شرح

نویسنده
میترا سلطانی

کوچ شاعر زندگی ایستادگی…

از تعهد به مردم تا تعهد به کلمه..

کوش آبادی یکی از هنرمندان صاحب نام شعرکشورمان بود که تلاش او برای گسترش فرهنگ بومی وایرانی زبانزد همه دوستدارانش بود. وی از تلاشگران پژوهش وکاوش درزمینه زبان مردم کوچه وبازار ومطالعات وتولیدات فراوانی درباره این موضوع محسوب می شد.

ویژگی آثار این شاعرمعاصر وطنی استفاده از زبان و بیانی است که دردهه وگذر زمانی تاریخ حیات خود کم نظیر است.مهم ترین امتیاز کارهای کوش آبادی در تلفیق استعاره هایی است که از ضرب المثل های شفاهی رایج در جامعه با ساختار نظام مند تعریف شعر برآمده وبه این ترتیب آسان ترین روش وپیچیده ترین نوع آفرینش را درخدمت داشته های خود درآورده است.او که درفواصل مختلف قبل و پس از انقلاب با قلم ونگارش احساسات منتقدانه خود همواره به عنوان یکی از شاعران معترض به وضعیت حکومتی مشهور بود با منتتشر نمودن دفترهای ادبیات خود درفالب کتاب با عناوین “سفر با صداها”، “ساز دیگر”، “اژدهای سیاه”، “چهار شقایق”، “منظومه‌ی کوچک‌خان” و “در آینه” نام خود را همراه جاودانه هایی همچون فروغ فرخزاد وسهراب سپهری بر دل خاک ایران به یادگار گذاشت.

اوج مبارزات کوش آبادی با اشعار مبارزه جویانه خود دردهه 40 بود.سال زمانی که او با خلق منظومه “برخیز کوچک خان” به آوازه ای جاودانه دست یافت.او دردوران زندگانی خود همواره با حمایت از گروههای چپ واصلاح طلب خواستار ایجاد تغییرات واصلاح رفتار ونگرش دولتمردان  با جامعه خود بود.

مراسم تشییع و خاکسپاری جعفر کوش‌آبادی، شاعر، صبح یکشنبه ساعت 9 از مقابل منزل ایشان واقع در خیابان پاتریس لومومبا، خیابان کوکب، کوچه امیری، پلاک 68 به سمت قطعه‌ دوم بهشت ‌زهرا برگزار ‌شد.
پس از آخرین مجموعه شعر اوبا عنوان “در آینه” که در سال 1384 توسط انتشارات نگاه منتشر شد، وی کتاب دیگری در دست انتشار نداشت. از کوش‌آبادی سه فرزند، دو دختر و یک پسر، به جا مانده است.

قطعه ای از”برخیزکوچک خان”:

ماسوله با رنگین کتل‌های درختانش عزادار است

ماسوله با چشم هزاران برگ می‌گرید

ماسوله چون فریاد رسایی در گلوی دره‌ها

اینک گره خورده‌است

ماسوله همچون مادر پیری به گاه مرگ فرزندش

بر شانه‌های کوه افشان کرده

گیسوی سپید آبشاران را

در شیون بادی که می‌آید

رخسار را با ناخن صدها هزاران شاخه می‌خاید

برخیز کوچک خان!

در کوچه‌های خاکی ماسوله هر روز

فریادهای پتک و سندان دادخواهان است

برخیز و این فریادهای آشنا را

از سینه جنگل برون آور…