صحنه

نویسنده
پیام رهنما


مدعی اجرای پست مدرنیسم

“پست مدرنیسم” –هرچه که باشد- تلاشی است برای معنادار کردن چیزی که الان جریان دارد، و ما می‌توانیم حال را بطور صریح و روشن تنها با نگاه به گذشته مشاهده و درک کنیم.” (پست ‌مدرنیسم، 23).

با این مقدمه نگاهی داریم به اجرای نمایش “محسن” که داعیه یک اجرای پست مدرنی را در سرمجریان خود می پروراند.

“محسن” این امکان را به مخاطب اش می دهد که بیش از هرچیز به خود بیاندیشد. یادآوری دنیایی که او در بطن آن زیست می کند و از خلال تمام آموزه هایی که برای درک آن در اختیار دارد بازهم بیشتر و بیشتر به خود واگذار می شود. نمایش مخاطب خویش را به نقطه ی آغازین حیات بشر باز می گرداند و از این رو در زیرین ترین لایه های خویش به شدت گرایشی انسانی دارد. چرا که مخاطب او دیگر با غیاب معنا روبرو نیست بلکه اساساً با عدم وجود معنا روبرو است .به همین جهت است که مخاطب در مواجه با این نمایش از همان ابتدا دچار تزلزل های ذهنی و روایی در اثر می شود.امکانی که مخاطب را با خود به دنیایی ذهنی و متضاد با واقعیت بیرونی همراه می سازد.

از دیگر سو و در حوزه روایت نیز این تضاد خود را آشکار می‌سازد از یک سو “محسن” نمایشی روایت گریز است که از آغاز تا پایان داستانِ سرراستی را برای مخاطبش بازگو نمی‌کند اما در همان حال ما دراین اثر با تعدد روایت‌ها رو به رو هستیم و می‌توان گفت به ازای هر دایره‌ای که در صحنه این نمایش وجود دارد، یک روایت مستقل نیز وجود دارد. این تعدد روایت خود عامل اصلی روایت گریزی اثر است چرا که همزمانی روایت‌ها باعث می‌شود تماشاگر نتواند هیچ کدام را به شکل مستقل پیگیری کند و در واقع با خرده روایت‌هایی مواجه می‌شویم که هیچ کدام دردل یک روایت کلان قرار نگرفته‌اند. آنچه نوع نگاه دشتی به این خرده روایت‌ها را جذاب می‌سازد قراردادن هر کدام از این روایت‌ها در یک دایره مجزا است و این دوایر براساس ناخودآگاه مخاطب ایرانی طراحی شده است چرا که در نخستین دوایر با روایت‌هایی آشنا همچون تعزیه و نمایش روحوضی مواجه می‌شویم و در دوایر بعد به نمایش‌های شرقی می‌رسیم و سپس در لایه‌های بعد آثار داستانی و نمایشی غرب قرار دارد و در آخرین لایه نیز دونده‌ای را می‌بینیم که تنها به شکلی انتزاعی قرار است مفهوم حرکت را به مخاطب منتقل کند.

 

شیوه یا شکل اجرایی نمایش “محسن”بیش از هر چیز قابل تعمق، تأمل و دفاع است. شکلی که با دور اندیشی و درایت سر و سامان گرفته که در آن می توان ریشه های اصیل را درک و دریافت کرد. کلام که در دوره هایی مبنای ارتباط در تئاتر بوده‌، ‌در این نمایش به درجه صفر کاربردی خود نزدیک می شود. با آن که در لحظاتی برخی از کاراکترها و شخصیت های اثر زبان باز می کنند و حرف هایی می زنند، اما چون این حرف منطبق با کارکرد اصولی و کلاسیک دیالوگ در نمایشنامه نویسی است، شکل تازه اش از آن به عنوان یک عنصر متحرک و پویا برای رسیدن به کارکردی متفاوت و عمدتاً زبان شناختی سمت و سو پیدا می کند.

“محسن”تقریباً یک نمایش بی کلام است؛ حتی زمانی که کلام در آن استفاده می شود، از آن کارکرد معمول دور شده و در نهایت تبدیل به یک رکن و عنصر بصری می شود تا دیداری. وقتی صدا بعد پیدا می کند و پرسپکتیو در آن اصل می شود، این جاست که صدا هم به عنوان یک تصویر یا عامل تصویرسازی در خدمت اجرا قرار می گیرد. نور هم فی ‌نفسه در خدمت دیدن است و در این اجرا و آن هم با طراحی نورو صحنه در خدمت بهتر دیدن است؛ نورهای مورب و موضعی، خاموش و روشن های با فاصله و ممتد، کمرنگ و پررنگ شدن نور، زاویه دار بودن نورها و… این تنوع نوری باعث می شود که وضعیت آدم ها(بازیگرها) در هر لحظه با یک تصویر جدیدتر مورد توجه تماشاگر قرار گیرد. 

دراین اجرا هیچ کدام از مخاطبان نمی‌توانند جهان نشانه‌های نمایش را به شکل کامل درک کنند و به تعبیری دریدایی می‌توان گفت تاویل و درک معنای نمایش مدام به تعویق می‌افتد و این تعویق در معنا خود باعث ایجاد لذت و جذابیت در اثر می‌شود.

 

اما آنچه که بیش از هر چیز دیگر در این نمایش اهمیت دارد و آن را به اجرایی پست مدرن بدل می سازد بازی با مفهوم زمان و مکان است. در این نمایش کارگردان با انتخاب صحنه هایی از نمایشنامه هایی که در ادوار گوناگون تاریخ نگاشته شده اند زمان بندی های متعارف تماشاگر را محل پرسش قرار می دهد و وحدت دروغین حاکم بر فضای تئاتر را در هم می شکند. روایتی که با کمک گرفتن از متن های گوناگون و اجرا شده توسط خود گروه تا پیش از این تجربه و کمرنگ کردن مرز میان بازیگری و پرفرمانس، تعیین مکان و زمان را به عنوان عناصری که انسان در قالب آنها به سرنوشت خود شکل می دهد با چالش مواجه ساخته است. درست است که این روایت های گوناگون در خدمت فرم و معنا سازی هستند و در نهایت زوال تمام بازیگرانی را که پیش از ما پا به صحنه گذاشته اند گوشزد می کند اما در جریان همه ی این رخداد ها اجرا مخاطب را به سمت و سویی می کشاند که وی را با چالش و تضاد مواجه می سازد.
بزرگترین کارکرد این تضادها مواجهه مخاطب با اجرایی است که او را با پرسش مواجه می‌سازد و از دل این پرسش‌ها سنتزهای نمایش و به نوعی معنا خلق می‌شود و بدین سان تماشاگر خود بخشی از فرآیند تولید اثر می‌شود.

 

 

شناسنامه اجرا:

طراحی ایده و دراماتورژی:نسیم احمدپور.کارگردان:علی اصغر دشتی. بازیگران: شهاب آنوشا، آرش برزگ زاده، نگار جواهریان، عباس حبیب، مینا درودیان، رامین سیار دشتی، ناز شادمان، حسن عقیقی، فریبا کامران، بنفشه نجاتی و هدایت هاشمی.

آهنگساز: فرشاد فزونی، طراح لباس: مژگان عیوضی، طراح پوستر و بروشور: فرهاد فزونی، دستیارکارگردان، برنامه‌ریز و مدیر تولید: نورالدین حیدری ماهر، ویدئو و انیمیشن: سیاوش بهنام نژاد، منشی صحنه: پریسا گودرزی، آنیتا علی مددی، مدیر صحنه: آرش والی نژاد، عکاس: رئوفه رستمی، روابط عمومی: منصوره بسمل.

ساعت 19:15.زمان 100 دقیقه.تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر.

خلاصه داستان:رپرتواری از آثار گروه تئاتر دن کیشوت با رونمایی از محسن”شامل قطعاتی از نمایش های قبلی گروه”ننه دلاور و فرزندان او”،”مجلس شبیه خوانی شازده کوچولو”،”دن‌کیشوت”،”پینوکیو”،”ملانصرالدین”،”شهرزاد”،”گالیور” و رونمایی از “محسن.