گفت و شنید

محمد صفریان
محمد صفریان

گفت و گو با شاپی خرسندی

مردم ایران تنها نیستند

چهارشنبه هفته پیش، سالن اجتماعات ساختمان عفو بین الملل لندن، پذیرای علاقه مندانی بود که برای معرفی کتاب تازه شاپی خرسندی، کمدین جوان ایرانی گرد هم آمده بودند. این کتاب که به زبان انگلیسی نوشته شده، نگاهی دارد شوخ چشمانه به حوادث و اتفاق های مهم زندگی خانواده های مهاجر به مفهوم عام  و زندگی  پناهندگان در مفهوم خاص. شرح گفت و گوی هنر روز با شاپی خرسندی در پی آمده است:

 

چی شد که ایده نوشتن این کتاب به سرت زد، یعنی جرقه اولش کجا خورد؟

من از بچگی همیشه دوست داشتم یک کتاب راجع به خانواده م بنویسم، چون خواندن این کتاب ها رو هم دوست داشتم. شاید اولش از اونجا شروع شده باشه، وقتی که خودم یک دختر بچه بودم و اتفاق های عجیب و غریبی که تو زندگیمون می افتاد رو می دیدم. الان هم راوی کتابم یک دختر بچه است. همونی که من بودم یه روزی. این ماجرای نوشتن هم از چهارسال پیش شروع شد که من این قصه ها رو برنامه ی نمایش ادینبورگ کردم و بعد تصمیم گرفتم که همه  داستانها یی که در خاطرم مونده رو بنویسم. برای همین زمانی که تصمیم گرفتم بچه دار شم، از وقتی که تو خونه بودم استفاده کردم و این ها رو نوشتم. چون وقتی آدم بچه ی کوچولو داره یا حامله است، معمولا نمی تونه تور انگلیس بذاره برای استند آپ.

 

 

 

و این اولین تجربه ی طنز کتبی بود برات، درسته؟

یه جورهایی آره، من آخه برنامه های استند آپم رو هم اول می نویسم، بعد اجرا می کنم، اما این ریختی که چاپ کنی و کتاب بشه و همه بخونن، آره درست می گی، تجربه ی اولم بود.

 

حالا چه فرق هایی بین طنز شفاهی و طنز کتبی پیدا کردی؟

طنز شفاهی رو می شه دائم عوض کرد. اگه بعد هر اجرا ناراضی بودی، می تونی تو اجرای بعدی جک ات رو یه جور دیگه تعریف کنی، اما با طنز کتبی نمی تونی دیگه هیچ کار بکنی. نوشتیش و تموم شده. برای همین من اصلاً کتابم رو نمی خونم. چون یه سری جاهاش رو که دوست ندارم، نمی تونم تغییر بدم. مثلاً می گم ای بابا من چرا این کلمه رو سه بار تو این جمله استفاده کردم، اما خب دیگه نوشتمش و کار تمومه…

 

 

و از بین این دو تا با کدومشون راحت تری؟

راستش اینقدر فرق داره که اصلاً نمی تونم با هم مقایسه شون کنم. هر دو رو بیشتر دوست دارم…

 

توی کتابی که نوشتی از پرسپولیس مرجانه ساتراپی هم تاثیر گرفتی؟

 نه اونقدر زیاد. برای اینکه پرسپولیس به کل با  اینی که من نوشتم فرق می کنه، اول که اون کارتون بود و تصاویرش نقش خیلی مهمی تو کتاب داشت، بعدش هم اینکه در این زمینه که یک راوی کودک، قصه های زندگی و مهاجرتش رو تعریف کنه، پرسپولیس اولین کتاب نبود. من بیشتر تحت تاثیر کتاب “من و آنیتا ” بودم که یک نویسنده ی هندی- انگلیسی(میرا سایل) چند سال پیش نوشته بود. سبک من به اون نزدیکتره. البته یک نکته ی دیگه هم بگم، که من و مرجانه و… که این طوری زندگیمون رو نوشتیم، همه مون توی دوره سی و خردی سالگی هستیم و من فکر می کنم عادی باشه که آدم هایی با خصوصیات ما در این سن، بخوان گذشته شون رو ثبت کنند و  دنیا رو این طوری ببینن. یعنی منظورم اینه که این شباهت ها عادیه.

 

و یه سوال دیگه، خودت می تونی اسم کتابت رو به فارسی ترجمه کنی؟ من که نتونستم…

آخه “guide beginner’s “، اینجا یه اصطلاحه، تو “beginner’s” رو چی ترجمه می کنی؟

 

تازه کار، مبتدی…

خب پس می شه “راهنمای مبتدیان برای زندگی انگلیسی”، خوبه؟

 

آره، بد نیست. حالا تا یکی ترجمه ی بهتر ارائه کنه، همین رو قبول می کنیم. برای سوال آخر بد نیست از مبحث کتاب بیرون بیایم و بریم سراغ اوضاع امروز ایران، حوادث ایران رو دنبال می کنی؟

مگه می شه دنبال نکرد؟ البته متاسفانه وسط این اتفاق ها مایکل جکسون افتاد ومرد، و باعث شد که مطبوعات دنیا از ایران کمتر بگن… شاید اصلاً این ها مایکل جکسون رو کشتن که اخبار ایران از سر و صدا بیفته ( با خنده)…

 

شاید، از این ها هرچی بگی بر میاد… اما خارج از شوخی، حرف خاصی برای مردم ایران نداری؟

من می گم که ایرانی ها بدونن تنها نیستن و بدونن که علاوه بر ایرانی های ساکن خارج، خارجی ها ی ساکن خارج هم از مردم ایران حمایت می کنند. اینجا دیگه حرف انسانیته و همه  مردم دنیا از این موضوع ناراحت اند. ما همه به فکر اونهایی هستیم که الان توی زندان اند یا به خاطر آزادی، جونشون رو از دست دادند. جالبه همین الان که دارم با تو حرف می زنم، توی تاکسی نشستم و دارم از جلوی سفارت ایران تو کنزینگتون رد می شم. حالا آروم صحبت می کنم که این ها نشنوند ( با خنده)… می بینی این ترسی که اینها توی مردم گذاشتند چه قدر بد و کثیفه… اما مردم ایران دیگه ترس رو کنار گذاشتن و این یعنی خیلی. ما هم همراهشونیم و حمایتشون می کنیم.