جنبشی که باعث تغییر شد

میر حمید سالک
میر حمید سالک

در طی هفتۀ گدشته، خبرهایی در رسانه ها به چشم خورد که توانسته دل ایرانیان را شاد کند. این اخبار در ادامۀ تغییراتی است که قبل از انتخابات ریاست جمهوری آغاز شده بود و انتخاب روحانی به عنوان رئیس جمهور یکی از دستآوردهای همین تغییرات است.

آزادی بخشی از زندانیان سیاسی به همراه اخباری که از احتمال رفع حصر رهبران جنبش سبز می رسد، پیدایش امید برای بازگشت دانشجویان ستاره دار به دانشگاه ها، بازگشایی خانۀ سینما، به وجود آمدن فضای بهتر در عرصۀ مطبوعات و خبر فعالیت مجدد روزنامه هایی که به محاق توقیف گرفتار آمده بودند، جان گرفتن دوبارۀ فعالیت های سیاسی اصلاح طلبان، اعلام خبر سر وسامان دادن به نهادهای اطلاعاتی موازی، درخواست رهبران کشور از سپاه جهت عدم دخالت در سیاست، و بسیاری از اخبار دیگر در عرصۀ داخلی می تواند نوید بخش روزهای بهتری در داخل کشور باشد.

در کنار آن سخنان رهبر نظام در مورد نرمش های هنرمندانه و قهرمانانه در عرصۀ سیاست خارجی که می تواند در سیاست داخلی هم کاربرد داشته باشند، واگذاری مذاکرات هسته ای به وزارت خارجه، رویکردهای تعاملی از سوی رئیس جمهور، وزیر خارجه، و رئیس سازمان انرژی اتمی در مورد گفتگو با سران پنج به علاوۀ یک، خبر مکاتبات بین روحانی و اوباما در کنار خبر موسویان در مورد صدور اجازه برای مذاکرۀ مستقیم با آمریکا، اعلام این خبر از سوی روحانی که وی در مذاکرات هسته ای اختیار تام دارد و تعدادی خبرهای ریز و درشت دیگر به طور بالقوه نشانگر پذیرش تغییرات در سیاست خارجی و به تبع آن سیاست داخلی است.

بدون تردید این تغییرات را قبل از هر چیزی باید نتیجۀ استقامت جنبش مدنی خشونت پرهیز و بالغ مردم ایران قلمداد کرد. اگر چه عواملی نظیر فشارهای جهانی، تحریم ها و بحران های اقتصادی ناشی از آن، درگیری های درون حاکمیت و به ویژه سرخوردگی از هشت سال ریاست جمهوری که به طور جد مورد حمایت بخش هایی از اصولگرایان و به ویژه رهبری بود، و چند عامل فرعی دیگر در ایجاد این تغییرات مؤثر بودند، در این مقاله سعی شده تا نشان داده شود مهمترین علت در پیدایش تغییرات پیش رو، طرح خواست های مردمی بود که زمانی به شکل جنبش سبز، در زیر پوست شهر جریان داشت و امروز هم ادامه یافته است.

اولین دلیل بر مدعای فوق پیروزی حسن روحانی است. این پیروزی تنها به خاطر شخصیت حقیقی وی نبود، هرچند که در پیروزیش مؤثر بود. بیشتر شخصیت حقوقی وی به عنوان رئیس مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام توانست به پیروزی وی یاری برساند. وی با قرار گیری در چنین جایگاهی قادر بود خواست های اکثریت جامعه را رسد کند. انتظاراتی که به کرات در درون جنبش سبز، در کنش و واکنشی متقابل با بدنۀ اجتماعی، پخته و متبلور شده بودند. او در جریان جنبش سبز و با نگاه استراتژیکی که به مسائل داشت، پی به کنه ماجرا برده بود. شاید به همین دلیل بود که از تکرار سخنانی تند، آنسان که در سال ۷۸ بیان کرده بود، در مورد حرکت اعتراضی مردم پرهیز کرد. حتی شاید بتوان گفت با سکوت خود به نوعی بر درستی حرکت مردم تأکید کرد. او در حقیقت با تکرار خواست های منسجم مردم، در قالب شعارهای انتخاباتی خود، توانست رأی مردم را دریافت کند.

تإثیر مرکز مطالعات استراتژیک را ما یک بار دیگر هم شاهد بوده ایم، هر چند که آن زمان این مرکز زیر نهاد ریاست جمهوری کار می کرد. اگر به انتخابات دوم خرداد بازگردیم اثرگذاری این مرکز بهتر قابل درک است. در آن سال خاتمی به قدرت رسید. وی بر خلاف روحانی در این مرکز مسئولیتی نداشت. اما گروهی که وی را به این میدان کشیدند، در مرکز مطالعات استراتژیک با موسوی خوئینی همکاری می کردند. رئیس وقت آن زمان این مرکز بعدها به این نام شهره شد که استراتژیست اصلی حرکت دوم خرداد بوده است. شعارهایی که در آن زمان مطرح می شد، توانست آینۀ تمام نمای خواست های اکثریت مردم باشد. نتیجه آن شد که خاتمی پیروز شده، تمایلات و حرکات مردم در جهت دست یافتن به این امیال، به عنوان جنبش دوم خرداد معروف شد. بسیاری از تحلیل گران سیاسی آشنا به مسائل ایران معتقدند که جنبش سبز در حقیقت ادامۀ حرکت دوم خرداد بوده و است. حرکتی که به درستی، پس از شناخت و مطالعۀ مسائل مبتلا به جامعه در یک مرکز راهبردی، توسط هر دوی کاندیداهای پیروز در انتخابات، هدف گذاری شده بود.

دلیل دیگر تإثیر جنبش مردم بر ایجاد این تغییرات را باید در نقش و رفتار رهبران همین جنبش جستجو کرد. بعد از به قدرت رسیدن احمدی نژاد، اکثریت رهبران جنبش، مبارزه با رفتارهای نابخردانۀ دولت های نهم و دهم را سر لوحۀ کار خود قرار داده، خواست های به حق مردم را در جهت بهبود اوضاع فریاد کردند. اوج این تحرکات به سال 88 باز می گردد که در جریان حرکت های مردمی استمرار یافت و باعث زندانی شدن عده ای، حصر بخشی از رهبران، و ایجاد محدویت های فراوان برای بخشی دیگر از ایشان شد. اما به هر حال استقامت ایشان به همراه حمایت های مردم از رهبران خود، حاکمین وقت را به این نتیجه رساند که حیات سیاسی در ایران نمی تواند به انحصار یک گروه، به ویژه تندروان درآید. عدم پذیرش شرائط موجود از سوی رهبران و مردم حامی آنها که ایشان را به یکدلی پنهانی رسانده بود، حاکمیت را وادار به تغییر رفتار کرد. امروز نقش خاتمی و هاشمی به عنوان بخشی از رهبران جنبش اعتراضی مردم به حاکمیت موجود، جهت پیروزی روحانی بر کسی پوشیده نیست. حتی این دو نیز اعتبار و تإثیر گذاری خود را از دل همراهی با جنبش مردم به دست آورده بودند. در حقیقت این رهبران، با کسب چنین موقعیتی، پیروزی فردی معتدل و میانه رو را به عنوان بخشی از تغییراتی که باید در جامعه شکل می گرفت طراحی کرده بودند.

دلیل دیگر بر اهمیت نقش جنبش داخلی بر پذیرش تغییرات از سوی حاکمیت را، باید در نوع تغییرات نیز دید. پیدایش روزنه های امید در فضای سیاسی ایران بیشتر مورد تأکید جنبشی است که در درون کشور جریان دارد، اگر چه برخی از کشورهای غربی نسبت به ایجاد فضای باز در کشور مشتاق هستند. به عبارت ساده تر می توان به شکلی با فشارهای جهانی کنار آمد بدون آن که خیلی لازم باشد در ایجاد فضایی که به دموکراسی نزدیک تر باشد، تلاشی به خرج داد. اگر حاکمیت رویکردهای خود را نسبت به زندانیان سیاسی تغییر دهد، اگر فضای بیشتری به مطبوعات دهد، اگر نهاد های مدنی و صنفی را آزاد بگذارد، و اگر محدودیت ها را از سر احزاب مرتفع کند، بیشتر تلاش کرده است به فشاری که از درون بر او وارد می شود، پاسخ گوید. اینها اتفاقاتی است که به آهستگی و به شکلی خفیف شاهد آن هستیم. اگر روشن تر بخواهم بگویم، مسائل درونی ایران موضوع درجۀ اول جامعۀ جهانی نیست.

از سوی دیگر برای اثبات نقش جنبش مردمی در ایران برای تإثیر گذاری بر این تغییرات بیش از هر مؤلفه ای، باید به مقایسۀ کشور خودمان با سایر کشورهای دیگر بپردازیم که تقریباً در شرایطی مشابه قرار داشته و دارند. به عنوان مثال می توان به کشور عراق اشاره کرد. این کشور نزدیک به ده سال شاهد تحریم های سخت بین المللی بود. اما هیئت حاکمه حاضر به پذیرش هیچ گونه تغییر نشد. تا آنجا پای فشرد که عراق در مسیر جنگ و نابودی قرار گرفت. در تمام این دوران هیچ صدایی از حرکت های مردمی پایدار و مستمر به گوش نرسید. اینجا و آنجا شاهد حرکت هایی سکتاریستی بودیم که گاه و بیگاه با خشونت نیز همراه می شد. اما این چنین تلاش هایی نتوانست نقش یک جنبش عام و فراگیر را به خود گرفته، صدام و دوستانش را وادار به تغییر رفتار کند. به نمونۀ کوبا نگاه کنیم. اکنون نزدیک به نیم قرن است که به شدت تحت تحریم است. متإسفانه اثری از حرکت فراگیر مردم در این کشور آمریکای لاتین نمی توان سراغ گرفت که توانسته باشد تغییرات جدی را در سپهر سیاسی این کشور باعث شود. هر چند که فشار تحریم ها هم چنان ادامه دارد.

اگر تصور کنیم که تحریم ها توانسته باعث وخامت اوضاع اقتصادی کشور شود و این نابسامانی زنگ های خطر را برای حاکمیت به وجود آورده، ایشان را وادار به تغییر رفتار کند، ممکن است قدری دچار اشتباه محاسباتی شده باشیم. اجازه دهید به کشوری نظیر زیمبابوه نظر بیاندازیم که فقر ناشی از تحریم ها و تورم حاصل از آنها در این کشور آفریقایی بیداد می کند. در این کشور در آخرین انتخابات باز هم موگابه به قدرت رسید و در بر همان پاشنۀ قدیمی چرخید و ایشان با هشتاد و چند سال جای خود را به سانجرای نداد. هر چند که در این کشور ائتلاف احزاب مخالف حضور دارند، اما نتوانسته اند که فشار لازم را بر موگابه و دوستانش وارد کند. اگر چه تا مقام نخست وزیری هم رسیده اند، در آخرین انتخابات به هر دلیل و در حضور نمایندگان سازمان های نظارتی، از موگابه شکست خوردند. حال آن که در کشور ما با وجود بی مهری های فراوان از سوی حاکمیت حداقل در جریان انتخابات قبلی، حتی بدون حضور ناظران بین المللی، و علیرغم عدم حضور بخشی از افراد خواهان تغییر در پای صندوق های رأی، جنبش مردمی توانست، با اختلاف رأی قابل توجه نسبت به نفر دوم، کاندیدای خود را بر صندلی ریاست جمهوری بنشاند.

اگر تصور کنیم انزوای بین المللی بدون حضور جنبش مردمی می توانست رهبران کشور را وادار به تمکین کند، بهتر است به کشور کرۀ شمالی نگاه کنیم. من بعید می دانم هیچ کشوری در دنیا، حتی آنهایی که در نقشۀ جغرافیایی جهان کمتر دیده می شوند، به اندازۀ کشور رژه های متعدد نظامی یکدست و یک نواخت، تا این حد طعم تلخ انزوا را کشیده باشند. اما حاصل این انزوا تنها پریشان حالی بیشتر مردم این کشور است که از موهبت ارتباط با جهان خارج محروم مانده اند بدون آن که تغییری در این کشور ایجاد شود.

در آخر سخن، بدون انکارتأثیرات فشارهای جهانی برای ایجاد ارادۀ تغییر در کشور، بر این نکته تأکید دارم که بیش از هر عاملی این تغییرات ناشی از وجود جنبشی است که در ذات خود عمیق، خشونت پرهیز، معقول و منطقی، و در نهایت، برخوردار از ریشه ای در گذشته و استمراری قابل توجه در آینده، است. اگر این جنبش متین بر همین منوال با درک شرائط زمانه و طرح شعارهای مناسب و به جا بر خواست های خود پافشاری نماید، بدون تردید در آینده می تواند کشتی تحولات سیاسی و اجتماعی این سرزمین را از گرداب ها و طوفان ها در امان داشته، به سر منزل مقصود برساند.