چرا اسرائیل هنوز ایران را بمباران نکرده

نویسنده

» مقاله ای از وال استریت ژورنال

برت استفنز

 

چرا اسرائیل هنوز ایران را بمباران نکرده است؟ این سووالی است که اغلب کسانی که گمان می کنند من با بنیامین نتنیاهو تله پاتی دارم، از من می پرسند. من با او تله پاتی ندارم اما  از مدت ها پیش مطمئن بودم که این حمله در شش ماه اول سال اتفاق می افتد. حالا که چنین اتفاقی نیافتاده است، بهتر است بپرسیم چرا.

اول بگذارید درباره گمانه زنی ابتدایی ام توضیح بدهم. در بهار سال 2008، چنین شایعه شده بود که ایهود المرت که به تازگی دستور حمله به رآکتور  مخفی سوریه را داده بود، قصد دارد ایران را هم بمباران کند. پرزیدنت بوش که اسرائیلی ها گمان می کردند از این اقدام آنها حمایت سیاسی بکند که به آن نیاز داشتند، فقط تا چند ماه بعد رئیس جمهور آمریکا بود. با انتشار گزارش اطلاعات ملی آمریکا در دسامبر 2007، که در آن گفته شده بود ایران تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی را متوقف کرده است، این احتمال را که آمریکا دست به چنین حمله ای بزند منتفی می کرد.

در نهایت طراحان حمله اسرائیل متوجه شدند که هرچه  این حمله را به تعویق بیاندازند، بدست آوردن نتیجه مطلوب کار سخت تری می شود. ایران برای مستحکم کردن تاسیساتش زمان کافی خواهد داشت و می تواند توان دفاعی اش را بالا ببرد و مواد اولیه اتمی اش را پخش کند.

پس چرا اسرائیل همان موقع اقدام نکرد؟ به دلایل مختلف که مهم ترین آن این بود که پرزیدنت المرت گمان می کرد که حمله اسرائیل به ایران یک قمار بزرگ است و بهترست  قبل از حمله همه جوانب دیپلماتیک و سیاسی این اقدام را بسنجد. بعد باراک اوباما وارد صحنه شد و پیشنهاد گفتگو با ایران را داد و بعد ناآرامی های بعد از انتخابات ایران پیش آمد که برای مدت کوتاهی این امید را بوجود آورد که حکومت سرنگون شود.

در پایان سال مشخص شد که این امید بیهوده بوده است. مسلم بود که تحریم های دولت اوباما آنقدر قدرت ندارد که ایران را از بلندپروازی های اتمی اش دور کند. مشخص بود که این پیشنهاد ها به آخر نزدیک می شوند. و مسلم بود که دولت آمریکا قصد ندارد دست به اقدام نظامی بزند.

همه این موارد باعث شد که من فکر کنم که حالا که سیاست آقای اوباما برپایه گفتگو است و در اسرائیل هم آقای نتانیاهوی جنگ طلب بر سر کار آمده است، اسرائیل به ایران حمله خواهد کرد که البته من اشتباه می کردم.

چهار دلیل برای این کار وجود دارد:

اول اینکه طراحان نظامی اسرائیل به این نتیجه رسیده بودند که هرنوع حمله به ایران ناموفق خواهد بود. شاید. اما این تحلیل ها نتوانست بر ترس اسرائیل از ایران اتمی چیره شود. یک حمله موفقیت آمیز به ایران ممکن است خارج از توانایی های اسرائیل باشد اما به زعم سران نظامی و سیاسی اسرائیل کاملا هم ورای آن نیست.

دومین تئوری این است که اسرائیل زمانش را صرف آزمایش توان نظامی اش چه در حمله و چه در دفاع کرده است. روز گذشته اسرائیل آزمایش بر روی موشک دفاعی “گنبد آهنی” به اتمام رساند. این موشک قادر است در برابر راکت های برد کوتاه که ممکن است از طرف حماس و حزب الله به تلافی از حمله نظامی به ایران ،شلیک شود، دفاع کند. این سیستم دفاعی از ماه نوامبر استفاده خواهد شد. اسرائیل همچنین تعدادی جنگنده اف 15 خریداری کرده است که قرار است جایگزین جنگنده اف 35 بشود که گران تر است و زمان تحویل آن سال 2015 تعیین شده است. تصمیم اسرائیل را از عملکردش می توان فهمید.

تئوری سوم مربوط به سیاست داخلی اسرائیل است. آقای نتانیاهو ممکن است طرفدار حمله به ایران باشد اما او نمی تواند بدون توافق با وزیر دفاع، ایهود باراک، رئیس جمهور شیمون پرز و فرمانده نیروی نظامی، گابی اشکنازی و همچنین رئیس موساد، میر داگان فرمان حمله را صادر کند. این کابینه  با حمله نظامی مخالف هستند. اما آقای اشکنازی و آقای داگان تا چند ماه دیگر ماموریتشان تمام می شود و احتمالا کسانی را که آقای نتانیاهو به جای آنها انتخاب خواهد کرد، با حمله نظامی موافق هستند.

تئوری آخر این است که رهبران اسرائیل ذهنیت تاریخی دارند. بغیر از مقایسه همیشگی حمله به ایران با حمله به تاسیسات اتمی عراق در سال 1981، مایکل دوران، استاد دانشگاه نیویورک به یاد من آورد که رهبران اسرائیل درس هایی را که از جنگ سوئز در سال 1956 گرفته اند، بیاد دارند. در آن سال عملیات موفقیت آمیز انگلستان و فرانسه و اسرائیل باعث تحقیر جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر (که به محمود احمدی نژاد شبیه بود) شد و مخالفت های داخلی علیه آیزنهاور که به اشتباه فکر می کرد می تواند با دور کردن آمریکا از مهلکه  اسرائیل و متحدان سنتی اش در اروپا، دل اعراب را بدست آورد، تشدید شد. آیا این داستان به نظر شما آشنا نیست؟

گفته می شود که دولت اوباما ممکن است در مورد گزینه های نظامی اش در برابر ایران تجدید نظر کند. امیدوارم. اسرائیل به محض اینکه احساس کند راه دیگری برایش باقی نمانده است، به ایران حمله کند. اما حاشیه اشتباهات تاکتیکی اش بسیار نازک است زیرا این حمله چند روز به طول می انجامد و نه چند ساعت. همچنین ریسک سیاسی این اقدام بسیار زیاد است. همانطور که آقای دوران نوشته است در سال 1956 اسرائیل از حمایت دستکم دو عضو شورای امنیت برخوردار بود. امروز حتی روی دوستی آمریکا هم نمی تواند حساب بکند.

این وضعیت مطلوبی نیست و دوستان اسرائیل می توانند در این مورد داد سخن بدهند. ایران، فقط مشکل اسرائیل نیست. پس اسرائیل نباید به تنهایی این مشکل را حل کند.

 

وال استریت ژورنال، 20 ژوئیه