تصویری از هزاران تظاهرکننده در خیابان های تهران، که نظیر آن هرگز از زمان انقلاب 1979 و برکناری شاه دیده نشده، قلب طرفداران آزادی در سراسر جهان را به تپش درآورده است. این موضوع به ویژه زمانی شدت می گیرد که چهرۀ اصلی مخاطب خشم عمومی، محمود احمدی نژاد است؛ کسی که هولوکاست را انکار کرده و ظاهراً در پی تولید تسلیحات هسته ای است. با این حال، کسانی که در خارج وسوسه می شوند صدای پشتیبانی خود را از معترضان بلند کنند، باید به دلیل نگرانی از استفاده مخالفان رژیم، محتاطانه گام بردارند.
حاکمان دینی ایران پس از حفظ کشور در فضائی بسته به مدت 30 سال، اکنون با بی نظمی و اغتشاش روبرو شده اند. به نظر می رسد میر حسین موسوی نامزد انتخاباتی که در اعلام نتایج هفته پیش به عنوان نفر دوم اعلام شده، برنده انتخابات بوده است. تشکیلات نظام دچار دسته بندی شده و برخی از ارکان انقلاب به حمایت از تظاهرکنندگان روی آورده اند. حتی رهبر عالی کشور نیز که نفوذ معنوی وی در دهه گذشته باعث می شد برای انتخاب مقام دوم کشور به آرای عمومی تن بدهد، اینک به جنگ ناپاک انتخاباتی وارد شده است. همین ممکن است در نهایت او و جمهوری اسلامی را با سرنوشت نامعلومی روبرو کند.
هیچ کس نمی تواند به پشت صحنۀ تشکیلات دینی و یا سنگرهای سپاه پاسداران انقلاب سر بکشد. هیچ کس از نتایج واقعی انتخابات مطلع نیست. هیچکس نمی داند تظاهرات خیابانی تا چه وقت ادامه خواهد یافت و اینکه رژیم تا چه حد آماده استفاده از زور است و چه بهائی را برای ریختن خون مردم خواهد پرداخت. با این حال، رویدادی در این کشور رخ داده است؛ کشوری که در ملتهب ترین نقطه جهان واقع شده است. حکومت ایران با اشتباه محاسباتی مهلک در تعبیر خود از قدرت و از مردم، اینک باید تصمیم بگیرد که عقب بنشیند و یا سرکوب کند.
ایران گرانیگاه یک منطقه بی ثبات است. اگر مسؤولانه رفتار کند، طبیعتاً دنیا به چشم یک قدرت محلی به آن نگاه خواهد کرد. در مقابل، این کشور همیشه به دخالت هائی در کشورهای همسایه مشغول بوده که اغلب رنگ و بوی خرابکارانه داشته است.
تظاهرکنندگان ایرانی یک توده تعیین کننده هستند. اعتراضات پیش از سقوط شاه ماه ها ادامه یافت. اما آنچه اکنون در حال رخ دادن است، تحت تأثیر عمق اختلافات موجود در داخل تشکیلات دینی حاکم بر کشور و نیز قدرت خشم توده هاست. روحانیون با سرگشتگی پیجیده ای روبرو هستند. در نظامی که حتی آزادی های اولیه را از مردم دریغ می دارد، دادن اجازه تنفس به معترضان می تواند رژیم را ساقط کند و در عین حال، استفاده از زور می تواند کشور را به سوی خودکامگی پیش پا افتاده ای سوق بدهد. رژیمی که از مدت ها پیش در پی مشروعیت و خودکامگی برای بقای قدرتش بوده، به زودی باید از میان این دو، مطلوبترین را انتخاب کند.
کسانی که در خارج رویاهای خوشی برای ایران دارند، با مشاهدۀ سرازیر شدن ایرانیان به خیابان و مطالبه تغییر، امیدوار شده اند که روزش فرارسیده باشد. ایرانی ها پیچیده تر از آن هستند که برای همیشه تحت حکومت گروهی از سالمندان عمامه به سر باقی بمانند. رژیم، غیر آزاد و خودکامه بوده است. گاه و بیگاه در سرکوب مخالفان و زیرپا گذاشتن حقوق بشر شریرانه رفتار کرده است. این کشور صاحب بالاترین احکام سرانه اعدام در دنیاست. زنان، شهروندان درجه دوم محسوب می شوند. با همه این اوصاف، ایران شباهتی به حکومت های یکه تاز و دارای کشتار های گسترده مثل اتحاد جماهیر شوروی یا آلمان نازی ندارد. البته باید گفت آقای احمدی نژاد با تقلب گسترده انتخاباتی، صاحب شناسنامه قابل عرصه ای در این زمینه شده است.
اما دنیا باید در برابر ایران، همانند واکنش اوباما به بحران مهارناپذیر این کشور، گام های محتاطانه ای بردارد. باید زیرپا گذاشتن حقوق بشر و تخلفات انتخاباتی را محکوم کند اما از جانبداری خودداری کند. با درنظر گرفتن خشم قابل درک ایرانی ها در برابر دخالت های خارجی، حمایت از آقای موسوی می تواند به تقویت احمدی نژاد منجر شود. صرفنظر از اینکه چه کسی بر ایران حاکم است، غرب باید بر سر برنامه هسته ای این کشور با رهبران آن کشور گفتگو کند.
یک رئیس جمهور جدید و رژیمی ملایم تر، دستاورد با ارزشی است؛ سبب کاسته شدن از تنش های منطقه ای خواهد شد. در عراق نیز که شاهد دخالت های ایران است، هنوز خون جاری است. مناقشات در فلسطین و لبنان، که هر دو کانون مداخلات ایران هستند، می تواند به سوی سازش پیش برود. حتی ممکن است اوضاع افغانستان را بهتر کند. با همه این ها درحالی که ایران در جوش و خروش است، دنیا باید منتظر بماند و تماشا کند و پیشنهاد خیرخواهانه خود را روی میز باقی بگذارد.
منبع: اکونومیست- 18 ژوئن
www.economist.com/opinion/displaystory.cfm