جناب آقای شاهرودی!
اینجانب ابراهیم نبوی، ارادتمند قدیمی شما مدتی طولانی بود که نگران شما بودم. راستش را بخواهید در این یک سال و نیمی که از شما خبری نشد، دلم به هزار راه رفت. فکر کردم مثل دفعات قبل که یک دستور صادر می کردید و بعد سرتان به در برخورد می کرد و برای چند ماه از هوش می رفتید و در آن مدت خبری از شما نمی شد، این دفعه خدای ناکرده در محکم تر با سر مبارک برخورد کرده است و دور از جان باعث شده که بکلی از هوش بروید. می خواستم با نام مستعار آگهی به روزنامه کیهان بدهم که « جوانی به نام محمود گم شده است، هر کسی از وی خبر دارد، به ما خبر بدهد و یک خانواده را از نگرانی دربیاورد» اما ترسیدم آوردن نام « محمود» باعث بشود که رئیس جمهور محترم که همه مردم آمریکای لاتین او را به نام محمود می شناسند و حتی کودکان ونزوئلا هم با انگشت او را نشان می دهند و « ماموت ماموت» می گویند، فکر کند که ما دنبال او می گردیم و برای اینکه اثبات کند وجود دارد، یک شاهکار دیگر بر شاهکارهای قبلی بیفزاید. با خودم فکر کردم برای یافتن آن یوسف گم گشته اطلاعیه ای به روزنامه رسالت بدهم و بنویسم « مردی به نام هاشمی گم شده و ما را دچار نگرانی کرده است، خواهشمند است که هر کس از وی خبر دارد، با ما تماس بگیرد و مژدگانی دریافت کند» اما باز هم فکر کردم احتمالا ممکن است، دوستان اشتباه بگیرند و آدرس آقای هاشمی رفسنجانی را بدهند و همین موضوع باعث شود که آن یکی هاشمی مجبور شود بر خلاف مصالحی که تشخیص شان فعلا شدیدا دشوار است، از پناهگاه خارج شده و مورد اصابت انواع فاطی و غلام و اسدالله و حبیب الله قرار بگیرد و ایشان هم مثل حضرتعالی با مشکل اصابت در به سر مواجه شود و دردسر اصابت در به سر اضافه شود به دردسر مفسدین اقتصادی و این دفعه باید دنبال دو نفرتان بگردیم. از هر جا هم سووال می کردیم که آقای هاشمی شاهرودی کجاست؟ همه می پرسیدند: کدام هاشمی شاهرودی؟ ما هم در کمال سادگی و بلاهت جواب می دادیم: همان آقای رئیس قوه قضائیه. آنها هم می پرسیدند: مگر هنوز هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضائیه است؟ این قدر این ماجرا بیخ پیدا کرد که من خودم هم فکر کردم نکند خدای ناکرده در مدتی که من خواب بودم، مثل آقای کروبی همه چیز به هم خورده است و نفر اول قوه قضائیه مثل آقای کروبی جابجا شده و شده نفر سوم و دیگر شما رئیس قوه قضائیه نیستید. بعدا فکر کردم شاید قوه قضائیه هم مثل مجلس دیگر در راس امور نیست و حتی راس امورش هم دیگر درست کار نمی کند و مثل مجلس که دولت برایش تصمیم می گیرد، گفتم شاید قوه قضائیه هم از این به بعد مثل بقیه مملکت نورانی شده و توسط دولت اداره می شود. باور کنید ماهها نگران بودم و هیچ خبری نبود تا این که امروز یک دفعه دیدم نوشته شده که « به دستور رئیس قوه قضائیه اعدام در ملاء عام ممنوع شد.» این خبر را که خواندم، قبل از اینکه از این پیشرفت بزرگ قضائی کشور خوشحال بشوم، از این خوشحال شدم که یک اثر حیاتی از آن مقام بزرگ صادر شده و معلوم است که هنوز حضرتعالی زنده هستید و همین باعث خوشحالی بی حد و حصر من شده است، تا جایی که حتی وقتی شنیدم که درست در همان روزی که دستور جلوگیری از اعدام در « ملاء عام» را صادر کردید، پنج نفر در ملاء خاص اعدام شدند، به نظرم همه چیز طبیعی آمد.
جناب آقای شاهرودی
باور کنید در تمام این مدت من حدس می زدم شما زنده اید و دارید یک کلکی می زنید که ما را نگران کنید، حتی فکر کردم نکند از ترس طلبکاری چیزی خودتان را قایم کرده اید، حتی فکر کردم ممکن است یک دفعه دل تان خواسته باشد بقیه را نگران کنید که بعدا وقتی دوباره ظهور می کنید همه خوشحال بشوند، چند باری هم فکر کردم که ممکن است شما را به عنوان دانشجوی چپ گرفتند و انداختند زندان و هرچه به بازجو می گوئید من رئیس قوه قضائیه هستم، بازجو و قاضی باور نمی کنند، بیچاره ها حق دارند، احتمالا در این مدتی که نبودید یادشان رفته است و حالا هم هرچه بگوئید من شاهرودی هستیم، همه می پرسند: کدام شاهرودی؟ شما می گوئید: منم، محمود شاهرودی، رئیس قوه قضائیه. بعد بازجو و یا قاضی نگاهی به شما می کند و می گوید: شوخی می کنی؟ بعد چیزهایی یادش می آید و می پرسد: اگر تو رئیس قوه قضائیه هستی پس بگو لایحه حفظ حقوق شهروندی چند صفحه بود؟
آقای شاهرودی عزیز!
در تمام این مدتی که شما گم شده بودید من خیلی فکر کردم که چرا این همه اعدام در ملاء عام انجام می شود؟ البته مطمئنم که برای شما هم این سووال مطرح است و دارید با خودتان فکر می کنید که برای چی در این مدت یک سال این همه اعدام وسط خیابان انجام شد؟ من برای اینکه مشکل را حل کنم، چیزهایی را که حدس می زنم سریعا و قبل از اینکه دوباره سرتان به دری، دیواری، پنجره ای، سنگی، میزی، یا چراغ خوابی برخورد کند و دوباره یک سال بیهوش شوید، دلایل اجرای احکام علنی اعدام را برای تان می گویم.
اول این که: من حدس می زنم که همان روزی که در سال گذشته اولین احکام علنی اعدام اجرا شد، شما متوجه موضوع شدید و همین دستوری را که امروز اعلام شد و معلوم نیست فردا اجرا شود، صادر کرده بودید. و احتمالا این دستور را برای اجرا داده بودید به مسوول دفترتان که او بدهد به معاون تان که او بفرستد برای مشاورتان و او از قضات تهران و شعب دادسرای عمومی و انقلاب و وزارت دادگستری و دربان وزارت دادگستری و مسوولین کلانتری ها و مسوولان نیروی انتظامی وبسیچ و ارتش و وزارت کشور و خارجه و ریاست جمهوری و اطلاعات و کیهان استعلام کند. احتمالا در این مدت افراد مورد نظر یا در حال ترساندن مردم بودند، یا داشتند در ملاء عام اعدام می کردند یا داشتند از این کار دفاع می کردند و در تمام این مدت کسی نبود که دستور حضرتعالی را برای اجرا برساند به کسانی که مشغول اجرای چیزهای مهم تری بودند.
دومین چیز: این که فکر می کنم اصولا کسانی که در ملاء عام اعدام می کردند، خیلی هم قصد بدی نداشتند، آنها اصلا منظورشان این نبود که مردم را بترسانند یا باعث مرگ کسی بشوند، چون وقتی به جای ملاء عام در ملاء خاص همین کار را می کردند، باز هم همین قدر آدم کشته می شدند. برای همین طبیعی بود که آنها آدمهای قاتل بیرحمی نبودند. من فکر می کنم که آنها به این نتیجه رسیده بودند که اگر آبروی جمهوری اسلامی بشکلی برده شود که همه مردم دنیا فکر کنند ایران کشوری است که روزی سه چهار نفر را وسط خیابانهای شلوغ شهرش دار می زنند و مردم هم هزار تا هزار تا نگاه می کنند و حال می کنند، کافی است. خیلی از آنها هم واقعا نمی خواستند آبروی کشور را ببرند، فقط همین که سازمان ملل و سازمانهای جهانی چهار تا قطعنامه در مورد اعدام و نقض حقوق بشر صادر می کردند کافی بود. تعدادی از آنها هم واقعا آدمهای خیلی ساده و صادقی بودند که دوست نداشتند وقتی کسی می خواهد تصویر ایران را ببیند، خدای ناکرده چشمش به مناظر طبیعی زیبای ایران یا تخت جمشید یا تصویر دانشگاهها یا تصویر دختران و پسران زیبای ایرانی یا تصویر مردم شاد و شنگول ایران بیفتد، بلکه فکر می کردند صادقانه تر این است که هرکسی می خواهد تصویر ایران را ببیند بهتر است یک خیابان را ببیند که توی آن عده ای زن و مرد و بچه خیره شده اند به آسمان و چهار نفر آویزان شدند به جرثقیل و عده ای هم با نقاب سیاه دورشان ایستادند. واقعا این افراد قصد بدی نداشتند، فقط می خواستند تصویر ذهنی مردم جهان را که در کمال حماقت فکر می کردند که مردم ایران خیلی ملت راحت و باحالی هستند، اصلاح کنند. این دوستان فقط می خواستند آبروی کشور برود که برای این کار همین یکی دو سال کافی بود و دیگر ضرورتی ندارد که ادامه پیدا کند، از حالا هم تا زمانی که ثابت کنیم که ایران دیگر از آن خبرها نیست ده سالی طول می کشد.
نکته سوم: این بود که در مدتی که شما نبودید، یعنی در همین یک سال و نیم قبل، درست بر خلاف دو سال قبل و پنج سال قبل و هفت سال قبل و دو ماه بعد و پنج ماه بعد و احتمالا دو سال بعد، آن قدر فساد زیاد شده بود که کشور داشت نابود می شد و باید منشاء فساد از بین می رفت، تنها کاری هم که برای نابودی فساد می شد انجام داد اعدام ملت توی خیابان بود. اتفاقا این موضوع نتایج بسیار درخشانی هم داشت، نتایج درخشانی که ممکن است ظاهرا خیلی هم درخشان نباشد، اما باطنا درخشان است، مثلا در همین چند ماه فساد از بین رفت، دزدی دیگر نمی شود، مصرف مواد مخدر به یک دهم رسید، تجاوز و قتل هم که دیگر اصلا بکلی از بین رفته است. فقط تعدادی مامور گمرک هستند که اگر آنها هم اعدام بشوند مشکلات گمرکی کشور هم از بین می رود. در حقیقت در این چند ماه درست است تعدادی از افراد اعدام شدند ولی جامعه کاملا سالم شد، فقط کافی است ده دقیقه توی خیابان بروید تا ببینید چقدر جامعه عوض شده است.
نکته چهارم: که از همه مهم تر است این است که چند سال بود عوامل عزیز ضدانقلاب و دشمن و عناصر محترم معاند در سراسر جهان دائما می گفتند این جمهوری اسلامی سنگسار می کند و اعدام می کند، این خاتمی نامرد هم کاری کرده بود که در اروپا و آمریکا و خیلی جاهای دنیا سیاستمداران جهان در مقابل گروهکهای عزیزی که به جمهوری اسلامی اتهام سنگسار کردن و اعدام می زدند، می گفت کوش؟ دلیل تان چیست؟ آن بیچاره ها هم دو تا اسم از ده سال قبل داشتند که سنگسار شده بودند و چهار تا عکس تکراری و رنگ و رو رفته از سنگسار و اعدام، در این مدت که شما نبودید الحمدالله مشکلات برادران و خواهران معاند و دشمنان عزیز هم حل شد. بطوری که الآن هرجا می روید یک میلیون تا عکس تمیز از چپ و راست از اعدام در ایران دارند و تا می پرسید کی سنگسار شده ده تا را اسم می برند. این موضوع بسیار مهمی است که آن هم حل شده و دیگر مشکلی نیست.
آقای شاهرودی عزیز!
درد و بلای شما مستقیما بخورد توی سر من که بالاخره به هوش آمدید و دستورات لازمه را صادر کردید. امیدوارم باز هم دستور صادر کنید. فقط محض رضای خدا درخواست می کنم مواظب سرتان باشید که دوباره به درودیوار برخورد نکند و دوباره شش ماه بیهوش نشوید، تو رو خدا مواظب باشید.
ارادتمند
ابراهیم نبوی