موسوی وقصیده وداع با یک نسل

مهدی نیاکی
مهدی نیاکی

‏1- از نسل مدیران دهه شصت، ‌کم نبودند آن ها که عزم بازگشت کردند و از اینان، ‌برخی چند روزی هم در ‏صحنه ماندند و آن ها که واقع‌بین تر بودند به فراست دریافتند که روزگاری دیگر آمده است و با نظر به احوال ‏این نسل قانع شدند “کاین کارخانه‌ای است که تغییر می‌کنند”. ‏

پس قصیده وداع خواندند و صحنه را با تماشاگران و صحنه‌گردانان واگذاشتند و به همان نام که در تاریخ ‏داشتند قناعت کردند.‏

از آن جمله، ‌شیخ صادق خلخالی بود که با ذکر “من از خاتمی حمایت می‌کنم” عزم به میانه آمدن داشت و ‏هنوز نیامده دریافت که هرکس را زمانه ای است و باید رفت.‏

در مسجد دانشگاه تهران، ‌در مراسم تشییع پیکر دکتر سحابی از میانه مسجد به سوی دیگر می‌رفتم که شیخی ‏خمیده را در برابر دیدم. سر برداشت و سلام که کردم شناختم که هموست. بزرگان بسیار تکیه بر دیوار دور ‏مسجد بودند و نشسته به نظاره شیخ که در میانه مجلس می رفت. این صحنه در ذهنم امروز ضمیمه اخباری ‏است درباره نامی که لرزه بر اندام مردمان می‌انداخت و تصاویری که بعدها از شیخ دیدم و هرگز چنین تنها و ‏خمیده نبود. با قامتی راست در میانه جمعیتی می رفت تا داستان ها بسازد که امروز در حافظه اهالی این ‏سرزمین درج است.‏

اگرچه همین یک مثل، ‌برای افاده معنا کافی است اما مثال ها در این زمینه کم نیستند. مانند وزیری از وزرای ‏آن سال ها که روزگاری آمد و روزنامه‌ای هم نوشت و وکالت ملت را هم گرفت و به ریاست جمع دوم ‏خردادیان در مجلس هم رسید.‏

‏2- میرحسن موسوی از نام‌های مشهور آن سال‌هاست. نامی که شنیدنش برای ایرانیان طنینی دلنشین دارد. در ‏تداول عامه او را سردار عصر طلایی کوپنیسم و یادآور گشایشی غنیم در اقتصاد بحرانی سال‌های جنگ ‏می‌دانند و این بخت بلندی است که کسی از آن سال ها با خود چنین نامی آورده باشد.‏

‏ مهندس و دفتر او این روزها مشغول تکذیب هر خبری هستند که به نقل از او در هر کجا انتشار یافته است تا ‏کسی از نزدیکان آخرین نخست وزیر، مژده رسیدن او به “تصمیمی جدید” را بیاورد، به اضافه قولی صریح ‏از خود او که: “اگر خاتمی نیاید روی گزینه کاندیداتوری در انتخابات فکر می‌کنم!”(می‌آیم)‏

مهندس موسوی چندبار تا کنار گود آمد وبازگشت. نخستین بار پیش از دوم خرداد 76 که اصلا نام خاتمی در ‏پی انصراف او بر سر زبان‌ها افتاد. در دور دوم، ‌خاتمی هنوز جا داشت. پس زمزمه‌ای در دوران تردید ‏خاتمی در این باب درگرفت و به زودی خاموش شد تا انتخابات سال 84 که جماعتی از زعمای اصلاح‌طلب ‏زانو به زانوی او به بحث و اصرار و ابرام نشستند و سرانجام با طرح شروطی (از جمله در اختیار داشتن ‏یک کانال تلویزیونی) که از پیش، غیرقابل تحقق می‌نمود، ‌خبر انصراف او منتشر شد.‏

‏3- تصویر و نام مهندس موسوی همواره درذهن من یک چیز را تداعی می‌کند: سکوت!‏

انزوا و تنزه‌طلبی و سکوتی بیست‌ساله. آن هم به سال هایی که حادثه‌ها رخ داد و منزوی‌ترین‌ها حتا به صحنه ‏آمدند و ناگزیر، به حرف و عملی شدند. آیا مهندس موسوی در تمامی این سال ها از اخبار و رویدادها ‏بی‌اطلاع بوده یا در عین اطلاع، ‌سکوت کرده است؟

اگر بی‌خبر بوده باشد که دیگر چه توقعی از او؟ و اگر خبر داشته و سکوت کرده که عذر بدتر از گناه ‏می‌آورد.‏

حرف و بی حرفی و عمل و بی‌عملی البته از الزامات عرصه سیاست‌اند. اما هر دو کوتاه و موقت و در حد ‏لازم؛‌ و بیست‌سال با هیچ متر و معیاری برای غیبت یک سیاستمرد، ‌زمان کوتاهی نیست. سیاستمدار بی‌حرف ‏و بی‌عمل که دیده‌است؟

‏ مهندس موسوی در اوج و فرود رویدادها و حوادث، ‌در گالری نقاشی‌اش، ‌مشغول خوشامدگویی به میهمانان ‏عالی‌رتبه و صاحب‌منصب بود و آن روز که اخبار خوش و ناخوش از هر سو می‌بارید قلم مو بر بوم می‌کشید ‏و از کمند دوربین رسانه ملی می‌گریخت که بی‌دعوت، ‌به نمایشگاه آثار او رفته بود و حقا در گزارش ‏پخش‌شده از نمایش آن آثار، ‌جای گفت‌ و‌گویی مشروح با صاحب اثر خالی می‌نمود. ‏

مهندس، ‌این جا نیز رسم سکوت دیرسال را به جا آورد تا تصویرهای بی‌زبان به جای او سخن بگویند و لابد ‏تماشاگران از اثر، ‌پی به موثر ببرند!‏

هیچ‌کس آن‌قدر بی‌انصاف نیست که دغدغه‌مندی آخرین نخست وزیر، را انکار کند و نه آن‌قدر بی‌اطلاع که ‏محدودیت‌ها و محذوریت‌های او را در کار قضاوت و تحلیل نیاورد. اما دغدغه‌داشتن کجا و به رغم آن همه، ‌پا ‏به صحنه گذاشتن کجا؟!‏

‏ 4- از آرا و افکار مهندس، ‌آنچه می‌دانیم بسیار نیست. جز آنکه او از معتقدان قدیم گفتمان چپ مذهبی است. ‏چندباری از او اظهار ارادت به سید احمد فردید و دکتر رضا داوری اردکانی شنیده آمده است. هم‌دوره های ‏مهندس، ‌بالطبع شناخت دقیق‌تری از او دارند و برای تذکر، ‌صالح‌ترند. چندانکه مرتضی الویری این روزها ‏گفت: “فراموش نکنیم مهندس موسوی با سرمایه‌گذاری خارجی، ‌دریافت اعتبارات خارجی (حتا برای طرح ‏های زیربنایی) و خصوصی سازی مخالف بود”.‏

از همین چند خط خبری که در این سال‌ها انتشار یافته چنین برمی‌آید که آخرین نخست‌وزیر، همچنان به ‏اصولی چون آمریکا ستیزی، ‌بازگشت به مبانی سال های نخست پیروزی، اندیشه صدور انقلاب، ‌حل مشکلات ‏مردم در تعامل مستقیم و سنتی پایبند است. بر این اساس بعید به نظر می‌رسد دیدگاه اصولی او درباره مسائل ‏جهان، ‌گفتمان‌های دوران جنگ سرد و تحولات پس از آن به ویژه تغییرات گفتمانی در حوزه بین الملل پس از ‏یازدهم سپتامبر، ‌مسائل خاورمیانه و مساله فلسطین، ‌مبارزه با غرب و غرب‌زدگی و امثال آن تغییر کرده ‏باشد.‏

اگر این درست باشد آیا رییس جمهور فعلی برای اجرای آن سیاست‌ها از آن رو که در ساختی یکدست و موافق ‏به سر می‌برد گزینه بهتری نیست؟ تا کسی با همان سیاست‌ها و شعارها و در عین حال رویارو با لشکری به ‏صف از مخالفان بی‌شمار؟

به نظر می‌رسد اختلاف مهندس موسوی با حاکمان امروز، ‌این نیست که چرا امروز چنین می‌کنند، ‌بلکه از آن ‏روست که چرا چنان نمی‌کنند که آن روزها رسم بود. منازعه اصلی بر سر انحراف از آن اصول است.‏

‏5- موسوی گفته است: “اگر خاتمی نیاید روی کاندیداتوری در انتخابات فکر می کنم.“‏

در این سخن و در تلقی رایج، ‌یک امر بدیهی فرض شده و آن هم‌سنگی و هم‌رتبه‌گی این دو نام است. اگرچه در ‏رتبه‌بندی مناصب، ‌سابقه نخست‌وزیری و ریاست‌جمهوری به تقریب، متساوی و متوازی‌اند اما از منظری ‏دیگر نمی توان به این حکم بدیهی تن داد.‏

آیا حساب آنکه مسئولیت شناسانه به صحنه آمده و بردبارانه رنج‌ها را تاب آورده و مدبرانه در خطرات و ‏مخاطرات، ‌جانب احتیاط و مصلحت را به منفعت ملک و ملت نگاه داشته، با آنکه اگر نه از سر عافیت‌طلبی، ‏لااقل از سر اجتماع‌گریزی و اگر نه بی‌مسئولیتی، بلکه از سر بی‌اعتنایی، نزدیک به دو دهه در سکوت محض، ‏‏‌حادثه‌ها را از اتاق کارش رصد کرده، یکی است؟

خاتمی آن روز که پا به صحنه گذاشت با اهالی قدرت شرطی نداشت و اگر شرط بود با ملت بود که هرگز با ‏آنان دروغی نگوید و تا امروز نیز نگفته؛ اگرچه (به قول خودش) تمامی حقیقت را نیز نگفته‌است. اما فرق ‏است میان آنکه به مصلحت، چیزی نمی گوید و آنکه سال‌هاست که چیزی نگفته‌است.‏

آدمی البته (به قول استاد مصطفی ملکیان) نه جایز الخطا، بلکه واجب الخطاست؛ و از این نظر، خاتمی هم یکی ‏از ماست. اما اصل، ‌بر پذیرش خطاست و خاتمی نیز تا آنجا که ممکن و لازم بود از عملکرد خود دفاع کرد و ‏باقی را عذر تقصیر خواست.‏

اما در دوره فراغت از قدرت، به نشستن در کنج عزلت تن نداد و منجمانه، ‌احوال سپهر سیاست را رصد کرد ‏و به رغم موانع، ‌ایستاد.‏

‏6- اکنون در چنین فضایی چنانچه خاتمی در نهایت، مجاب به حضور در انتخابات نشود و از عرصه، ‏‏‌کناره‌گیری کند، ‌از مهندس میرحسین موسوی کدام کارستانی برآمدنی است؟

آخرین نخست وزیر ایران آن روز که روزگار تسلط گفتمان مورد علاقه‌اش بود در ظل و ذیل حمایت‌های ‏کاریزمایی مقتدر و محبوب مانند بنیانگذار جمهوری اسلامی (ره) چندبار استعفانامه نوشت و هم امروز از ‏انتشار چند خط خبر از رسانه‌های حامی، به شدت می‌رنجد. در روزگار افول آن شوق و شور که در عصر ‏اصلاح بود و وضعی که امروز حاکم است از طبع ظریف و وجود شریفی چون مهندس موسوی چه کاری ‏ساخته است؟

‏ 7- به راستی مواضع و عقاید او چیست؟ در صحنه‌ای که چهره‌های به نام، با سابقه حضور و عمل و ‏موضعگیری‌های بی‌شمار، ‌در مظان اتهام عدم شفافیت و بی‌برنامه‌گی اند، ‌طرفداران شفافیت و برنامه با کدام ‏استدلال عقل‌پسند از حضور شخصیتی دفاع کنند که شناخت دقیقی از مواضع و عقاید او ندارند؟ اگر موسوی ‏پس از بیست سال از غار تنهایی به درآید، ‌کیست که تضمین کند آن سکه که او از کیسه بیرون می‌آورد، ‌از ‏رواج نیفتاده باشد؟

‏ 8- ما نام بزرگان را به بزرگی می‌بریم و مهندس موسوی را به شهادت تاریخ، ‌شهره به خدمت به خلق ‏می‌شناسیم و او را در زمره ارباب معرفت و زعمای امت و امنای ملت می‌دانیم. از همین روست که به جای ‏گلایه‌نویسی و رنجنامه‌نگاری، ‌قصیده‌ای برای وداع با این نسل می‌خوانیم.‏