چرا باید ایران کمک کند؟

نویسنده

po_ali_ansari.jpg

به زحمت بتوان اهمیت شکسته شدن تابوی مذاکره ایالات متحده با سوریه و بخصوص ایران را، که طرح گروه هامیلتون – بیکر برای تخفیف وخامت اوضاع عراق پیشنهاد کرده، نادیده گرفت.

در سال های گذشته پیچ و خم ها و بیم های فراوانی برای گفتگو با ایران در محافل رسمی واشنگتن وجود داشت، این بحث ها تا کنون جنبه انتزاعی و نظری داشت. اکنون بزرگان سیاست خارجی ایالات متحده این امر را به زبان آورده اند و باعث ناراحتی گروهی شده اند که به نحو افراطی به “ماندن در وضعیت موجود” اعتقاد دارند. در همین حال، به دلیل بی پروا بودن توصیه های اخیر، تدوین کنندگان آن مجبور شده اند لحنی پیش پا افتاده برای پیشنهادات خود انتخاب کنند.

اتخاذ سیاستی منسجم و جامع در قبال ایران برای دست یابی به هر گونه موفقیت درپایان دادن به وضعیت باتلاقی عراق ضروری است. معذالک گزارش هامیلتون – بیکر در مورد اینکه رویکرد مناسب به ایران چگونه باید باشد واینکه باید بیشتر بر پایه تغییر تاکتیک قرار داشته باشد تا دگرگونی استراتژیک، سکوت می کند. در این گزارش به عنوان مثال به همکاری با ایران در دوران جنگ علیه طالبان اشاره می شود ولی به اصطلاح “محور شرارت”، که مانع نزدیکی بیشتر با ایران شده بود، اشاره ای نمی کند. در گزارش تاکید شده که ایران از کمک در مساله عراق امتناع ورزیده است چرا که ایالات متحده در پی تغییر رژیم در ایران است. در واقع این بینش قدیمی ایالات متحده، که “مسائل” را می توان جدا از یکدیگر و بدون جامع نگری حل کرد، در این گزارش هم به چشم می آید.

می توان گفت و با توجه به لزوم مطرح کردن روند صلح خاورمیانه، به عنوان بخشی از راه حل کلی،بر آن تاکید کرد که لجاجت در “مقوله بندی” مسائل، که گزارش هامیلتون – بیکر هم بدان گرفتارست، حداقل در مورد ایران به معنی شیپور زدن از سر گشاد آن است.

این گزارش به طور خلاصه پیشنهاد می کند ایران در درگفتگوها برای حل مساله عراق شرکت کند(چون آمریکا به کمک ایران نیاز داریم)، و در همین حال مساله هسته ای ایران باید به شورای امنیت واگذار شده و جداگانه باآن برخورد شود.

گذشته از این که بحران هسته ای ایران به طور جدا و منفک از سایر مسائل قابل حل نیست، هیچ دلیلی نیست که نشان دهد دولت آقای احمدی نژاد به کمک به ایالات متحده علاقه داشته باشد. از سوی دیگر وضعیت پرونده هسته ای از دید تهران خوب به نظر می رسد و از طرف دیگر ایران تا به حال در موضع امرپذیری قرار نداشته است، که از این بابت هم باید از دولت بوش سپاسگزار باشد. ولی اگر همچنان موضوع تغییر رژیم و تهدید حمله نطامی در دستور کار واشنگتن باشد، آنگاه کمک خواستن از دولت ایران عجیب به نظر خواهد آمد. از آن گذشته وضع داخلی ایران هم چندان بد نیست. تداوم بحران ، سرکوب مخالفان را در داخل تسهیل خواهد کرد، سیاستی که با تمایز و جداسازی “مسائل” از یکدیگر توسط ایالات متحده تشدید می شود. ساده تر بگوییم آقای احمدی نژاد اطمینان دارد تا زمانی که ایالات متحده بر مسائل امنیتی مانند عراق و مسائل هسته ای تاکید می کند، و از مسائل حقوق بشری، که ممکن است مساله ساز باشد، سخنی نمی گوید، برد با اوست.

آقای احمدی نژاد نظریه پردازی است که اعتقادی به مذاکره با غرب ندارد و مشکلات فعلی آمریکا را شاهد تمام عیار حقانیت نظریه خود می داند. چرا باید در این لحظه مسیر خود را عوض کند؟ همین اطمینان و اعتقاد نقیصه اصلی سیاست های ایران است. “ماندن در وضعیت موجود” نقطه ضعف سیاست آمریکا در خاورمیانه بوده است و اکنون نوبت احمدی نژاد است که که درست مانند بوش با پیروی ازاین سیاست به بیراهه برود.

اگر او بخواهد با غرب همکاری کند می تواند این کار را از موضع قدرت انجام دهد. آنچه اعتقادات وی مانع دیدنش می شود آن است که اقتصاد موجود، دولت او را رو به ضعف خواهد برد. او در حال خرج کردن ذخایر بزرگی است که توسط دولت قبل ایجاد شده بود و لذا کشور دچار فقدان سرمایه گذاری و حتی نیازمند واردات بنزین برای سوخت است. این وضعیت، حتی بدون تحریم های اقتصادی هم آسیب پذیر خواهدبود. و “ماندن در وضعیت موجود” دیگر به نفع هیچ کس نیست.

علی انصاری، رییس” انجمن مطالعات ایران” دانشگاه سنت اندروز و نویسنده کتاب “مقابله با ایران” (Confronting Iran )

منبع: ایندیپندنت، ده دسامبر