روایت

نویسنده

مصاحبه با گراهام گرین نویسنده انگلیسی

من یکی از بهترین نویسندگان معاصر انگلیسی هستم

مترجم: امیر سعید الله شجاعی

گراهام گرین، در سن ۸۶ سالگی‌ در آنتیب (antibes) درگذشت. اولویه تود (oliver fodd) کمی قبل از مرگ یک‌ مصاحبه اختصاصی با وی انجام داده که‌ ترجمه آن را در زیر می خوانید.

 

جایگاه شما در ادبیات انگلیسی چیست؟

من یکی از بهترین نویسندگان‌ معاصر انگلیسی هستم (لبخند) دیگران نیز آنتونی پاول (anthony powell)، برایان مور (brian more) ایرلندی که در آمریکا زندگی‌ می‌کرد و اولین وگ (evelyn waugh) هستند، سبک وگ زیبا و پخته است. نثر من در مقایسه با نثر وگ آن ظرافت مطلق را ندارد.

 

شما تحت تاثیر و نفوذ کدام نویسندگان‌ قرار گرفته‌اید؟

گراهام گرین: کنراد، جیمز و فورد مادوکس‌ (ford maddox). من با نفوذ کنراد مبارزه‌ کرده‌ام. تا حدی که آثار وی را تا پایان اقامت در کنگو یعنی سال ۱۹۵۹ مطالعه نکردم. من‌ اندیشه و فکر عجیبی دارم، تاریکیهای قلب‌ auccoeae، des tenebres را بار‌ها مطالعه‌ کردم. اول کمی تنبل شده بودم ولی بعدا از مطالعه مجدد کوتاهی نکردم.

 

شما چه آثاری را می‌خوانید… ؟

ترولوپ (trollope) فیلدینگ‌ (Felding) جیمز و کنراد و اثر کلاریسا هارلو (clarissa harlowe) یکی از بزرگترین‌ رمان‌های انگلیسی است. من بعضی از آثار بورخس وپل ترو (paul theroax) را دوست‌ دارم و برایم جالب است.

 

شما هیچ نویسنده فرانسوی را به زبان‌ نیآوردید.

من در جریان انتشارات جدید فرانسه نیستم. آثار مالرو، سار‌تر، کامو و ملورپاک‌ را خوانده‌ام.

 

آیا شما با ان‌ها از نزدیک آشنا شده‌اید؟

من‌ گهگاه آندره مالرو را ملاقات کرده‌ام. من و او عضو یک هیئت داوری‌ بوده‌ایم ولی من هیچوقت‌ تحسین‌کننده آثار او نبوده‌ام. من موافق به‌ درک کتابی که او درباره‌ “گویا” نگاشته است، نشده‌ام. اما “موقعیت‌ انسانی” lacondition humaine که به‌ انگلیسی ترجمه شده را تحسین می‌کنم. یکبار از من خواسته شد یک‌ سناریو تهیه کنم، بهمین‌ منظور آن کتاب را دوباره خواندم، ناامید شده و از نوشتن سناریو منصرف شدم.

 

شما با ژولین گرین (julien green) و موریاک بخاطر اشتراک عقیده به مسیحیت‌ صمیمی بودید؟

با مورپاک دوست بودیم. شخصیت او را دوست داشتم.

 

سار‌تر؟

من سار‌تر را ملاقات‌ نکرده‌ام اما “درب بسته” huis clos او را تحسین می‌کنم. رمان‌های سار‌تر کمی خسته‌ کننده است و فلسفه‌اش از درک من فرا‌تر است‌ (خنده).

 

رمانهای شما چگونه است؟

من در نگارش محاوره‌ای‌ موفق هستم. این استعداد مرا به نوشتن‌ نمایشنامه رهنمون کرد. در خلق صحنه تئا‌تر و در بیان واقعه تاریخی هم موفق هستم و اما در توصیف ناموفق. من قادر نیستم منظره طبیعی را مثل یک رمانتیک توصیف کنم، بدین‌جهت‌ داستان اغلب کتابهای من در یک محیط محدود (به تصویر صفحه مراجعه شود) من مطلقا به بدی دوزخ و شیطان‌ اعتقاد ندارم زیرا این موضوعات غم‌آور و دست‌وپاگیر است.

یا یک شهر اتفاق می‌افتد. در پیدا کردن خاطرات‌ شم وسیع و حافظه قوی دارم. بهتر است به‌ امپرسیونیسم برگردیم. مسئله دانستن است. اگر انسان در داستان از گلی بخصوص نام می‌برد بهتر است خواننده سریعا آن گل را با‌‌ همان جلوه‌ و زیبایی ببیند. ولو اسم گل را نداند.

 

چه معایبی در رمان‌نویسی شما هست؟

گراهام گرین: ذوق خاصی در ملو درام‌ یعنی درام با پایان خوش دارم. و نیز در خلق‌ حادثه. احساساتی بودن و استفاده نابجا از احساسات بد‌ترین استفاده از احساسات است. خوش‌آیند کردن یک داستان با خلق حوادث‌ خوش در درام بد‌ترین استفاده است. خلق‌ صحنه‌های گریه‌آور در درام بد‌ترین استفاده از درام است.

 

شما زمانی درنظر داشتید در سرویس‌های‌ مخفی، پست مامور دو جانبه بگیرید؟

بیست ساله بودم ولی این‌ کار را ادامه ندادم، اگر ادامه می‌دادم الان‌ بی‌تردید زنده نبودم.

 

فیلبی (Philby) یکی از بزرگترین‌ مامورین دوجانبه بود که شما به وی علاقه‌ داشتید. چگونه به کسی ابراز علاقه‌ می‌کردید که او نام ده تن از مامورین انگلیسی‌ را به کا. گ. ب داد و در اثر اطلاع دادن او همه‌ آن‌ها را اعدام کردند.

کار او نباید با کار بلیک‌ اشتباه شود. من تصور می‌کنم بلیک مامور شد تعدادی راتصفیه کند. فیلبی تنها آنهایی را به‌ کشتن داد که در عملیات کماندویی علیه آلبانی‌ درسال ۱۹۴۹ متحد شده بودند. سیا پناهنگان‌ آلبانی را برای شرکت در این عملیات ترغیب‌ کرده بود. فیلبی در سیا مامور ارتباط سرویس‌های انگلیسی بود و به دولت آلبانی‌ اخطار داد تا مامورین انگلیسی را تصفیه کند. فرق است میان اینکه یک نفر پناهندگان آلبانی را در جریان یک عملیات نظامی به کشتن دهد و تصفیه مامورین انگلیسی با قتل.

 

شما نسبت به فیلبی نظر موافق دارید. اگر فیلبی چنین کاری را انجام داده است آیا نباید احساسات شما نسبت به وی عوض‌ شود؟

نمی‌دانم، اغلب آن‌ها که‌ فیلبی را در سازمان جاسوسی انگلیس می‌شناسند نسبت به وی نظر خوبی دارند. یکی از مصائب‌ بزرگ سرویس‌های مخفی این است که عمل‌ جالب‌تر از علت. کینه شدید دو شطرنج‌باز بین المللی با پذیرش تحسین چند تن نسبت به‌ رقیب مباینتی ندارد.

 

چگونه داستان یک رمان در ذهن شما پیدا می‌شود؟

در ابتدا یک فکر و اندیشه‌ خیلی روشن از کل داستان در ذهن دارم صحنه‌ ترسیم شده بطوریکه پایان داستان را بوضوح‌ مشاهده می‌کنم. مزیت نوول، داستان کوتاه، این‌ است که انسان قبل از شروع به نگارش موضوع را تماما در خیال دارد. و این برای نویسنده یک امر شگفت‌انگیز است. در داستانهای من شخصیت‌ داستان دفعتا اهمیت پیدا می‌کند که انتظار نمی‌رفت. حادثه دیگر‌‌ همان شخصیت را در یک‌ موقعیت تازه قرار داده و شخصیت داستانی وی‌ عوض می‌شود. بدین‌ترتیب شوق دنبال کردن‌ دوستان در خواننده کتاب به وجود می‌آید.

 

چگونه کار می‌کنید؟

من بطور متوسط روزانه‌ ۳۰۰ کلمه بزبان انگلیسی می‌نویسم و تقریبا یک‌ برگ بزرگ کاغذ شاید کمی بیشتر از این.

صبح بعد از صرف صبحانه. چای و نان توست، پشت میز کارم قرار می‌گیرم و کار جدی را شروع‌ می‌کنم. وقتی خسته شدم، حمام می‌کنم و سپس‌ اصلاح و بعد لباس می‌پوشم و به خارج از منزل‌ روان می‌شوم تا کمی هواخوری و گردش کنم. این‌ برنامه را تا پایان نگارش یک کتاب همه روزه اجرا می‌کنم. معمولا این روال کار چندین هفته به‌ طول می‌انجامد. شب که می‌رسد، نوشته‌هایم را دوباره می‌خوانم و مطالبی تازه به آن‌ها اضافه‌ می‌کنم. در واقع استخوان‌بندی نوشته‌هایم را با کمی گوشت می‌پوشانم.

 

برای بازنویسی و تصحیح ۳۰۰ کلمه چه‌ مدت زمان صرف می‌کنید؟

نیم ساعت تا دو ساعت. من به‌ سروصدا حساسیت ندارم، با اینکه کهگاه اینجا سروصدا زیاد است. زمانی‌که کتابی را مطالعه‌ می‌کنم یا مطلبی می‌نویسم سروصدای بیرون را نمی‌شنوم. وقتی در برابر خود شخصیت‌های داستانی را حاضر می‌بینم از شدت نظاره به‌ صحنه‌های آن‌ها در چشم احساس خستگی می‌کنم، حتی اگر حرکاتشان را شرح ندهم و حتی وقتی‌ که مکالمه را می‌نویسم. من آن‌ها را می‌بینم که‌ در حال صحبت حرکاتی انجام می‌دهند، مثل این‌ است که من به آن‌ها نگاه می‌کنم.

 

آیا شما در نویسندگی عادت خاصی دارید؟

من نوشته‌هایم را دست‌نویس‌ می‌کنم. یک نوع اعتقاد به خرافات دارم، به‌ قلم‌های روان ژاپنی اران قیمت که نرم و ظریف‌ می‌نویسد عادت کرده‌ام. سابق بر این از خودنویس استفاده می‌کردم. تا قبل از کتاب‌ “مسافرت‌ها با عمه‌ام” voyages avee ma tante من از کاغذ قطع بزرگ خطدار استفاده‌ می‌کردم. اما برای این اثر از کاغذ تایپ بدون‌ خط استفاده کردم. این به من احساس آزادی‌ می‌بخشد من دیگر بعد از آن هرگز از کاغذ خطدار استفاده نکرده‌ام، کاغذ و قلم جزئی از نویسندگی است که باید همواره در مدنظر نویسنده باشد.

 

آیا شما با اطمینان کامل نوشته‌هایتان را تمام می‌کنید؟

بلی، شب بعد از شام، هر آنچه‌ را که در روز نوشته‌ام تصحیح می‌کنم الکل مانع‌ نوشتن است، در نوشته‌ها مشاهده می‌کنم آهنگ‌ یک جمله با جمله دیگر نمی‌خواند، اگر جمله یک‌ صفت کم داشته باشد باید آن جمله را عوض کنم‌ این تصحیح زمانی لازم است که چندین صفحه را نوشته‌ام، من آن‌ها را دوباره بعد از اصلاح به‌ دستگاه ضبط صوت دیکته می‌کنم، بعد گوش‌ می‌دهم و سپس اصلاح لازم را انجام می‌دهم، بعد متن تایپ شده را نیز تصحیح می‌کنم باز دوباره به‌ دستگاه ضبط صوت دیکته می‌کنم، خلاصه، دوباره می‌خوانم و باز اصلاح می‌کنم.

 

 کدام اثر خود را بیشتر دوست دارید و کدامیک را دوست ندارید؟

گراهام گرین: آن‌ها که دوست نمی‌داشتم، دیگر تجدید چاپ نمی‌شود، اما کتابهای‌ “کنسول افتخاری”le consul honoraire و “قدرت و افتخار” la piissanee et la gloire و مسافرت‌ها با عمه‌ام” و در مرتبه چهارم‌ “صخره‌های برنیگتون” le rocher de bring- ton را نسبت به سایر آثارم ترجیح می‌دهم.

آثار دوران جوانی چون (orient express) را دوست ندارم و اما نسبت به “عرصهء نبرد و مبارزه” (cest un champ de bataille) احساس خوبی درم. و نیز “غرق‌شدگان” les naufrages که توفیقی نداشته است.

 

روابط شما با خدا در این مدت چگونه بوده؟

زمانی که “آمریکایی آرام” را می‌نوشتم، بخاطر اینکه به‌سوی سیاست کشیده‌ می‌شدم از خدا دور افتادم. اولین وگ به من گفت‌ شما‌‌ همان اشتباه را می‌کنید که “وادهاوس‌ (p. G. wodehouse) کرد و از “ژیو” ۱ (jeeve) خودش را جدا کرد.

 

آیا همیشه عبادت می‌کنید؟

شاید الان بیش از سابق‌ عبادت می‌کنم، دوستان از دنیا رفته‌اند، انسان‌ عبادت را یک نیاز درونی حس می‌کند.

 

شما هیچوقت حاضر نیستید درباره خدا صحبت کنید. آیا این به این خاطر است که‌ موضوع شما را مستاصل می‌کند؟

بلی، و به این علت است که در آثار من از تمام مسائل و موارد مربوطه و حتی‌ نظریات افراطی بد و خوب بحث می‌شود. من‌ مطلقا به بدی، دوزخ و شیطان اعتقاد ندارم زیرا این موضوعات غم‌آور دست‌وپاگیر است.

 

شما قبلا در کار سیاست بوده‌اید؟

سیاست جزئی از علاقه من‌ است که بدان وسیله به روان‌شناسی انسان‌ دسترسی پیدا می‌کنم، آن نیز هوای تنفسی است‌ که همانند مذهب آن‌را استشمام می‌کنیم.

 

الان به لحاظ سیاسی بودن چگونه‌ هستید؟

احتمالا یک هوادار. گاه‌ هوادار حزب لیبرال یا محافظه‌کار و اغلب هوادار احزاب چپ.

 

سوسیال دمکرات؟

من بعضی‌ها را که در مسافرت‌ ملاقات کرده‌ام تحسین می‌کنم. یک کمونیست را در لهستان در سالهای ۱۹۵۰ ملاقات کردم و با او مباحثه طولانی داشتم و یک کمونیست دیگر را ملاقات کردم، اهل شیلی، همه همانند یک‌ کشیش جذاب هستند.

 

آیا جذابیت افراد یا بیشتر جوامع؟

توصیف چهره انسانی‌ کمونیسم بسیار مشکل است و همانطور مشکل‌ است توصیف چهره انسانی کاپیتالیسم. من عمیقا به هیچ کدام این‌ها وابسته نیستم.

 

چهره انسانی کاپیتالیسم روشن‌تر است از چهره انسانی کمونیسم؟

در اروپا این‌طور است‌ نمی‌دانم آیا در آمریکا هم‌چنین است یا خیر.

 

شما نسبت به آمریکا علاقه چندانی‌ ندارید؟

مانند علاقه یا عدم علاقه‌ انسانی که دفعتا به یک مرد یا یک زن علاقمند می‌شود. من این بی‌علاقگی را از اولین دیدارم از آمریکا در سال ۱۹۳۸ نسبت به آن مملکت‌ داشتم. اغلب مردم که من با آن‌ها ملاقات کردم‌ موردپسند من نبودند، جو شهر نیویورک، غذا‌ها، همه‌چیز در آنجا برایم ناخوش‌آیند بود.

 

در آمریکا بعضی از آزادیهای بنیادی وجود دارد که در مجموع آن آزادی‌ها در شوروی‌ نیست، این‌ها مهم است.

اما آمریکا همیشه آزادیهایش‌ را صادر نمی‌کند.

 

فرانسه چگونه است، کشوری که آن‌را برای‌ زندگی انتخاب کرده‌اید و از سواحل‌ لاجوردی آن مدام یاد می‌کنید؟

نان شما‌‌ همان است، شراب شما گران.

 

همه‌اش همین؟

فرانسه برای من کشور خارجی‌ محسوب نمی‌شود، من از ۱۹ سالگی از اولین‌ دیدار به کشور فرانسه علاقمند شده‌ام. فرانسه را مثل خانه خود می‌دانم خودم را در فرانسه‌ خوشبخت و راحت احساس می‌کنم. من شاید در آغاز سومین دوره عمرم هستم، بی‌تردید مسافرت‌ برای من کمی خسته‌کننده است. من هنوز به‌ مرحله چهارم از دوران زندگی‌ام نرسیده‌ام.

 

اکنون کلیات آثار شما منتشر می‌شود. شما هنوز آثار جدید دارید.

کلیات آثار زمانی منتشر می‌شود که انسان روبه کهولت می‌گذارد.

 

آیا از مرگ می‌ترسید؟

نه، من از عمر زیاد می‌ترسم. بیشتر اقوام من زندگیشان تا بالای ۹۰ سال‌ بوده است.

 

آیا می‌خواهید مثل آن‌ها عمر کنید؟

نه، این اندیشه مرا به وحشت‌ می‌اندازد.

 

شما دوست می‌داشتید…

من دوست دارم، در یک حادثه‌ هوایی از دنیا بروم.

 

توضیحات :

۱) -شخصیت مشهور رمان “وودهاوس” که ژیو در آن‌ نقش خدمتکار اطاق را داشت. )

 

مأخذ: مجله Le point -شماره ۹۶۸- (۱۴-۸ آوریل ۱۹۹۱)