مانلی

نویسنده

از هر طرف، ترانه صدا می زند تو را… ترانه ای  از رضا مقصدی در سوگ ندا و سه شعر از جواد مجابی در حال و هوای این روزهای شهر، گزیده های این هفته ی مانلی می باشند…

 

شادا که هر جوانه صدا می زند تو را…

ترانه ای از رضا مقصدی

زیبایی ِ زمانه صدا می زند ترا
از هر طرف، ترانه صدا می زند ترا

در جان ِ این درخت ِ تناور روانه باش!
شادا که هر جوانه صدا می زند ترا

خورشید را بگو که بگوید به ارغوان:
این ماه هم شبانه صدا می زند ترا

آئینه را به جانب ِ فریادها گرفت
هر کس که عاشقانه صدا می زند ترا

چشم ِ “ندا” ی توست که سرشار ِ انتظار
اینگونه غمگنانه صدا می زند ترا

صورتگر ِ صمیمی ِ یک نسل ِ سوخته ست
این دل، که صادقانه صدا می زند ترا

فرهاد، زنده باد که از بیستون ِ عشق
شیرین وُ شادمانه صدا می زند ترا

این فصل ِ تازه یی ست که آغاز گشته است
با اینهمه نشانه صدا می زند ترا

ای دل به هوش باش که در اوج ِ موج ِ درد
دریا درین میانه صدا می زند ترا

عشق ست با ترانه ی تابانِِِِ ِ آینه
از هر کجای خانه صدا می زند ترا

آتش به جان ِ عاشق ِ آن باغ، می کشَد
شوری که شاعرانه صدا می زند ترا

دریا، نوید ِ سبز ِ “ندا” را شنیده است
این موج ِ بیکرانه صدا می زند ترا

تنها صدای توست که می مانَد این زمان
این است این زمانه صدا می زند ترا

 

سه شعر از جواد مجابی

 

 

پرندگانی نو ظهور…

دیروز در خیابان

پرندگانی نوظهور
در فضای بین خودمان می‌بینم پران
زاغ می‌تواند قرقاول شود فراتر از رنگ و آواز؟
اینها نه قمری و قرقاولند، نه آن دیگران
نامی ندارند
تفاوت دارند با هر چه دیگری
با رنگ‌های شگرفشان
و این آوازها که می‌خوانند
آینده‌اند و روزگار نادیده‌اند که هر چه پرنده یافته‌ام
می‌ترسم از کمینگاه شکارچیان

 

شعر بعدی هم در ۱۹ خرداد گفته شده است:

«امروز در خیابان»

جوانی غبطه‌انگیز است و شادی حسرت‌زا
برای آن که بهره ندارد از آن
اینجا جوانی را می‌بخشند، شادی را هدیه می‌دهند
خیابان به خیابان، میدان تا میدان
در جشن مردمان جوان شناکنان می‌گذشتیم از این دوران
وقتی به خانه رسیدیم من و زنم
جوان‌تر از روزهای جوانی‌مان بودیم
و شادمانه‌تر از دریا و کوهساران


شعر بعدی در ۲۶ خرداد سروده شده است:

«بیست و پنجمین روز خرداد»

سمفونی وطن نواخته می‌شود
با هزاران هزار سازی که در دست مردم خیابان است
صلح، زیبایی، آزادی همین مردمند ببین
آسمان زیر گام جوانان می‌گردد
شاعر! با بغض وا شده
همنوایی را همچنان شادان بنوا