می‌جست. شور و غلیان انقلاب و جنگ داشت جایش را به چون و چرای عقلانی می‌داد. ‏در سیاست، کشتیبانان دیگر شده بودند و سیاستی دگر در کار آمده بود. در جامعه خواسته‌های جدیدی داشت ‏می‌جوشید؛ خواسته‌های نسل نوی پس از انقلاب، که اینک به آستانة سال‌های جوانی رسیده بود. گویی جامعه داشت ‏آرام‌ ـ آرام پوست می‌انداخت. اندیشه‌هایی نو در کار آمده بود؛ اندیشه‌هایی که درکی دیگر از دینداری عرضه ‏می‌کرد. پتة ایدئولوژی‌های تمامیت‌خواه به روی آب افتاده بود؛ جوری که دیگر نمی‌شد با رنگ و لعاب دینی ‏وخامتشان را برای زندگی آزاد و انسانی پنهان کرد. در این جامعة در حال ظهور، زنان و بویژه دختران هم بیش ‏از گذشته در عرصة عمومی ظاهر می‌شدند؛ زنانی که دیگر در ارزش‌های جنبشی انقلابی‌ـ‌اسلامی خیس نخورده ‏بودند و این دولت بود که نزدیک به دو دهه تلاش کرده بود ارزش‌هایش را از بالا به آن‌ها تزریق کند. نگاهی به ‏چهرة کوی و برزن نشان می‌داد که آن تلاش‌ها کمابیش “مذبوحانه” از کار درآمده‌اند. هویت‌های جدیدی داشت ‏ساخته می‌شد و سربرمی‌آوْرد. زنان از جمله گروه‌هایی بودند که هویت جدیدشان به شکلی بارزتر داشت آشکار ‏می‌شد. این هویت‌ها با خود خواسته‌های جدیدی همراه آورده بود. نشریه زنان به اعتباری می‌خواست بیانگر و ‏بازتاب دهندة صدای این هویت‌های جدید باشد، صداهایی که می‌توانست اوج بگیرد و گرفت.‏‎ ‎

‎ ‎شانزده سال از تاسیس مجله می گذرد، به نظر شما مخاطبان ماهنامه چه کسانی هستند؟ وآِیا طی این ‏مدت تغییراتی را در نوع مخاطبان آن مشاهده کرده اید؟ به لحاظ زمانی، تحصیلاتی، پایگاه سیاسی واجتماعی ‏وغیره؟‎ ‎

مخاطبانِ زنان را ـ اغلب ـ زنان طبقة متوسطِ شهرنشین تشکیل می‌دادند که بیشترشان تحصیلات دانشگاهی داشتند ‏و ضمناً شاغل بودند، با میانگین سنی میانة سال‌های سی زندگی. در اواسط دهة 70 نسبت خوانندگان جوانتر اندکی ‏افزایش داشت و این خوانندگانِ جوانتر که به خیل خوانندگان زنان پیوستند و با آن ماندند، در سال‌های میانی دهة ‏‏80 میانگین سنی خوانندگان را دوباره افزایش یافتند‎.‎

‎ ‎آیا از زمان روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد، تغییر خاصی در موضوعاتی که مجله زنان به آن ‏می پرداخت به وجود آمده است؟‏‎ ‎

تهدید و تحدید مطبوعات از “نتایجِ سحرِ” روی‌کار آمدن این دولت بود. چرا که با روی‌کار آمدن دولت جدید، و با ‏آسوده شدن خیال حکومت از داخل “قلعه”، عزمش برای سرکوب جامعة مدنی بیشتر جزم شد. در چنین فضای ‏بسته وخفقان‌آور، هر که باشد، خواهی نخواهی برای محافظت از فرزندی که 14 سال در رحم بدترین شرایط ‏سیاسی و اجتماعی پرورده، همه جور احتیاطی خواهد کرد. زنان هم با درک همین وضعیت بود که کارش را در ‏این 2 سال اخیر پیش می‌برد. “غارِ دمونستنس” اهل قلم در این 2 سال بار دیگر تنگ‌تر شد و پر خس و خارتر. ‏گردانندگان و نویسندگان زنان هم ناگزیر در چنین غارِ تهدیدکننده‌ای کار می‌کردند. حاصل کار بسته‌” شدن و”آسه ‏رفتن” شد از ترس “شاخ گربة” بسته شدن. و همة ما ناگزیر و ناخواسته تبدیل شدیم به عمله و عکرة بی مزد ‏ومواجب حکومت برای سانسور، مبادا که کارمان به دادگاه که نه، یکسره به زندان بیفتد و مهم‌تر از آن حاصل ‏کارمان به باد فنای فراموشی برود. چه سو‌ژه‌های نابی که در این سال‌ها اولین جرقه‌هایش در ذهن خلاقِ خود ‏نویسندگانش خاموش شد و بر زبان نیامد؛ چه تصویرها و حرف‌ها و کاوش‌ها و سنجش‌ها که یا کنارگذاشته شد یا ‏ناقص‌الخلقه در صفحات مجله پا به عرصة وجود گذاشت. همه و همه با این امید که نهالِ این نهاد نورسته سالیانی ‏دیگر بپاید و چندان ستبر شود که دیگر با تبرِ هر تندباد سیاست سترون نشود. اما در مملکتی که هرروزش می‌تواند ‏روزی “دیگر” باشد، و کمتر چیزی را می‌توان با قطعیت پیش‌بینی کرد، همة این تلاش و تقلا‌ها در یک دوشنبه ‏معمولی می‌تواند سرنوشت معمول/نامعمولِ مرگی ناگهانی برایتان رقم زند: “امتیاز شما لغو می‌باشد‎!‎‏”‏

‎ ‎عموما چه محور هایی مورد توجه ماهنامه زنان درهر شماره قرار می گرفت؟ در واقع چه معیار هایی ‏شما را درانتخاب موضوعات گزارش های اجتماعی که ستون اصلی مجله بود کمک می کرد؟ دغدغه ها ونگرانی ‏ها وسوالاتی است که درجامعه به صورت گسترده مطرح می شود؟ یا یک نوع گفت وگو با صاحبات قدرت؟ ویا ‏ترکیبی از آنها؟‎ ‎

زنان می‌کوشید از خواست خواننده شروع کند، از جایی که خواننده هست وموضوعاتی که تجربه می‌کند. پس ‏نگران این نبود که به موضوعاتِ محتملاً مبتذل(= پیش پا افتاده) بپردازد. مهم این بود که این موضوعات پیش پا ‏افتاده به شکل مبتذلی مطرح نشود. چون موضوعاتی که زنان در زندگی روزمره تجربه می‌کنند، اغلب در آن ‏قالب‌های مفهومی مردساخته‌ای که برای “موضوعات مهم وکلان” فرض می‌شود، جا نمی‌گیرد. برای همین هم ‏موضوعات انتخابی بیش از آن که لزوماً به سپهرِ مفاهیم و موجودات کلانی مثل ایدئولوژی یا دولت و مانند آن ‏مرتبط باشد با موضوعاتی سروکار داشت که زنان در زندگی هرروزة خود تجربه می‌کنند؛ از کار بی پایان خانه تا ‏کار نابرابرِ بیرون خانه، از شنیدن متلکی در خیابان تا کتک خوردن در خانه، از خریدن و جمع کردن “طلا‌جات” ‏تا توجه به آرایش و مد، از ممکن نبودن باز کردن حسابی در بانک برای فرزند تا ناممکن بودن خروج از کشور ‏بی اجازة شوهر و… پرداختن به این موضوعات، که بنا به عرف رایج غیر سیاسی به حساب می‌آید، لزوماً ناشی ‏از فشار دولت نبود، که بیشتر از این درک ناشی می‌شد که در این سامان، دولت تنها مشکل و گاه حتی مهمترینش ‏نیست، بلکه مشکل در وجود نظام سرکوبگر فراگیرتری است که نظام سیاسی تنها یکی از مصادیق آن است، و ‏همة ما، بویژه زنان، در همة سطوح ستمگری این نظام را حس می‌کنیم. در هر حال مهم این بود که نامناسب بودن ‏چنین نظامی را بشود از دل تجارب معمولِ هرروزه بیرون کشید و نشان داد. این راهنمای کلی انتخاب سوژه‌ها و ‏پروراندنشان در زنان بود‎.‎

‎ ‎تاثیر گذاری مجله زنان چه حوزه هایی را شامل می شود؟ حوزه جامعه مدنی، قدرت؟ بدنه جامه؟ ‏دانشگاهیان؟‎ ‎

ما مطبوعاتی‌ها معمولاً عادت داریم که به این جور پرسش‌ها جواب‌های شهودی خودمان را بدهیم. اما راستش را ‏بخواهید پاسخِ درست و حسابی به پرسش‌هایی از این دست نیازمند پژوهش است. بنابر این ما فقط می‌توانیم از ‏حوزة هدف‌هایی که در سر داشتیم حرف بزنیم. اما این که این هدف‌ها تا کجا پیش رفته و در عمل بر چه ‏حوزه‌هایی تأثیر گذاشته‌، موضوع دیگری است. زنان تلاش داشت هم بر جامعة مدنی تأثیر بگذارد هم بر دولت‌. ‏ناگفته پیداست که ماهیتِ ناپذیرای دولت در قبالِ تغییر، دامنة تأثیر بر دولت را در قیاس با جامعة مدنی کمرنگ ‏می‌کرد. جامعة مدنی هم در شکل گسترده‌اش مورد نظر بود. چرا که زنان مثلاً مجله‌ای تخصصی نبود که ‏مخاطبانش را دانشگاهیان، به اقتضای حرفه‌شان، تشکیل دهند. مجله کارش را هم به سطوح محلی معطوف ‏نمی‌کرد که آن کاری بود که باید در شکل و شمایلی دیگر با مخاطب و محتوایی متفاوت عرضه می‌شد‎.‎

‎ ‎تعطیلی مجله ای مانند زنان ک چه پیامدهایی برای گروه های مخاطب، جامعه رسانه ای و قدرت حاکم ‏دارد؟ قدرت با تعطیلی نشریاتی ازاین دست در واقع خود را ازچه چیزی محروم می کند؟‏‎ ‎

این که مجله‌ای مثل زنان توانست 16 سال دوام آورد نشان می‌دهد که سرکوب، هر چند هم شدید، هیچ گاه کامل ‏نیست و نمی‌تواند باشد. همیشه روزنه‌هایی برای تنفس پیدا می‌شود. مهم این است که دریابیم از همین امکان ‏محدودی که جغرافیای زندگی سیاسی ‌ـ‌ اجتماعی به ما تحمیل می‌کند تا چه اندازه و چگونه استفاده می‌کنیم. اما وقتی ‏همین مختصر مجاری تنفس جامعه هم بسته شود، فرجام کارِ جامعه در غبار ابهام وانتظاری بالقوه رادیکال ‏وترسناک پنهان می‌شود تا هیمنه‌اش کی سر بر آورد و تا کجا‌ها را بروبد. حکمرانان خوشحال و خوش‌خیال که ‏نغمة مزاحمی را از سر راه برداشته‌اند و پایگاهی از دشمن را تسخیر کرده‌اند. غافل از این که گرچه گرد یأس بر ‏گُردة گروه‌های مخالف پاشیده‌اند، اما خود را به عنوان دولت از ضربه‌گیرِ جامعة مدنی محروم کرده‌اند و روزی ‏که جوشش‌ها بخروشد، تیزی عریان توده‌ها بدنِ بی حفاظ دولت را خواهد درید. دولت به این ترتیب و با محروم ‏کردن خویش از جامعة مدنی‌ای نیرومند، بویژه از رسانه‌های آزاد، خود را به مرور چنان بی‌پناه می‌کند که وقتی ‏پیام شنیدن صدای مردم را می‌دهد دیگر کسی صدایش را نمی‌شنود‎….‎

‎ ‎اساسا اتهاماتی که به ماهنامه زنان زده می شود، تا چه اندازه با اهداف وچشم انداز های رسانه ای ‏وروشنفکری این نشریه نزدیکی دارد؟ منظورم دلایلی است که در خصوص تعطیلی ماهنامه عنوان کرده اند؟‏‎ ‎‎ ‎

مشکل نشریاتی مثل زنان واقعاً این نیست که مثلاً اسب کدخدا را یابو خطاب کرده‌اند، مشکل این جاست که اسب ‏کذایی را چنان خوب نشان می‌دهند که هر کس به آن نگاه می‌کند، به صرافت طبع درمی‌یابد که با یابو سروکار ‏دارد. برای همین است که وقتی برای اطلاعیة اولِ منتسب به هیئت نظارت که به جزئیات متعدد اشاره شده، پاسخ ‏قانع کننده‌ای تهیه می‌شود، عجولانه اطلاعیة دیگری صادر می‌کنند که اتهام اصلی‌اش دیگر این مقاله و آن کلمه ‏نیست‌، بلکه وجود “گرایشات تند فمینیستی” است. ترجمة ساده این اتهام یعنی این که زنان وضعیت واقعی زندگی ‏زنان را در این جامعه در سطوح مختلف نشان ‌داده و برملا ‌کرده و این یعنی خودآگاه شدن زنان از وضعیت ‏مشترکی که به شکل‌هایی متفاوت تجربه می‌کنند. باید اعتراف کرد که این آگاهی بسی تهدیدکننده است‏

‎ ‎به نظر شما تعطیلی این ماهنامه، پاسخ به چه نوع نگرانی هایی است؟ ریشه چنین نگرانی هایی چیست ‏وچقدر با واقعیات جامعه در تطابق است؟‏‎ ‎

اول ببینیم این نگرانی‌ها چه نیست. به نظر من، بر خلاف نظر غالب، ریشة این نگرانی‌ها کمتر سیاسی (به معنای ‏موضوعات سیاسی روز) است. حتی فکر نمی‌کنم در پیش بودن انتخابات یا انتصابات آتی هم در تصمیم به بستن ‏مجلة زنان مستقیماً تأثیر گذاشته باشد. فقط شاید از شلوغی این زمان استفاده شده باشد. اصولاً مطالب نشریة زنان، ‏به ندرت قدرت سیاسی را مورد خطاب قرار می‌داد و در هر حال مستقیماً تهدید کننده نبود، اما روی موضوعاتی ‏دست می‌گذاشت و به گونه‌ای به آن می‌پرداخت که به نظر می‌رسید تا اعماقِ پس و پشت اندرونی‌های ذهنی و ‏عینی دست نخوردة جامعه پیش می‌رود. در واقع زنان نظامی فراگیرتر را نشانه رفته بود که نظام سیاسی تنها یکی ‏از شکل‌های متعددش به حساب می‌آمد. بنابراین، از این توانایی بالقوه برخوردار بود که سطوح مختلف نظام ‏اجتماعی را چنان قاچ دهد که دوگانگی‌های ناشی از عامل جنسیت در همة جنبه‌های زندگی آشکار شود و آدم‌ها را ‏به فکر سنجش و ارزیابی دوبارة این نظام پنهان شده در پشت عادت روزمرگی‌ها بیاندازد، و انداخته بود که تحمل ‏نمی‌توانست شود‏‎. ‎

‎ ‎صرف نظر از ماهیت چنین نگرانی هایی، به نظر شما با توجه به تجربه دیگر کشورهای جهان ‏درخصوص تئوری مجازات های بعد ازچاپ، تعطیلی رسانه به هر دلیلی روش مناسبی برای از میان برداشتن ویا ‏کاهش آنهاست؟‎ ‎

فراموش نکنید که ما هم مثل جامعه‌های دیگر “همه چیزمان مثل همه چیزمان است”! در نوعی از ساخت رابطه‌ای ‏دولت و جامعة مدنی که ما در کشورمان شاهدش هستیم، منابع دولت تا حد زیادی از جامعه استقلال دارد و به تبعِ ‏آن دولت در تنظیم قواعد هم نیازی به مراعات حال جامعة مدنی ندارد. حالا در چنین ساختاری دولت چرا باید بیاید ‏قواعد را، مثلاً در حوزة رسانه‌ها، به گونه‌ای تنظیم کند که آزادی بیان مراعات شود و سری را که درد نمی‌کند ‏دستمال ببندد؟ مگر آن که بخواهد ویترینی تزئینی درست کند و پز بدهد که دولت علّیة ما به مدد انزواجوییش از ‏کل عالم از این نقیصه (!) هم مبرّاست‎. ‎

‎ ‎طی روزهای گذشته بسیاری از فعالان اجتماعی ابراز داشته اند که باید مجوز نشریه زنان برگردد. ‏حتی برخی از افراد هیات نظارت ازاینکه بخواهند دراین زمینه اظهار نظر کنند خودداری کرده اند. شاید به دلیل ‏محبوبیت این ماهنامه حتی درمیان بسیاری از اصول گرایان که بعضا خود از مصاحبه شوندگان ویا سوژه های ‏مجله بوده اند. نظر شما چیست؟‎ ‎

اگر تا یکی دو روز قبل احتمال بازگشت از تصمیم لغو امتیاز وجود داشت، اکنون دیگر چندان امیدی برای آن ‏متصور نیست. ظاهراً در آرایش نیروهای سیاسی درون حاکمیت، اصول گرایان مورد اشارة شما از از قدرتی در ‏آن حد برخوردار نیستند که بتوانند در برابر منویات قدرت اصلی مختصرمقاومتی کنند‏‎.‎

‎ ‎لینک ها:‏‎ ‎

‏- برای مشاهده کتاب های حسین قاضیان اینجا کلیک کنید‎ .‎

‏- عکس های سیامک قاسمی از مراسم انجمن صنفی روزنامه نگاران به دنبال تعطیلی ماهنامه زنان:‏

photo.razeno.com/2008/02/post_11.html