تا سال آینده فقط می‌خواهم کارشناس باشم

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

تجربه‌های متفاوت نگاه آدمیان را به مسائل اطرافشان متفاوت می‌کند. آن دسته از دوستانی که در دهه 60 خورشیدی پایشان به زندان جمهوری اسلامی کشیده شده و مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند، نسبت به ماهیت جریان چپ نظام که در آن دهه، جناح اصلی حاکم بر کشور بود، بد بین‌اند و آنان را عامل بسیاری از گرفتارهای دیروز و امروز ایران می‌دانند.

در مقابل، افرادی که در آن دهه از مصیبت زندان در امان مانده‌اند، نظر متفاوتی دارند و اغلب به چپ‌هایی که اینک لباس اصلاح طلبی بر تن کرده‌اند، اگر نظر کاملا مساعدی نداشته باشند، اما آنان را به چشم دشمن نیز نمی‌نگرند.

جناب آقای دکتر محمد ملکی از جمله چهره‌هایی است که بیگناه و بدون ارتکاب هر گونه جرمی، به مدت پنج سال، رنج زندان و انواع آزار و اذیت را در دهه 60 چشیده و شاهد موارد شدیدتری نسبت به هم بندیان خود بوده است.

آقای دکتر ملکی، چپ‌های دیروز و اصلاح طلبان امروز را عامل مصائب دهه شصت می‌داند و به راحتی نمی‌پذیرد که آنان تغییر ماهیت داده‌ و دلسوز حقوق بشر و دمکراسی شده‌اند.

از همین رو، ایشان از من رنجیده خاطر شده‌اند که چرا در مطلبی نوشته‌ام “ما اصلاح طلبان” و پرسیده‌اند منظور کدام اصلاح طلبان است که من نیز خود را در شمار آنان قرار داده‌ام؟

در پاسخ به جناب آقای ملکی باید گفت که نوع چیزها در این عالم همه دارای مرتبه‌ای هستند، اگر چه در نام و هویت عامشان یکسانند.

برای مثال وقتی می‌گوییم “ما انسان‌ها” و یا “ما مسلمان‌ها” مسلما منظورمان فقط انسان‌ها و مسلمان‌های مورد علاقه‌مان نیست، بلکه هر انسان و مسلمانی را با هر نوع بینش و عملکردی در بر می‌گیرد. در اینجا هویت کلی انسان‌ها و مسلمان‌ها منظور نظر است.

بنابراین وقتی من می‌نویسم “ما اصلاح طلبان” منظورم همه آنهایی است که این نام به آنان اطلاق می‌شود، بی توجه به مرتبه جدیت و صداقت هر یک از آنان به اصول و راهکار اصلاح طلبی.

با این همه، نگاه تلخ و تند – و شاید به حق - جناب ملکی به آن دسته از اصلاح طلبانی که در دهه‌های گذشته پایی در قدرت داشته‌اند، با مذاق نسلی که رنج‌های ایشان را تجربه نکرده است، سازگار نیست.

واقعیت آن است که اولا جهان در حال گذر و آدمیان در مسیر تغییر و تحولند. ثانیا همانگونه که سارتر می‌گوید ورود به عرصه قدرت خواه نا خواه دست‌ها را آلوده می‌سازد و ثالثا، اصلاح طلبان مورد نظر همه از یک جنس نبوده‌اند و عملکرد متفاوتی داشته‌اند.

تردیدی نیست که برخی از آنها به علت مناصب خاصشان، موارد فاحشی از نقض حقوق بشر در کارنامه خود دارند. اغلب آنها البته میداندار اصلاحات نیستند و فقط نقش‌های حاشیه‌ای به عهده دارند. حساب آنان با کرام‌ الکاتبین!

بخشی دیگر از اصلاح طلبان خلافی که خانواده‌ای را از هم بپاشد و یا سبب از بین رفتن حیثیت و مال و جان کسی شود، مرتکب نشده‌اند، اما به علت فضای غالب در آن دوران تندروی‌ها و افراط کاری‌های داشته‌اند. به نظر می‌رسد جامعه تندروی‌های گذشته را بخشیده و می‌بخشد. با این حال، کدام فرد دارای سابقه انقلابی یافت می‌شود که گذشته‌اش از تندروی پاک و منزه باشد؟

پاره‌ای از اصلاح طلبان مورد بحث نیز به رغم آنکه در پست‌های متعدد دولتی بوده‌اند، اما کارویژه‌شان اغلب کمک به تعدیل اوضاع و جلوگیری از خشونت‌های مهار گسیخته بوده است. آنها قاعدتا قابل احترامند.

مسلما کسانی که خارج از دستگاه قدرت از اصلاح طلبی دفاع می‌کنند، به سه طیف فوق نگاه واحدی ندارند و برای هر طیف و جریان حساب خاص خود را باز می‌کنند.

از سوی دیگر، جناب دکتر ملکی نظر من مبنی بر فقدان یک استراتژی منسجم، مسالمت‌آمیز، موثر و مورد اجماع را در بین نیروهای سیاسی ایران نپذیرفته‌اند و طرح رفراندم را نمونه خوبی برای حرکت در آن جهت دانسته‌اند.

من پیش از این، نظرم را در باره طرح رفراندم نوشته‌ام و به حسن نیت بسیاری از دوستانی که به آن طرح دل بسته بودند معترفم، اما این قول معروفی است که “صحت یک استراتژی با میزان موفقیت آن سنجیده می‌شود.”

اگر دوستان مبدع طرح رفراندم بر این باورند که این طرح به هر دلیلی ناکام مانده است، پس به نادرستی آن از نقطه نظر استراتژیک اذعان دارند و اگر معتقدند که موفق بوده، لازم است موارد موفقیت آن را شرح دهند.

آقای دکتر ملکی اما پیشنهاد سکوت مرا نیز مانند برخی دیگر از دوستان مورد انتقاد قرار داده اند که من در اینجا از فرصت استفاده می‌کنم و با ارائه توضیحی به منظور رفع برخی از سوء تفاهم‌ها به بحث در باره آن موضوع پایان می‌دهم.

منظور من از سکوت، قهر با فضای سیاسی ایران بوده است و نه صم بکم نشستن و به درون خود خزیدن. بنابراین، ننوشتن و نگفتن در باره مسائل دیگر هیچگاه در نظرم نبوده است.

منظور من از سکوت، پیوستن فعالان خارج از کشور به آن نبوده است. آنها هر چه دل تنگشان می‌خواهد بگویند و بنویسند.

و سرانجام منظور من از سکوت، حتی منع تحلیل حرفه‌ای و کارشناسی تحولات سیاسی ایران از نگاهی ناظر و بی‌طرف نبوده است.

از این جهت، در اینجا اعلام می‌کنم که تا اول سال آینده، در مقام یک فعال سیاسی به موضع گیری در برابر حوادث سیاسی ایران نخواهم پرداخت و تنها از موضع یک کارشناس ناظر به وقایع خواهم نگریست و خواهم نوشت.

در مورد این تصمیم پیش از این توضیح لازم را داده‌ام و نکته تازه‌ای برای گفتن ندارم.