مبدا تاریخ کجاست؟

علی کلائی
علی کلائی

زمانی معلم شهید دکتر شریعتی این سوال تاریخی را مطرح کرد: از کجا آغاز کنیم؟ سوالی که تبیین آن برای هر کنشگر سیاسی، فرهنگی و اجتماعی یک وظیفه بود و پاسخ آن آغازگر راهی سترگ و پر فراز و نشیب.

به نظر می رسد در روزگار ما نیز هر نیرویی که قصد عمل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را دارد، می بایستی در ابتدا به این سوال سترگ پاسخ دهد و شجره خود را و محل آغاز خود و درگاه رجوع خود به مسائل پیرامونش را مشخص کند. با مشخص کردن این درگاه است که می تواند به صورتی نظام مند و نه پراکنده به امور بپردازد و راه خود را در این هزار راه هزار تو و در این جهان پیچیده و روابط پیچیده تر امروز بجوید.

اما در این میان می بایستی مراقب یک خطر بود. خطر تشخیص غلط. حال یا به دلیل عدم شناخت کافی و وافی و یا به دلیل تسلط هوای نفس بر عقل. اولی برای همه انسانها محتمل است و امری ناپسند نیز نیست. چرا که همه انسانها می توانند اشتباه کنند. تصمیمی غلط بر اثر شناخت غلط و یا اطلاعات غلط بگیرند و البته آن زمانی که پی بردند که اشتباه کرده اند، اشتباه خود را تصحیح کنند. اما انسانهایی که بر اثر تسلط هوای نفس و غرور و منیت تشخیصی غلط می دهند امری ناپسند مرتکب می شوند. چرا که این تشخیص غلط خودشان را و پیروانشان را و ملتی را می تواند به کام نابودی بکشاند. در تاریخ از این گونه انسانهای خودخواه و مغرور کم نداشته ایم.

اما تمام این حرفها برای چیست؟ در روزهای پس از جنبش اعتراضی مردم ایران که به جنبش سبز موسوم شد، بارها و بارها از سوی برخی از اهل قلم و اهل اندیشه و اهل رسانه جمله ای را شنیدیم که البته گمان کردیم به دلیل هژمونی فضای شور و هیجان و جنبش زده می شود و زمانی که این قصه فرو بنشیند، تحلیل ها نیز واقعی می شود و حرفها حقیقی و نه خودخواهانه. اما متاسفانه اینگونه نشد. این روزها و بخصوص در آستانه انتخابات مجلس شورای ولایی (چرا که نه اسلامی است و نه ملی) بار دیگر شاهد این حرف و حدیث ها هستیم. اما مسئله چیست؟

این جمله را بارها شنیده اید که دوستانی می گویند ما مبدا عزیمت خود را جنبش سبز می گیریم. در واقع تمامی حوادث را بنا بر مبدا جنبش سبز تحلیل می کنند. جمعی دیگر از دوستان کمی واقع بین تر از این دوستان بسیار سبز، مبدا تاریخ خود را دوم خرداد 76 می بینند و جهان را از آن تاریخ تحلیل می کنند.

این نوع دیدگاه البته بی سابقه نیست. امروز و طی این سه دهه پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی بهمن 57، ما شاهد تحلیل خود محور روحانیت بوده ایم. روحانیت بارها و بارها تکرار کرده که مبدا تاریخ برای او 15 خرداد 42 است. مدعی است که ما قبل آن چیزی نبوده است و این روحانیت است که آغازگر جنبش ها، حرکتها و اعتراضات است.

هر دو این دوستان حقیقتی را منکر می شوند. حقیقتی به نام تاریخ بیش از صد ساله جنبش های مبارزاتی مردم ایران برای عدالتخانه، آزادی، مردمسالاری و دموکراسی. در طول این بیش از صد سال که می توان آن را از جنبش تنباکو آغاز کرد، ما 9 فراز مبارزاتی برای آروزهایی داشتیم که البته متاسفانه هنوز به آن نرسیده ایم. زمانی معلم شهید هدی صابر عزیز که یادش گرامی باد، کلاسهای داشت با عنوان هشت فراز، هزار نیاز و قطع به یقین بدانید که اگر او امروز بود و آزاد بود، به تحلیل جنبش سبز به عنوان نهمین فراز مبارزاتی مردم می پرداخت. ما دو دیدگاه می توانیم داشته باشیم. یا جنبش سبز را بخشی از سیر جنبشهای مبارزاتی مردم ایران بدانیم و جنبش سبز را مرحله ای از مراحل مبارزه مردم ستمدیده ایران برای آزادی و برابری و یا جنبش سبز را مجرد از تاریخ مردم ایران تحلیل کنیم. چونان که می کنند. به نظر می رسد رویکرد دوم بسیار نادرست باشد. چرا که جامعه ای که جنبش سبز را ایجاد می کند، جامعه ای است که از گذر کورانهای حوادث این هشت فراز عبور کرده است و در واقع عصاره تجربیاتی است که این جامعه با خود به همراه دارد. این جامعه به ناگهان از کره ماه نیامده که شما مجرد از تمام مقاطع تاریخی مانند انقلاب مشروطه، جنبش جنگل و جنبش آذربایجان، نهضت ملی، سالهای 39 تا 42 و خیزش دوباره، 15 خرداد 42، سالهای دهه های 40 و 50 و خیزش مسلحانه خلق در زنجیر ایران و انقلاب ضد سلطنتی بهمن 57 و سالهای سیاه دهه 60 (پس از کودتای خرداد 60) بتوانید آن را تحلیل بکنید. هر زخمی که این ملت می خورد نه زخمی جدید که بازتولید زخمی است که در سالهای پیشین و سلفان دیکتاتورهای امروز زده اند. شما با خالی کردن پشت ملتی از یک قرن تجربه تاریخی نمی توانید به تحلیل درستی از چرایی و چگونگی حوادث برسید.

جنبش سبز بخشی از جنبش های دموکراسی خواهانه مردم ایران است با خواص امروزین خود و وضعیت اندیشه ها و شعارها و رهبران و بدنه و نیروی عملگر اجتماعی خود. دوستان عزیز ما اگر این جنبش را اینگونه ببینند، شاید بسیار از بن بستهایی که امروز برایشان ایجاد شده مرتفع گردد. این روحیه که خود را مبدا تاریخ بدانی و همه چیز را از خود شروع کنی، روحیه طواغیت است که خودمحور بودند. چنین روحیه دون شان آزادیخواهان ایرانی است که در طی این دو ساله این همه هزینه و خود و جوان تقدیم آزادی مردم ایران کرده اند.

آنچه ذکر شد تنها یک تذکر بود. تذکری از کوچکترین عضو بدنه عظیم مردم ایران که سالهاست برای آزادی تلاش می کنند. باشد که به امید خدا و به کمک خلق و با تحلیل درست از شرایط به ایران آزاد، برابر، آباد و مستقل برسیم. بادا چنین بادا