انتخابات و شعارهای انتخاباتی

حسن یوسفی اشکوری
حسن یوسفی اشکوری

در همه جای دنیا و در تمام انتخابات احزاب و کاندیداهای عرضه شده به مردم برنامه های خود را به مردم ‏عرضه می¬کنند و اهداف و برنامه های خود را به صورت شعار و در قالب واژگانی روشن و شفاف و تا حدودی ‏فرموله شده اعلام کرده و می¬کوشند رأی دهندگان را قانع سازند تا به آنان رأی دهند. معمولا برای آگاه کردن مردم ‏و قانع کردن آنان از هر شیوه و ابزاری استفاده می¬شود. چرا که “در دل دوست به هرحیله رهی باید کرد”! این ‏شعارها و اعلام برنامه ها و تبلیغات انتخاباتی از الزامات و مقدمات ضروری انتخابات و نظام پارلمانی است و از ‏اصل آن تقریبا گریزی نست.‏

در کشور ما نیز، که ظاهرا صد سال است که پارلمان داریم، در هر انتخاباتی شاهد رقابتهای انتخاباتی و تبلیغات ‏انتخاباتی از سوی احزاب و سازمانها و جریانهای سیاسی و بویژه کاندیداها هستیم. در زمان پهلویها چندان از ‏رقابت و برنامه و حتی تبلیغات انتخاباتی خبری نبود اما در سی سال اخیر به دلایل مختلف و اجتناب ناپذیر ‏انتخابات بیش از گذشته از مهم شده و در نتیجه رقابت و تبلیغات در هر انتخاباتی جدی تر و اثرگذارتر از همیشه ‏در جریان است و در اشکال گوناگون خود را نشان می¬دهد. بویژه در دوازده سال اخیر (پس از رخداد مهم جریان ‏اصلاح طلبی مشهور به جنبش دوم خرداد)، انتخابات و تبلیغات انتخاباتی اهمیت افزون تری پیدا کرده است.‏

تا اینجای کار نه تنها بی اشکال است، که هم خوب است و هم گریز ناپذیر، اما آنچه که جای بحث و تأمل و حتی ‏ایراد دارد چگونگی و ماهیت و عرض و طول انتخابات و تبلیغات انتخاباتی در ایران کنونی و در فضای آشفتة ‏جمهوری اسلامی است. اکنون کاری به اصل انتخابات و سرنوشت تراژیک آن در جمهوری اسلامی ایران ندارم، ‏بلکه فقط می خواهم اشارتی به تبلیغات انتخاباتی بکنم که در طی این سه دهه هر سال در ایران با آن مواجه ایم.‏

در ایام انتخابات در سالیان اخیر معمولا دو چیز خیلی رایج می شود. یکی تظاهر و ریاکاری و تلاش برای جلب ‏نظر حاکمیت و حاکمان و یا توده های مردم مذهبی از طریق اظهار مسلمانی و تقید به قیودات دینی است که بسیار ‏رایج شده و هروز به شکل آشکارتر و در عین حال مبتذلتر خود را نشان می¬دهد. دلیل آن نیز روشن است. ‏حاکمیت در طول این سی سال هر روز به فرمالیسم مذهبی بهای بیشتری داده و در واقع در دام فرمالیسم دینی در ‏غلطیده است. در این حال و هوا برای افرادی که می¬خواهند زندگی کنند و یا از شغل و امنیت شغلی و منزلت ‏اجتماعی بر خوددار باشند و مخصوصا برآنند که وارد حوزة محدود حاکمیت شوند، راهی جز هماهنگی و انطباق ‏ریاکارانه با این فرمالیسم نیست. نفاق مذهبی محصول گریز ناپذیر این سیاست دین مداری اجباری و فرمالیسم ‏منحط است. وقتی مأموران شورای نگهبان از همسایگان کاندیداهای مجلس و احتمالا ریاست جمهوری در بارة ‏نماز خواندن و یا اعتقاد به نظام سیاسی و ولایت فقیه و ولی فقیه و یا آداب دینی دیگر می¬پرسند و در نهایت حتی ‏گاه روحانیان شناخته شده و شماری از واعظان و امامان جماعت مساجد را به دلیل عدم التزام به دیانت و شریعت ‏رد صلاحیت می¬کنند، کاندیداها چاره ای جز این ندارند که به هرشکلی که شده یا صادقانه از دیانت خود دفاع کنند ‏و یا به ریا و نفاق متوسل شوند و با توسل به شیوه های غیر اخلاقی و ضد دینی خود را دیندار بنمایانند. یکی دیگر ‏از پدیده های دوران انتخابات ادواری ایران، وعده و وعیدهایی برای آینده و در روزگار پس از پیروزی در ‏انتخابات است. گفتیم که وعده و ارائه برنامه امری طبیعی در هر انتخاباتی است اما در ایران، آن هم در غیبت ‏نظام حزبی و فقدان احزاب واقعی و قدرتمند، اولا این اشخاص اند که عمدتا به صورت شخصی برنامه می¬دهند ‏‏(گرچه اساسا چندان برنامه ای در کارنیست) و ثانیا حداقل در موارد بسیاری این کاندیداها وعده هایی می¬دهند و ‏اموری را به عنوان برنامه خود مطرح می¬کنند که یا اصولا در حیطة وظایف نماینده پارلمان و یا رئیس جمهور ‏نیست و یا با توجه به محدودیتهای قانون اساسی و دیگر قوانین نوشته و نا نوشته و تصلب ساختارهای حقیقی و ‏حقوقی نظام حاکم انجام آنها از توان یک نماینده و یا رئیس جمهور خارج است. ممکن است در طرح وعده ها و ‏خواسته ها صداقت وجود داشته باشد اما اشکال اساسی این نوع وعده دادنها و طرح شعارهای نشدنی این است که ‏از یک سو بر جوً بدبینی به افراد و اشخاص و نیز نظام حاکم می¬افزاید و از سوی دیگر رأی دهندگان و در واقع ‏عموم ملت را از سیستم پارلمانی و نظام دموکراتیک و انتخابات دور و حتی بیزار می¬کند. وقتی چنین وعده ‏دادنهای بی پشتوانه و غیر عملی رایج و عمومی شود، نتیجه¬ای جز رواج بدبینی و ریا و نفاق در میان عموم مردم ‏ندارد. چنان که تا کنون نیز چنین بوده است. مثلا زمانی که کاندیدایی در جریان انتخابات ریاست جمهوری ایران ‏فعلی وعده می¬دهد که اصولی از قانون اساسی را تغییر می¬دهد و یا حکم حکومتی را اجرا نمی¬کند و یا وعده های ‏حقوق بشری می¬دهد، خود می¬داند که در ساختار حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی کنونی چنین وعده هایی شدنی ‏نیستند و بویژه رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران از چنین توان و امکانی بر خوردار نیست. دلایل آن روشن ‏است. نه قانون اساسی (از جمله اصول مربوط به ولایت مطلقة فقیه و نیز اصل مربوط به چگونگی بازنگری در ‏قانون اساسی) چنین اجازه ای را به رئیس جمهور می¬دهد و نه این امور در حیطة وظایف رئیس جمهور است. ‏طرفه آن که حکم حکومتی مشروط می¬شود به این که به نفع مردم باشد. اگر اصل حکم حکومتی مقبول باشد، گفتن ‏ندارد که این حاکم است که مفید بودن و یا غیر مفید بودن حکم را تشخیص می¬دهد و به هر حال در صورت ‏صدور چنین فرمانی برای تمام کارگزاران نظام ولایی لازم الاتباع خواهد بود. بعلاوه گوینده این سخن باید روشن ‏کند که چرا در گذشته حکم حکومتی درست و مطاع بوده ولی امروز مفید نیست. ویا کاندیدای دیگری از جمع ‏کردن بساط گشت ارشاد و الغای طرح امنیت اجتماعی سخن می¬گوید که روشن است این امر به دلایل عدیده ای ‏‏(ازجمله عدم کنترل رئیس جمهور بر نیروهای انتظامی) از اختیار رئیس جمهور خارج است. بویژه که این ‏بزرگواران می¬دانند که حتی تحقق اصول صریح قانون اساسی و امور عادی نیز در صورت مخالفت ولی فقیه ‏ممکن نیست.‏

البته این یک روی سکه است. روی دیگر آن این است که طرح چنین سخنان و شعارهایی، با هر انگیزه و نیتی، ‏دارای آثار مثبتی نیز هست. دست کم به دو نتیجه مهم می توان اشاره کرد. یکی این که گویندگان این سخنان، با ‏توجه به این نکته مهم که آنان از مدافعان نظام ولایی بوده و هنوز نیز به آن وفادارند و انگیزة ورود خود را به ‏عرصه های مختلف انتخابات حفظ و اصلاح نظام اعلام کرده اند، با طرح این شعارها پذیرفته اند که پس از سی ‏سال ساختار حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی به طور جدی به تغییر و اصلاح و ترمیم نیاز دارد و این آگاهی و ‏اعتراف بسیار مهم است و دارای پیامدهایی است. دیگر این که طرح این گونه مطالبات و خواسته ها، که غالبا فقط ‏در ایام انتخابات قابل طرح در عرصه عمومی و بویژه در رسانه های زیر تیغ شدید سانسور اند، مردم را تا ‏حدودی با مشکلات حقوقی و بن بستهای اجرایی و مدریتی کشور آشنا می¬کند و به هر تقدیر برآگاهی و گسترش ‏بیداری عمومی نسبت به سرنوشت خود و مملکت می¬افزاید. از این رو نباید حتی همین شعارهای نشدنی و یا ‏آرمان گرایانه در شرایط کنونی را بی فایده و بی اثر دانست. بویژه نباید فراموش کرد که در شرایط فعلی تقریبا ‏هیچ امکانی برای مردم و روشنفکران و منتقدان نظام حاکم برای طرح مسائل اساسی و مشکلات جدی جامعه ‏وجود ندارد و فقط در چند ماه ایام انتخابات است که حداقل برای خودیهای نظام مجالی پیدا می¬شود که بخشی از ‏افکار و آرای انتقادی در حوزة جامعه و سیاست و مسائل ملی ولو در سطح محدود را مطرح کنند. این دو فایده ‏بسیار مهم و قابل توجه اند. البته من نمی¬دانم کاندیداهای اصلاح طلب تا چه اندازه به شعارهای انتخاباتی خود باور ‏دارند و تا چه حد با طرح آنها قصد بیدارگری و ارتقای سطح آگاهی عمومی را دارند، ولی به هر حال آنان تنها ‏کسانی اند که در سطح محدود حق دارند بخشهایی از مطالبات و مشکلات بسیار جامعه و حکومت را در عرصه ‏عمومی بیان کنند. با توجه به این واقعیت است که بسیاری از منتقدان نظام حاکم انتخابات ادواری را صرفا به مثابة ‏امکان و فرصتی می¬بینند که می¬تواند به رشد و گسترش آگاهی و تمرین دموکراسی و تغییرات تدریجی کمک کند. ‏تردید نیست که طرح برخی خواسته ها در جمهوری اسلامی در شرایط انتخاباتی برخی از تابوها را می¬شکند و ‏اعماق پاره ای از مشکلات و بن بستها را آشکار می¬کند و این روند در نهایت می¬تواند به اصلاح ساختاری و جدی ‏در حاکمیت منتهی شود.‏

با ین همه به نظر می¬رسد که کاندیداهای محترم اصلاح طلب و واقعا اخلاقی و باورمند اخلاقا مجاز نیستند که ‏شعارهایی بدهند که از آغاز روشن است که بی پشتوانه است و مردمان آگاه از آن چنین برداشت کنند که این ‏شعارها صرفا برای اخذ رأی از مردم است و فقط مصرف انتخاباتی دارد. بویژه که پس از انتخابات ببینند که از ‏تحقق آن وعده ها خبری نیست. در آن زمان مردم احساس مغبونیت و فریب خواهند کرد. گفتن ندارد که در این ‏صورت احساس فریب خوردگی و یا ریاکاری در مردم بسیار زیانبار است و به انحطاط اخلاقی جامعه و ابتذال ‏امر سیاست منجر خواهد شد. باید افزود طرح مطالبات ساختارشکنانه و آرمانی بوسیلة منتقدان و گروههای آزاد ‏اجتماعی تابع قواعد دیگری است و ایرادی به آنان وارد نیست. اما کاندیداهای رسمی و آماده برای انجام وظایف ‏قانونی در یک نظام قانونی اخلاقا و قانونا مجاز نستند وعده های به مردم بدهند که یا در محدودة اختیاراتشان ‏نیست و یا از انجام آنها به هردلیل ناتوانند