با اینکه ادب حکم می کرد، بنویسم بیش از انتظار “من” و نه “ما” تا کسی یادآوری نکند که بنده سخنگویی هیچ « ما» یی را ندارم، ولی بنا به علل تربیتی و فرهنگی و روانی، همین ادب یکجوری تشر میزند که آن بالا ننویسی « من»! باری، چون رمز و رازش را همه بهتر از همین من می دانند، بر مبلغ بیافزایم اگر بتوانم؛ و آن اینکه نوع حضور و ظهور هاشمی رفسنجانی در عرصه پر تلاطم سیاست فعلی ایران، بسیار خطیر است.
امروز بعد از حادثه نماز جمعه با یکی از چهره های دست اندرکار در فعالیت های سیاسی این روزها در خارج از کشور تلفنی صحبت می کردم، گفت حرفهای هاشمی هم امروز بد نبود. گفتم خیلی خوب بود! ولی او ادامه داد که شروع کرده است به سرعت تماس با دوستان و مشاهیر دست به قلم و پشت دوربین و پای میکروفون که یک وقت شروع نکنید همین وسط انتقادات و ایرادات تاریخی به هاشمی گرفتن!ـ نقل به مضمون می کنم ـ به سهم خودم و به ذ کر خودم دعا ثنایش گفتم بر اساس همان درکی که در بالا گفتم؛ یعنی اهمیت حضور و شیوه حضور هاشمی در صحنه سیاسی که شکل مؤثر و امروزی و منطقی” تر” ِ حضور معترض آیت الله منتظری است درآن شرایط سخت و سیاه. حرکتی که به مجموعه دلایل قابل بحث و تاریخی، در آن دوره جزافزودن ِ برگی از نماد شرافت انسان ایرانی، روحانی ایرانی، به تاریخ معاصر ما حاصل و دستاوردی نداشت و برای خودش نیز البته جز رنج و حرمان ببار نیاورد، همچون هر آزاده ِ تنهایی که با توان محدود در مقابل قدرت بیکرانه بایستد. ترانه های با شکوه و غمگین ِ تاریخ مبارزات انسان علیه ستم..
امری که هاشمی امروزبه آن دست یازید نیز، حرکت خرد و کوچکی نبود. از منظر یکی از بالاترین مناصب حکومتی، در پایگاه نماز جمعه، مقر حکمرانی روحانیت حکومتی و ولایتی ایستادن و از اعتراض مردم به نظام حمایت آشکار کردن.
او یک کلام از تسلیم به اوامر نگفت، جمله ای حتا به ارشاد و نصیحت دلبرانه که برخی از سر بیم با دولت کودتا می پردازند، بر زبان نیاورد و خواستار آزادی زندانیانی شد که به سبب بی اعتنایی به همین موارد دستگیر شده اند. یک قدم بیش از آنکه امروز او رفت را، تنها در خیابان و در مقام یک معترض از جامعه اپوزیسیون و آشکارا بیرون از نظام می توان برداشت.
اما هاشمی امروز بسیار بختیار تر از منتظری است. زمان و زمانه در مجموعه خود به سود او و در خدمت اوست تا پاداش ایستادگی خود در سمت مردم تحت ستم را از چشمان بیدار و هشیار تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران بگیرد و نیز توان آسیب رساندن خودکامگان را به او بکاهد. همچنان که آن دوست امیدوار بود و برایش سعی می کرد، می تواند باشد که کسانی از منظر مطالبات خود تاریخی، عقیدتی، و سیاسی با او همنظر نباشند و این موارد از فرط وسعت نیازی به شمارش و تفکیک ندارند؛ اما با او همقدم اینک می توان بود به مجموعه ای از دلایل:
امروز آنها که دفع اقتصاد بی برنامه و مخرب دولت احمدی نژاد را می خواهند، توزیع عوامفریبانه و جیره خوار پرور احمدی نژاد را در داخل و خارج از مرزها از آینده کشور و فرزنان شان بیمناک شان می کند، قراردادهای پنهانی دارسی وار احمدی نژاد که او آنها را ما به ازای انزوای تحمیل شده از جانب کشورهای صنعتی یافته است، آنان که نگران فساد گسترده اداری و رشد ارتجاع و خرافه مذهبی در کشور هستند، اگر حامیانی در سطوح بالای نظام نداشته باشند ناچارند تن به جنگ نابرابری بسپارند که نابرابری را یا در شکست یا در جستجوی حمایت های واهی باید درمان کند.
هاشمی رفسنجانی روزگاری در کشور ما به جد مورد حمله قرارگرفت و راست افراطی بیشترین بهره را از این حملات برد تا نیروهای میانه ای محافظه کاران دینی را به سوی خود و به قعر جمکران بکشاند. محافظه کاری در کشور ما اگر پایه سیاسی میانه ای چون هاشمی داشت، نگرانی های دیروز و امروز ما کمتر به ثمر نشسته و مصداق داشت.
مواضع هاشمی البته مانند بسیاری از دیگران و ایضاً بسیاری از ما تغییر یافته و تغییر مثبت. اما حملات گذشته نیز بر وی پایه منطقی نداشت و از جنس سیاست واقع گرایانه نبود زیرا آن زمان نیز گرفتاری ما دیگران بودند.
اقتدارگرایان روزنامه را قلع و قمع و قلم را مثله می کردند و وزیر ارشاد، وزیر ارشاد خامنه ای، محمد خاتمی را وادار به استعفا کردند اما همو مشاورت هاشمی را در زمان ریاست جمهوری اش بر عهده داشت.
اقتدار گرایان فیلم عصر عاشورا را برای خاتمی ساختند، اما وزارت کشور هاشمی تمام توان خود را برای حفاظت از انتخاباتی که آرای خاتمی از آن بیرون آمد انجام داد. و البته باز اقتدارگرایانی که ربطی به هاشمی نداشتند عمامه وزیر کشورخاتمی را در در روز روشن در خیابان از سرش برداشتند و وزیر ارشاد او را مورد تعرض قرار دادند.
اینکه می خواهم بگویم حمله ها به هاشمی در گذشته نیز به سود پیشرفت و تحول در ایران نبود حرف تازه ای نیست پیش از اینهم گفته ام. امروز این به گمانم بیشتر اهمیت دارد که توقعات از او محدود و ممکن در حوزه قدرت باشد و توقعات و انتظاراتی که از اپوزیسیون می رود به او احاله نشود، تا امید کاذب آفریده و ناامیدی از پی اش قامت نیاراید.