قمرالملوک وزیری؛ زنی به قامت ماه

آیدا قجر
آیدا قجر

» شرح

“قمر آن قُمریِ خوش‌خوان طبیعت”

“مرا هیچ گنه نیست به جز آنکه زنم  زین گناه است که تا زنده‌ام اندر کفنم”

 قمرالملوک وزیری یا همان قمر خانم سید حسین‌خان در زمانه‌ای مردانه قد برافراشت. روزگاری که مردان شعر می‌گفتند٬ آهنگ می‌ساختند و ساخته‌ی خود را اجرا می‌کردند. دورانی که زنان انگشت در دهان خود می‌کردند تا صدایشان با گوش هیچ خارج از حریمی شناخته نشود و در اندرونی‌ بذر مردانه می‌کاشتند و برداشت می‌کردند. قمر زنی بود بدون تاریخ مشخص تولد اما زاینده‌ی آزادگی و انتخاب زنانه.

پدر نداشت. هجده‌ ماهگی‌اش آغازی بود برای فراموشی طعم مادر. خیرالنسا که او را افتخار الذاکرین می‌نامیدند٬ مادربزرگ روضه‌خوان‌اش بود که قمر او را در منبرهایش همراهی می‌کرد. آن زمان زنان فقط روضه می‌خواندند٬ آن‌هم تنها برای زنان. شانزده ساله که بود٬ مادربزرگ هم به قصه‌ها پیوست. قمر اما قصه‌های شیرین مادربزرگ‌ها را به حقیقت نشاند و صدای‌اش٬ پرده‌ای از تاریخ ایران را سرود. پرده‌ای متفاوت و این‌بار زنانه.

هفده‌ سالگی شروعی بود برای “معیار” شدن. مرتضی‌خان نی‌داوود، تار نواز سرشناس در یک میهمانی او را کشف کرد. او می‌نواخت و قمر می‌خواند: “جای آن است که خون موج زند در دل لعل/ زین تغابُن که خَزَف می‌شکند بازارش”. اگرچه با پایان میهمانی٬ قمر هم میان دیگر دعوت‌شدگان از خاطر خیلی‌ها پاک شد اما صدای او تا زمانی‌که خود برای فراگیری آواز به درگاه منزل نی‌داوود درآمد٬ در ذهن تارنواز مشهور باقی‌ ماند: “تمام شب را به یاد آن جوان بودم. دیگر دلم نمی‌آمد برای کسی تار بزنم. دیگر هیچ صدایی برایم دل‌نشین نبود و دیگر با علاقه سر کلاس نمی‌رفتم. یک‌مرتبه اما در حیاط باز شد. دیدم قمر مقابلم ایستاده است. بند دلم پاره شد. هنوز دنبال کلمات می‌گشتم که گفت آمده‌ام موسیقی یاد بگیرم”.

قمر میان آموزه‌های نی‌داوود و درویش‌خان٬ استاد نی‌داوود تا به آن‌جا اوج گرفت که ملک‌الشعرای بهار٬ ایرج میرزا٬ میرزاده عشقی٬ امیر جاهد، وحید دستگردی و رهی معیری برای تصنیف‌های‌اش شعر سرودند. او چه بسا تصنیف‌هایی اعتراضی اجرا می‌کرد که صفحه‌ی “جمهوری” از مهم‌ترین آن‌هاست. رضا شاه از این اجرا چنان به خشم آمد که دستور داد “جمهوری” را جمع کرده و از بین ببرند. بعدها صدها صفحه‌ی دیگر از صدای قمر نیز٬ در کمپانی ضبط صدا٬ از بین رفت.

 

برگزاری کنسرت و ضبط صدا بر صفحات موسیقی

در سال ۱۳۰۳ قمر برای اولین بار بر صحنه‌ی کنسرت ایستاد. اجرایی در گراند هتل تهران که هنوز از آن یاد می‌شود. در آن روزگار که زنان بی‌چادر در خیابان‌ها مورد غضب قرار می‌گرفتند٬ قمر با اختیار خود٬ بدون حجاب٬ صدایش را نه فقط برای اشراف‌زادگان٬ بلکه برای همه‌ نوع قشری که در سالن اجرا گرد هم آمده بودند٬ به طنین انداخت. او اولین زن در تاریخ معاصر است که غیر از روضه٬ خواند و صدای‌اش بر صفحه‌های موسیقی ثبت شد.

قمر درباره‌ی آن شب تاریخی گفته بود: “پس از خاتمه‌ی کنسرت ترس مرموزی بر من مستولی شد. حدود چندهزار نفر در خیابان لاله‌زار جمع شده بودند. در بازگشت بیم آن داشتم که عده‌ای قصد جان مرا داشته باشند چون اخباری از این قبیل به من رسیده بود و بیشتر مرا به توهم می‌انداخت. سرانجام با مراقبت ماموران انتظامی از بین مردم که برخی قیافه‌های عصبی و ناراحت هم بین آن‌ها دیده می‌شد گذشتم و قضیه به خیر و خوشی گذشت”.

پس از این اجرا بود که “نظمیه” قمر را فراخواند تا او را متعهد کند که دیگر بدون حجاب٬ اجرایی نداشته باشد. اما قمر اهل “انتخاب” بود و به گفته‌ی هم‌عصران‌اش “مقابل زور٬ پول و مقام تسلیم نمی‌شد”. از او به عنوان زنی یاد می‌شود که “انتخاب می‌کرد و انتخاب نمی‌شد”.

او دو بار ازدواج کرد. زناشویی اول یک ماه بیشتر به طول نینجامید و مخالفت همسر دوم‌اش با خوانندگی او٬ قمر را میان دو عشق به نقطه‌ی انتخاب رساند. او در نهایت خوانندگی را برگزید.

تابوی خوانندگی زنان که با صدای قمر شکست٬ با ملوک ضرابی و روح‌انگیز ادامه یافت. اما کس را یارای رقابت با او نبود و هرچه بود٬ “رفاقت” بود. همان نکته‌ای که ملوک ضرابی گفت: “قمر زیاد من و امثال من را جدی نمی گرفت. خود را بالاتر از ما می‌شمرد. البته بالاتر هم بود. میان ما بیشتر رفاقت بود تا رقابت”. روح‌انگیز هم در وصف قمر گفته بود: “اعجوبه‌ای بود که نظیرش را دیگر نخواهیم دید”.

 

در ستایش “قمر”

حضور قمر در عرصه‌ی خوانندگی و پایداری‌اش در جبهه‌های مخالفتی که مقابلش گشوده شده بود٬ شعرا و خواننده‌ها را به سرودن و خواندن برای‌ او واداشت:

غلامحسین بنان او را “ام کلثوم ایران” خوانده و در وصفش گفته بود: “در واقع پل ارتباطی میان قدمای قبل از خود و آیندگان بعد از خود بود. او موسیقی د لِی د لِی گذشته را با تحریر‌های بی‌نظیرش سر و سامانی بخشید”.

شهریار پس از رفتن قمر برای او شعر سروده بود: “از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست/ آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست/ آری قمر آن قمری خوش‌خوان طبیعت/ آن نغمه‌سرا بلبل باغ هنر اینجاست/ ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید/ کامشب قمر اینجا قمر اینجا قمر اینجاست”.

حسین علی‌زاده نیز در مستند “صدای ماه” که در باره‌ی قمر ساخته شد٬ گفت: “قمر جزو شخصیت‌های استثنایی ماست و نمی‌شود در جامعه‌ای زن را بزرگ داشت اما هنر او را ندیده گرفت. هنر قمر فقط در خواندن آواز خلاصه نمی‌شود، او یک فعال اجتماعی بود. او جزو میراث فرهنگی و معنوی ما به شمار می‌رود و ما به راحتی نمی‌توانیم سرمایه‌های هنر ملی خود را نادیده بگیریم”.

با افتتاح رادیو در سال ۱۳۱۹ قمر به خانه‌ها و خلوت‌های مردم راه پیدا کرد اما درآمد ناکافی‌اش باعث شد که در سال ۱۳۲۹ در کافه متروپل لاله‌زار بخواند. او در سال ۱۳۳۰ در فیلم سینمایی “مادر” به کارگردانی اسماعیل کوشان شرکت کرد و هم‌نوا با ویولون ناصر زرآبادی غزلی را از سعدی خواند اما نسخه‌های این فیلم در آتش‌سوزی استودیو پارس‌ فیلم در سال ۱۳۳۱ از بین رفت. درآمد او از این فیلم دو هزار تومان بود که به بیمارستان مسلولان شاه‌آباد اهدا شد.

زندگی قمر وجه دیگری جز خوانندگی و شکستن تابوی حضور زنان در عرصه‌‌ی هنر نیز داشت. او به “نوع‌دوستی” و “بخشش” شهره بود. درآمدهای‌ خود را از خوانندگی بین فقرا تقسیم می‌کرد. به بیمارستان‌ها کمک می‌کرد یا دستی از نیازمندان می‌گرفت.

سال‌های پایانی عمر قمر اما مانند بسیاری دیگر از نام‌داران ایرانی در تنگدستی گذشت. مستمری‌اش از سوی رادیو ایران قطع شده بود و تنها بدیع‌الزمان فروزان‌فر که در آن زمان ریاست دانشکده الهیات دانشگاه تهران را برعهده داشت٬ مبلغی را به شکل ماهیانه به او پرداخت می‌کرد. اما سکته‌ای ناگهانی حنجره‌ی سحرانگیز او را برای همیشه بی‌صدا کرد.

قمر در آخرین مصاحبهای که از او به یادگار مانده٬ هیچ‌ نگفت. صدای گریه‌اش و نفس‌های بریده بریده‌اش٬ الهه و شمس٬ شاگردان‌اش را در آن برنامه همراهی کرد. تا آن که صبح روز پانزدهم مرداد ماه سال ۱۳۳۸ رادیو ایران اعلام کرد: “آن بلبل سرگشته و سحر آفرین از قلمرو عالم شیدایی ربوده شد”.