از ثورو و گاندی تا دراویش

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

پس از دو روز تجمع شجاعانه و مسالمت‌آمیز، و اعتراض به وضع یاران در بند، و با وجود تحمل خشونت و ضرب و شتم و دستگیری، صدها درویش بازداشت شده و خانواده‌هایشان آزاد شدند و فرمانده ارشد نیروی انتظامی پایتخت قول داد مطالبات آنان را پیگیری کند.

پیش‌تر، دو هزار درویش با کمپین “کوچ به زندان اوین” همراه گردیده و خواستار رسیدگی به حقوق دراویش و یا زندانی شدن خود ـ در کنار همفکران دربند خویش ـ شده بودند.

تهدید و فشار روانی و خشونت فیزیکی نهادهای امنیتی ـ انتظامی برای جلوگیری از تجمع دراویش مقابل نهادهای قضایی جمهوری اسلامی، حاصلی در برنداشت؛ چنان‌که بازداشت صدها تن از آنان نیز بی‌نتیجه بود.

به جرأت می‌توان گفت که دراویش مهم‌ترین، متشکل‌ترین و گسترده‌ترین گروه از شهروندان ایران امروز هستند که با تکیه بر روش‌های خشونت‌پرهیز، و با قبول درد و رنج مترتب بر اقدام خود و تحمل خشونت حکومت، در پی نیل به خواسته‌های خویش و تحقق حقوق اساسی و مدنی خویش‌اند.

دراویش ایران بر راهی می‌روند که دیوید هانری ثورو، اندیشمند و فیلسوف طبیعت‌گرای آمریکا و از معترضان به برده‌داری (۱۸۱۷ تا ۱۸۶۲)، نخستین تبیین‌گر آن بود، و بعدتر نیز در روش سیاسی مهاتما گاندی و مارتین لوترکینگ و مواضع و رفتار سیاسی بسیاری دیگر از نویسندگان و شخصیت‌ها و کنشگران سیاسی در جهان متبلور شد.

 

اعتراض مسالمت‌آمیز و نافرمانی مدنی؛ ثورو و گاندی

ثورو معتقد بود: در حکومتی که حتی یک نفر را ناعادلانه به زندان می‌افکند، جای مناسب برای انسان منصف نیز زندان است.

او هر تلاش و اقدام نیک ـ هرچند اندک ـ را موجبی برای جان گرفتن “توده‌ی انبوه”ی می‌داند که اگرچه با فرد آزاده و حق‌جو همدل‌اند و با ستم و بی‌عدالتی مخالف، اما “هیچ کاری برای جلوگیری از آنها انجام نمی‌دهند؛ دست روی دست گذاشته و می‌گویند که کاری از آنها ساخته نیست و در عمل هم هیچ کاری نمی‌کنند. هزاران نفری که شب پس از شام، چرت‌زنان، اخبار و نوسانات بازار و قیمت اجناس را در سکوت تعقیب می‌کنند، و سر به بالین می‌گذارند…”

وی با ترجیح “حق” انسان بر “قانون ناعادلانه”ای که استبداد جاری ساخته، می‌گوید: “مردم عموما هنگامی که در قالب حکومتی ستم‌پیشه و انصاف‌گریز زندگی می‌کنند، فکر می‌کنند که تا زمانی که اکثریت را به اصلاح قوانین متقاعد نکرده‌اند باید صبر کرد و دست روی دست گذاشت. آنها فکر می‌کنند در صورتی‌ که به مقاومت در برابر چنین حکومتی و قوانین ناعادلانه‌ی آن دست بزنند، درمان خود از درد بدتر خواهد بود… چرا اقلیت خود را عزیز و محترم نمی‌دارد؟ چرا ناله می‌کند و در مقابل درمان درد از خود مقاومت نشان می‌دهد تا کار از کار بگذرد؟ چرا شهروندان خود را تشویق نمی‌کند که هوشیار بوده و کمبودها را نشان دهند؟ چرا مدام عیسی مسیح را به صلیب می‌کشد و کوپرنیک و لوتر را تکفیر می‌کند و واشنگتن و فرانکلین را یاغی می‌خواند؟…”

ثورو همچنین بر این باور بود که اعتراض و نافرمانی مدنی تلاشی است برای رسواسازی حکومت و از کار انداختن دستگاه سرکوب و نوعی “ضداصطکاک”.

یکی از شاخص‌ترین کنشگران سیاسی که از ملاحظات ثورو بهره برد و در عمل، پا در راه مبارزه‌ی خشونت پرهیز و مقاومت و نفرمانی مدنی نهاد، مهاتما گاندی، رهبر جنبش آزادی‌بخش هندوستان بود.

به تعبیر رادها کریشنان، فیلسوف و اولین رییس جمهور هندوستان مستقل: “گاندی نخستین کسی بود که اصل عدم خشونت را از عرصه‌ی شخصی و فردی به حوزه‌‌های اجتماعی و سیاسی گسترش داد.”

گاندی با تاکید بر این نکته که “مخالف روش‌های خشونت‌آمیز، حتی برای جنبش‌های اصیل و مردمی است”، در برابر استعمار و ستم و بی‌عدالتی، ایستادگی و نافرمانی مدنی پیشه کرد. او معتقد بود: “نافرمانی مدنی حق ذاتی شهروندان است؛ هر شهروندی که آن را ترک کند از انسانیت و عزت نفس خود صرف‌نظر کرده است.” وی همچنین تصریح می‌کرد: “سرکوب نافرمانی مدنی، تلاش برای زندانی‏کردن وجدان است. کسی که به مقاومت مدنی متوسل می‏شود، هرگز دست به اسلحه نمی‏برد، پس برای دولتی که اصولا مشتاق شنیدن افکار عمومی است، تهدیدی محسوب نمی‏شود. ولی چنین فردی برای دولت‌های خودکامه خطرناک است، چرا که مقدمات سقوط آنها را با جلب افکار عمومی به موضوعی که او را وادار به مقاومت کرده، فراهم می‏آورد.”

به باور پیشوای نهضت آزادی هند، نافرمانی مدنی و عدم همکاری با صاحبان قدرت، “ریشه در تنفر ندارد، بلکه از عشق و محبت جان می‌گیرد.” وی همچنین معتقد بود: “مقاومت مسالمت‏آمیز، روش تحصیل حقوق از راه تحمل رنج شخصی است و در نقطه‌ی مقابل و مخالف مبارزه و مقاومت با اسلحه قرار دارد. وقتی من از انجام کاری که وجدانم نمی‏پذیرد، پرهیز می‏کنم نیروی روحی خود را به‌کار می‌گیرم.””

به عقیده‌ی گاندی: “شجاعت ندای خاموشی است که در پایان روز به انسان نجوا می‌کند و یادآور می‌شود که فردا هم باید کوشش کنم؛ کوششی که دائمی است.”

چنین بود که او خود پا در راه استقلال هندوستان نهاد؛ از خشونت و تهدید و بازداشت و سرکوب خونین نهراسید، و با تکیه بر امید و صبر، استقامت و رفتن پیوسته را رها نکرد.

 

در کلاس درس دراویش آزاده و شجاع

در روزهای استیلای اقتدارگرایی، و سلطه‌ی نهادهای سرکوبگر اطلاعاتی ـ امنیتی و قضایی و انتظامی، حالا دراویش گنابادی ایران، در تلاشی خشونت‌پرهیز، صدای اعتراض و حق‌خواهی خود را به‌گونه‌ای مدنی و مسالمت‌آمیز، اما با استقبال از رنج و تهدید و خشونت و حبس، بلند می‌کنند و به گوش افکار عمومی در داخل و خارج از کشور می‌رسانند.

دراویش در حبس، چون گاندی به سلاح جان خویش می‌آویزند و برای مطالبه‌ی بدیهی‌ترین حقوق انسانی و قانونی خود، دست به اعتصاب غذا می‌زنند. در بیرون از زندان نیز صدها تن از اعضای خانواده و هم‌مسلکان و یاران ایشان، ندای “کوچ به زندان” سر می‌دهند. آنان ـ همان‌‌گونه که گاندی کرد و گفت ـ می‏کوشند بدون نقض مقررات اخلاقی، حکومت را مجبور سازند که یا حقوق آنان را رعایت کند و ادا، و یا آنان را به حبس افکند.

دراویش به تهدیدها و موانع حکومتی در مورد پرهیز از تجمع مقابل نهادهای قضایی اعنا نمی‌کنند. مقاومت مسالمت‌آمیز و ستیز بی‌خشونت آنان، چنان‌که گاندی می‌گوید به‌مثابه‌ی نیرومندترین تجلی دلتنگی و آزردگی روحی و فصیح‏ترین وسیله‌ی بیان برای اعتراض به ستم و نقض حقوق انسانی و اساسی شهروندان ایفای نقش می‌کند.

دراویش آزاده و شجاع ایران همچنین آن‌گونه ‌که مارتین لوترکینگ (رهبر مشهور جنبش ضد تبعیض نژادی علیه سیاهان در آمریکا، و از کوشندگان سیاسی خشونت پرهیز و نظریه‏پردازان نافرمانی مدنی) می‌گوید، “تنش‌های پنهان” و “چالش خاموش” را به سطح می‌آورند و آشکار می‌کنند و به سطحی می‌کشانند که عریان و دیده شود. 

آن گروه از کنشگران جامعه مدنی ایران که خود را همچنان نیازمند آموختن می‌دانند، می‌توانند در گفتار و کردار ثورو و گاندی و لوترکینگ و دراویش، آموختنی‌های بسیار بیابند.