چندی پیش مباحثه ی مفصلی با یکی از دوستان در گرفت و از آنجا که تمامی مباحثات ایام اخیر به موضوع اقتصاد و سیاست در ایران ختم می شود، لاجرم گفتگو به سیاست خارجی جمهوری اسلامی رسید و مادامی که باب استدلال های دوست ما به عقلانیت سیاسی و عدم انطباق اش با شرایط حاضر رسید، پایه ی استدلال اش لرزید و بحث به انسداد رسید، مشکلی که به نظر می رسد مبتلابه بسیاری از تحلیل گران سیاسی ایران است. اما مشکل از کجا و چگونه رخ نمود و چه باعث شد تا مونولوگ دوست ما به انسداد بیانجامد؟
طبیعتا تمامی تحلیلگران سیاسی همواره سعی بر آن دارند تا با پیش روی کشیدن تمامی متغیرهای موثر بر هر رویداد سیاسی، ماحصل جدال متغیر ها یا نیروهای موثر بر آن رویداد را در محتمل ترین سناریوها ریخته، در چارچوب مدل های سیاسی پیش بنهند و لاجرم سیر فرآیند اخیر را در بستر گریز ناپذیر عقلانیت سیاسی متحقق می انگارند، روشن است که عقلانیت سیاسی در مشخص ترین وجهه ی خود ناظر بر نظم سیاسی، شفافیت روابط قدرت و نسبت نهادهای سیاسی و انطباق حقیقت قدرت با ساحت حقوقی آن است، در واقع عقلانیت سیاسی همان بستری است که تجزیه و تحلیل سیاسی لزوما در آن آغاز و شکل می گیرد، حال باید نسبت عقلانیت سیاسی موصوف را با وضعیت حقیقی قدرت و ساحت سیاست در جمهوری اسلامی سنجید. اساسا مشکل مبنایی بسیاری از تحلیلگران از همین لحظه برمی خیزد، بدین گونه که اغلب، سطح تحلیل خود از فضای سیاسی ایران را در بستر عقلانیت سیاسی می گسترانند، حال آنکه چنین بستری موجود نیست و این خود نقض غرض است، چه آنکه در ادامه وضعیت حقوقی قدرت در جمهوری اسلامی را به مثابه حقیقت عیان قدرت می انگارند و از دل سازوکارهای حقوقی و تدوین شده ی قدرت در جمهوری اسلامی که تنها حامل پوسته ای تهی و پوک است، به ساختار پیچیده ای می رسند و لاجرم در ادامه خود را ملزم به تعریف و تبیین متغیر های چند گانه و بغرنج می بینند. در واقع غالب تحلیلگران حسب آنکه از بستر عقلانیت سیاسی به ساحت قدرت در جمهوری اسلامی می نگرند، طبیعتا نظرگاه خود را متوجه وضعیت حقوقی قدرت یا به تعبیر دیگر، ظاهر دموکراتیک و نهاد مند جمهوری اسلامی می گردانند، لذا خود را در مقابل ساختار پیچیده ای از نهادها و روابط نسبتا منظم می یابند که این چنین نیست.آنها غالبا از یاد می برند که حاکمیت های استبدادی و توتالیتر حسب تمایلات خودکامانه و تمرکز گرایانه ی خود از ساختار سیاسی ساده و غیر بغرنجی برخوردارند، چه آنکه در چنین حکومت هایی همه چیز به حاکمی قاهر ختم می شود، چنانکه در خطبه های نماز جمعه ی هفته ی گذشته دیدیم، تمامی چشم ها در این مراسم معطوف به دهانی است که محور و حامل حداکثر قدرت در جمهوری اسلامی است؛ همین طور شاهد بودیم که تمامی ساختارها و نهادهای حقوقی قدرت جمهوری اسلامی از سران سه قوه گرفته تا وکلا و وزرا و نظامیان، همه و همه لب فرو بسته و چشم بر دهان رهبر دوخته اند لذا آنان که به دنبال اجرای بدون تنازل قانون اساسی در جمهوری اسلامی می گردند، در خواهند یافت که درصورت توفیق حداکثری نیز جایگاهی بیش از صفوف انتهایی نماز جمعه در یافت نخواهند نمود.
در واقع رخداد هایی همچو نماز جمعه ی اخیر خود نمود عینی از ساختار ساده و غیر بغرنج سیاسی در جمهوری اسلامی است. این سادگی در ساختار نظام های سیاسی استبدادی آنچنان است که با فروپاشی هسته ی متمرکز قدرت یا برافتادن حاکم قاهر، تمام هیمنه ی نظام سیاسی فرو خواهد ریخت، همچنان که همواره در گفت و شنود روزمره و نوشته ها، همگی از عراق صدام می گوییم و لیبی معمر قذافی یا تونس بن علی، سوریه اسد و البته جمهوری اسلامی علی خامنه ای، اما در سوی مقابل به عنوان مثال نمی توان حتی ایتالیا را چنین خطاب کرد، چه آنکه وضعیت پیچیده و ساختار بغرنج سیاسی این کشور چنان است که حتی غول رسانه ای همچون برلوسکنی نیز مادامی که تنها بخشی از دولت ائتلافی اش بلرزد، مقهور به کناره گیری است.
لذا عقلانیت سیاسی مفهومی پسینی است که تنها در چارچوب حاکمیت های سیاسی پیچیده و بغرنج قابل تبیین است و نه در ساختار های سیاسی ساده و قائم به فردی که فاقد توزیع متناسب قدرت و نهاد ها و روابط سیاسی مشخص و حقیقی اند. از این رو می توان به نقض غرض بودن هرگونه تحلیل بر مبانی عقلانیت سیاسی در نظام های استبدادی پی برد. در واقع مشکل بسیاری از ناظران سیاسی ایران نادیده انگاشتن نقض غرض یا فقدان عقلانیت سیاسی در جمهوری اسلامی است این بی توجهی یا ناشی از نادیده انگاشتن سادگی و صراحت مفرط حاکمیت استبدادی ایران بوده یا ماحصل توجه بیش از حد به ماهیت حقوقی قدرت و سازوکار های حقوقی پوچ و تهی در جمهوری اسلامی است. به بیان دیگر ساختار سیاسی حاکم بر ایران از چنان سادگی برخوردار است که گاه از فرط سادگی از تیررس و نگاه تحلیلگران به دور می ماند و ایشان را به جستجوی سایر متغیر هایی رهنمون می سازد که ماحصل آن یا رسیدن به وضعیتی پیچیده است یا انسداد
اما مادامی که چشمان مان را بگشاییم و وضعیت حقیقی قدرت در جمهوری اسلامی را به همان صراحت و سادگی که هست دریابیم، خواهیم دانست که مصداق شاخ و شانه کشیدن های اخیر رهبر جمهوری اسلامی، روایت همان جدال های مرسوم کودکانه است که حسب قانون نانوشته ای می گوید: “زورت نمی رسه، فحش بده”.