فیلم روز/ گفت و گو♦ سینمای ایران

نویسنده
کامبیز رحیمی

‏هر دو فیلم پیشین مانی حقیقی توقیف شدند و به نمایش عمومی در نیامدند.فیلم هایی که در فضایی تجربی ساخته شده ‏بودند، ولی کنعان در مسیری دیگر و متعارف حرکت می کند. حقیقی در کنعان به ملودرام روی آورده و بسیار کوشیده ‏تا به قواعد ژانر پایبند بماند. حتی بارها این جمله را در مصاحبه هایش اعلام کرده که “عملاً می خواستم تماشاگر را در ‏سالن بگریانم” چیزی که هم حیرت منتقدان و هم تعجب تماشاگران را در پی داشته است…‏

kanan1.jpg

‎ ‎کنعان‎ ‎

کارگردان: مانی حقیقی. نویسنده: اصغر فرهادی، مانی حقیقی. مدیر فیلمبرداری: حسن کریمی. موسیقی متن: کریستف ‏رضاعی. طراح صحنه و لباس: امیر اثباتی. تهیه کننده: مصطفی شایسته. بازیگران: محمدرضا فروتن، ترانه ‏علیدوستی، بهرام رادان، افسانه بایگان، حسن معجونی.‏

مینا و مرتضی در آستانه جدایی از یکدیگر قرار دارند. مرتضی از دوست قدیمی شان علی می خواهد که پا در میانی ‏کند، این درحالی است که مینا علاقه ظریفی به علی دارد و آمال از دست رفته اش را در وجود او می بیند. در این میان ‏آذر، خواهر مینا که مدت ها از ایران دور بوده به کشور باز می گردد و او هم در کشاکش دعوای مرتضی و مینا قرار ‏می گیرد. در پایان مینا و مرتضی برای خاکسپاری مادر مرتضی که به تازگی فوت کرده راهی شهرستان می شوند. در ‏راه برای آنها اتفاقی رخ می دهد که مینا را از طلاق گرفتن منصرف می کند…‏

‎ ‎زمان از دست رفته‎ ‎

فیلم های آبادان و کارگران مشغول کارند هر دو فیلم پیشین مانی حقیقی توقیف شدند و به نمایش عمومی در نیامدند. ‏حقیقی در هردو فیلم از دوربین دیجیتال استفاده کرده و آنها را در فضایی تجربی ساخته بود. اما این مسیر در کنعان ‏سویه ای دیگر به خود گرفته و حقیقی را به سوی سینمای ملودرام برده است.‏

کنعان فیلمی است که بسیار سعی می کند به قواعد ژانر پایبند بماند و حتی خود حقیقی بارها این جمله را در مصاحبه ‏هایش اعلام کرده که “عملاً می خواستم تماشاگر را در سالن بگریانم”. این ماجرا و پایانی که چندان با سلایق حقیقی ‏همنشین نیست، پس از پایان نمایش فیلم در جشنواره فیلم فجر منتقدان را به تعجب واداشت. ‏

kanan2.jpg

فیلم کنعان بر اساس داستانی از آلیس مونرو توسط حقیقی و اصغر فرهادی- که پیش از این تجربه موفق همکاری در ‏فیلم چهارشنبه سوری را در کارنامه داشتند- نوشته شده است. کارگردان در این فیلم مربعی از روابط را طرح می کند. ‏عمده بار روایتی بر دوش مینا و مرتضی است که قصد دارند از هم جدا شوند اما در این میان نقش علی و حس پنهان ‏مینا به او و بازگشت آذر پس از سال ها به کشور نیز نمی تواند بی اهمیت باشد. نکته ای که در این روابط وجود دارد و ‏شاید کمی داستان را از ملودرام های رایج سینما متمایز کند شیوه ارائه این روابط به مخاطب است. حقیقی چندان ‏محسوس و آشکار به این روابط و چینش آنها نزدیک نمی شود. به گونه ای تا انتها همه چیزرا در ابهام نگاه می دارد. ‏تنها رابطه ای که به دلیل خصلت برون گرایی برای مخاطب ملموس تر می شود رابطه میان مرتضی و میناست که به ‏هرحال قرار بوده موتور متحرک فیلم باشد.‏

در این بین خود شخصیت ها نیز اهمیتی ویژه پیدا می کنند. مینا از زندگی خسته و عاصی شده است. او زنی ‏تحصیلکرده و مرفه به نظر می رسد که هیچ کمبود ظاهری در زندگی ندارد اما تصمیم گرفته از همه چیز دل کنده و ‏برود. در مقابل او خواهرش قرار دارد که سال ها قبل تصمیم امروز مینا را گرفته، اما امروز سرخورده به ایران ‏بازگشته است. این دو شخصیت زن به خوبی در فیلمنامه مورد پرداخت قرار می گیرند. اما علی و مرتضی آنگونه که ‏باید به جایگاه خود نمی رسند. علی را آنگونه می بینیم که مینا می خواهد.‏

kanan3.jpg

کارگردان هیچ فاصله ای برای اینکه مخاطب هم سعی کند تا او را بشناسد پدید نیاورده و همین سبب شده علی آنگونه که ‏باید مورد همذات پنداری مخاطب قرار نگیرد. انگیزه های مرتضی نیز چندان آشکار نیست. دغدغه های مینا تا حدی ‏قابل درک است اما ما تا انتها نمی فهمیم که درد مرتضی چیست. این نگاه یکسویه به مینا در رابطه مینا با مرتضی ‏شخصیت مرد داستان را کمی گنگ کرده است. ‏

در پایان راه سفر این دو شخصیت هم با یک تحول رو به رو هستیم. مینا در جاده پس از تصادف مرتضی با یک گاو در ‏میان درختان گم می شود و به درختی دخیلی می بندد و از سفر به خارج و ترک مرتضی منصرف می شود. از سوی ‏دیگر او باردار است و در انتظار یک فرزند.‏

فیلم در پایان برای رسیدن به این تحول ناگهان لحن خود را تغییر می دهد و تا حد فیلم های دیکته شده موسوم به معناگرا ‏تنزل می یابد در صورتی که اگر لحن داستان عوض نمی شد چه بسا با ملودرامی خوش ساخت رو به رو می بودیم.‏

کارگردان در گزینش بازیگران هم دست به یک ریسک زده است. ترانه علیدوستی در کنعان نقشی را بازی می کند که ‏حداقل 10 سال از او بزرگ تر است. او سعی می کند در تمامی صحنه ها دغدغه های یک زن مرفه 35 ساله را به ‏نمایش بگذارد. این نقش نه تنها از منظر سن که به لحاظ طبقه شخصیتی هم با نقش های دیگر او تفاوت هایی دارد. همین ‏نکته و این انتخاب هم تا حد زیادی توجه تماشاگر را به سمت خود معطوف می دارد، ولی متاسفانه از حد توجه فراتر ‏نمی رود. ‏

متأسفانه شرایط تئاتر روز به روز بدتر و بدتر می شود. هنوز نمی دانیم باید تئاتر وجود داشته باشد یا نه! گروه های ‏تئاتر در شرایط سخت و طاقت فرسا با هزار امید و علاقه مشغول تمرین هستند بدون اینکه آتیه ای داشته باشند. نه از ‏نظر مالی تأمین می شوند و نه از لحاظ حسی… اینها را نازنین احمدی می گوید که پس از سابقه ای مثبت در تئاتر به ‏سینما روی آورده و با فیلم سه زن درخشیده است. پای حرف های او نشسته ایم که از نمایش، سینما، تلویزیون و دغدغه ‏هایش سخن گفته است….‏

kanan4.jpg

گفت و گو با نازنین احمدی

‎ ‎پلان هائی که حذف شد‏‎ ‎

نوشین جعفری

نازنین احمدی تحصیلکرده رشته تئاتر در دانشگاه تهران است. در نمایش های هدهد (منصور خلج)، مجلس نامه (محمد ‏رحمانیان)، واقعه در مجلس سودابه خوانی، پنهان خانه پنج در، رژیسورها نمی میرند (حسین کیانی)، تله موش (داوود ‏دانشور)، الوتریا (وحید رهبانی ـ محمدرضا جوزی)، برو گمشو عزیزم (امین بهروزی) ایفای نقش کرده و باا “پنهان ‏خانه پنج در” به کارگردانی حسین کیانی در فستیوال نمایش های ایرانی در شهر پارمای ایتالیا حضور داشت. ‏

در سال 1385 در فیلم سینمایی “سه زن” در مقابل دوربین منیژه حکمت قرار گرفت و پس از آن در سریال “بیگناهان” ‏احمد امینی بازی کرد.نازنین احمدی در فیلم های کوتاه از جمله ایران (ابوالفضل جلیلی) که برای اختتامیه جشنواره فیلم ‏روتردام ساخته شد، چهار داستان ایرانی (پل دزاردیان)، آیینه (اردلان عاشوری) و… حضور داشته است. او طی سال ‏های اخیر به صورت حرفه ای به کار مونتاژ می پردازد.‏

پیشنهاد بازی در “سه زن” چطور مطرح شد؟

من در دانشگاه بازیگری خواندم. کار بازیگری تئاتر می کردم اما مدتی بازیگری را کنار گذاشته بودم تا اینکه با پگاه ‏آهنگرانی رفتیم کلاس مونتاژ، مونتاژ یاد گرفتیم. سیستم مونتاژ گرفتیم و کار مونتاژ را در دفتر خانم حکمت شروع ‏کردیم. در آن دوره من دیگر خیلی به بازیگری فکر نمی کردم. یعنی فکر می کردم مونتاژ خیلی جذاب تر است و کار ‏مونتاژ می کردم. در همان مقطع زمانی خانم حکمت مشغول پیش تولید فیلم “سه زن” بودند. پیشنهاد بازی در “سه زن” ‏هم در همان زمان مطرح شد. خیلی خوشحال شدم. فکر کردم خیلی خوب است با یک گروه که با آنها آشنا هستم مجدداً ‏به وادی بازیگری بازگردم. به خاطر همین خیلی اتفاق جالبی بود. بعد از آن هم اتفاقات دیگر…‏

تو به صورت حرفه ای در تئاتر کار می کردی. چرا بازیگری تئاتر را رها کردی و چرا در فیلم “سه زن” ‏بازی کردی. رابطه دوستانه با خانم حکمت باعث شد یا اینکه خودت دوست داشتی با ایشان کار کنی؟

متأسفانه شرایط تئاتر روز به روز بدتر و بدتر می شود. هنوز نمی دانیم باید تئاتر وجود داشته باشد یا نه! گروه های ‏تئاتر در شرایط سخت و طاقت فرسا با هزار امید و علاقه مشغول تمرین هستند بدون اینکه آتیه ای داشته باشند. نه از ‏نظر مالی تأمین می شوند و نه از لحاظ حسی. برای مثال خود من طی یک سال در سه تئاتر تمرین کردم بدون هیچ ‏نتیجه ای. یا مجوز اجرا ندادند، یا سالن به اندازه کافی نبود و یا با امروز و فردا کردن کار را به تعویق انداختند و گروه ‏را کاملاً خسته و سرخورده کردند. در این شرایط مشکل می شود به خلاقیت و بالندگی فکر کرد. با وجود این مسائل ‏دیگر برایم اهمیت نداشت که در رشته خودم به کار بپردازم یا نه.‏

اما در مورد بازی در “سه زن” باید بگویم هم رابطه دوستانه خیلی نقش داشت و هم من خیلی دوست داشتم با خانم ‏حکمت کار کنم. فضای کار با بچه هایی که می شناختمشان خیلی جذاب بود. تجربه کاری اش هم از لحاظ بازیگری ‏برایم مهم بود.‏

kanan5.jpg

تو در آنونس “سه زن” گفتی همه پلان هایت حذف شده. یک مقدار در این مورد توضیح بده. در مورد نقشت ‏توضیح بده چون وقتی تو در آنونس می گویی “همه پلان هایم را در آوردند” همه کنجکاو می شوند که ماجرا از چه ‏قرار است که منجر به حذف یا سانسور شده؟

همانطور که در فیلم دیدی نقش من و خانم بوبانی به نوعی مکمل یکدیگر بودند. خانم بوبانی نقش مادربزرگی را بازی ‏می کرد که آلزایمر داشت و نقش من جوانی خانم بوبانی بود. قرار بود هر وقت خانم بوبانی را می بینیم، به گذشته ایشان ‏فلاش بک شود و پلان های جوانی مادربزرگ را ببینیم. بیشتر پلان های من و خانم بوبانی در فیلمنامه در حد چند خط ‏توضیح داده شده بود. مثلاً نوشته بود مادربزرگ جوان در کنار دار قالی آواز می خواند و…. فیلمبرداری قسمت های من ‏دو بخش داشت. یک بخش در زمستان و بخش دیگر در بهار. یعنی به من گفتند یک سری پلان دیگر قرار است بگیریم ‏و ما دوباره 10 روز دیگر رفتیم فیلمبرداری و پلان ها را گرفتیم. اکثر پلان ها خارجی بود مثلاً در برف، در دریا و ‏آب، در جنگل، در دشت گل که پر از خوار بود و….‏

قصه من، قصه دختر قالی بافی است که بعد از هجومی که اتفاق می افتد قالی اش را بر می دارد و فرار می کند. قرار ‏است در جاهای مختلف و در موقعیت های مختلف ما آن دختر را ببینیم که چه اتفاقی برایش می افتد و تقریباً یک پایان ‏مشخصی داشت. در پایان این قالی را از او می گیرند که در فیلم حذف شد.‏

البته حذف این پلان ها به نامفهوم و گنگ شدن فیلم در قسمت هایی دامن زده. کسانی که فیلم را دیدند برایشان ‏این سوال مطرح شد که چرا مادربزرگ که خانم بوبانی آن نقش را بازی می کرد فرش را برداشت و رفت. آن حمله از ‏کجا بود و چه اتفاقاتی برای مادربزرگ جوان که تو ایفای نقشش را بر عهده داشتی رخ داد؟

آخرین پلان من این بود که دختر بدون قالی خونین و مالین بر روی زمین افتاده. یعنی این دختر با تمام تلاشی که کرد ‏قالی را از دست داد. به خاطر همین است که وقتی در پیری اش قالی را می بیند به فضای قدیم می رود و یاد آن دوران ‏می افتد. پیش خودش فکر می کند که این همان قالی است یا شبیه آن است. بعد قالی را بر می دارد و می رود چون در ‏تمام این سال ها آن را از دست داده بود. شاید به نوعی حق با آنها باشد. ولی به هر این حال این نظر کارگردان است که ‏داستان چه طوری روایت شود.‏

اما حیف شد پلان های تو حذف شد. چون الآن با توضیحاتی که می دهی میبینم که چقدر شفاف تر میشد فهمید ‏که چرا این حس به آن زن دست داد و در آن وضعیت فرش را برداشت و رفت.

چون من خودم کار مونتاژ می کنم می دانم مرحله حذف سخت ترین مرحله در یک کار است. خصوصاً این که تو پلانی ‏را بگیری، بسازی و بعد بخواهی حذفش کنی. یعنی کار آسانی نیست که این اتفاق بیفتد اما یک زمانی به خاطر تایم، ‏زمانی به خاطر ریتم، یک موقع به خاطر اینکه فوکوس باید در یک قسمتی باشد و در قسمت دیگر نباشد و به طور کلی ‏به هزار و یک دلیل ممکن است ما قسمتی را حذف کنیم و این دیگر نظر کارگردان و مونتور است. اما به طور کلی فیلم ‏را دوست دارم و خوشحالم که بخش کوچکی از یک کار بزرگ بودم.‏

kanan6.jpg

خودت وقتی این کار را می کردی تصورت این بود که ممکن است قسمت هایی حذف شود؟

این احتمال وجود داشت. چون پلان های من در مقایسه با پلان های دیگر فیلم متفاوت بود. پلان ها انفرادی و تا حدی ‏انتزاعی بود. یعنی می توانست اول فیلم بیاید، می توانست آخر فیلم بیاید و تصمیم گیری در رابطه با جایگاهش در فیلم ‏به نوع تدوین بستگی داشت.‏

نقش تو در بیابان و روستا بود. یک مقدار از سختی ها و جذابیت های کار بگو.

کار در زمستان فیلمبرداری می شد و سختی های خودش را داشت. یک روز من سرما خورده بودم و قرار بود پلانی را ‏بالای کوه فیلم برداری کنند. مدام دعا می کردم که اتفاقی بیفتد و این پلان را از من نگیرند، ولی گرفتند. سرما تا مغز ‏استخوانمان نفوذ کرده بود. در زمان بازگشت وقتی از بالای کوه برمی گشتیم پایین، نمی دانستم چه کار کنم. می غلتیدم. ‏فقط دلم می خواست به پایین کوه برسم و تمام شود. اما حالا که فکر می کنم و پشت صحنه فیلم را می بینم از یادآوری آن ‏خاطرات لذت می برم.‏

در قسمت هایی از آنونس می بینیم که منیژه حکمت در شلوغی های شهر برای هدایت گروه داد میزند. ممکن ‏است این تصور ایجاد شود که برخورد ایشان با بازیگران تند است. اما می خواهم از زبان تو بشنوم که کار با منیژه ‏حکمت چطور بود و نظرت در مورد ایشان چیست؟

من همیشه از ایشان نرمی و انعطاف دیدم. سختی هایش هم با مهربانی است. البته رابطه اش با من به دلیل دوستی چند ‏ساله ای که داشتیم بسیار خوب و دلپذیر بود اما با بقیه گروه هم بسیار همدل و همراه بود و همه عوامل پشت صحنه کار ‏را دوست داشتند.‏

تو در آنونس گفتی که “این اولین کارم بود، آخرین کارم هم خواهد بود.” تو با طنز گفتی اما به هر حال ‏بازیگری یک وسوسه است. اگر حرفت جنبه جدی داشت، کدام کارگردان می توانست وسوسه ات کند که بخواهی در ‏مقابل دوربینش بازی کنی؟

درست است گفتم اولین کار و آخرین کارم است. اما من بعد از “سه زن” سر یک کار دیگر رفتم. سریالی که فکر می ‏کنم از شبکه سوم تلویزیون پخش می شود.‏