خدا امریکا را حفظ کند

نویسنده

» سرزمین هرز

شعرهای هارولد پینتر

ترجمه‌ی داوود صالحی

سرزمین هرز  به شعر جهان می‌پردازد

 

فوتگ گوها

می‌فرستم آوایم را در دهان تو

تو مداهنه و ستایش را پس می‌دهی به من

تو شه‌بانوی پر آوازه‌ی آگوستا هستی

من اشراف‌زاده‌ی کانی زارواَم

کارت‌های شادباش و دوربین کمبرد نمایش‌خانه را در دست گرفته‌یی

معجزه‌گری شگفت و در بندم

بدون آمادگی، زیر آواز می‌زنی

من آموزگار سر خانه‌ی توام

تو هسته‌ی پنهان منی

من تیمور تاتار توام

تو ترفند شگفت‌انگیز منی

من شیدای وردست توام

تو مترسک حیران منی

من عروسک سرگشته‌ی توام

 

پیام

جیل، فِرد زنگ زد، که امشب نمی‌تونه بیاد

گفت سعی می‌کنه که دوباره به‌مون زنگ بزنه

من به‌ش گفتم: ایرادی نداره

گف به‌ت بگم که حالش خوبه.

می‌دونی یارو بنجل، بیخ ریشت

اونا آشغالایی‌اند که بایست باهاشون درگیر بشی

تو گه‌گاه مانند یک گه‌خونه‌ی سیار چرخ می‌زنی

من با بوی گند خودم آشنا بودم

به‌ش گفتم و به آرومی به‌شون فهموندم

نذار اون بی همه چیزا لختت کنن

درِ اون کتریی رو که چندین دقیقه‌س جوش می‌زنه

بردار به شهر برو، بسوزون هر که را که مرده ست

خوشگلی‌یه دیگری بیاب دستگیره‌یی به‌ش بده

زندگی بکن تا ترگل و ورگلی تا زمانی که همه چیز بی‌مزه بشه

آن‌گاه به نخستین مرد مستی که برخورد می‌کنی با جف‌پا بزن توی تخم‌مرغای کوچکش

به هر حال اون دوباره زنگ می‌زنه

برای نوشیدن چای بعد از ظهر به خونه می‌یام

مادر دلسوزت.

 

مردم‌سالاری

در آن‌جا راه گریزی نیست

میخ‌های بزرگ تیز و سرخ‌رنگ برق می‌زنند

و هر چه که در چشم‌انداز است پاره می‌کنند

پشت‌ات را بپا!

 

نیگاه نکن!

چشمان‌ات را ببند

جهان دور و بر در حال فروپاشی ست

نیگاه نکن

روشنایی جهان کشته می‌شود

ما خرت و پرتیم در دهانه‌ی آن گودال تیره‌گون

در آن سیاهی و آن بخش چرب و چیل

آن‌جا که شاید بکشیم یا کشته شویم یا پای زنیم یا گریه کنیم

یا زوزه‌کشان جیغ زنیم یا جیرجیرکنان بسان موش‌ها

گپ و گفت‌مون را از نو به روی بردْ باخت مسابقه آغاز کنیم.

 

بمب‌های اتمی

در آن‌جا سخنی بیش از این برای گفتن نیست

هر چه بر جا نهاده‌ایم بمب است

که آن هم بیرون می‌تراود از اندیشه‌ی ما

هر چه بر جا نهاده‌ایم بمب است

که آن هم خون‌مان را ته بیرون می‌کشد

هر چه که از ما به جا مانده است بمب است

که آن هم جمجمه‌های مرده را درخشان می‌کند.

 

پیش‌بینی چه‌گونگی هوا

روز از همان آغاز، آسمان‌اش مبهم بود

بایست روز نامهربانی باشد

از سویی شاید روز بهتری شود

آفتاب بیاید بیرون

و پسین گرم و دبش و درخشان باشد

شاید در پسین ماه دلبری کند و

به درستی درخشان گردد

در این باره می‌توان این چنین بر زبان آورد

مگر باد فرح‌بخشی

که نابود می‌شود در جان نیمه‌شب

چیز دیگری رخ نخواهد داد

 این آخرین پیش‌بینی وضع هواست.

 

خوراک خوری

نه اشتباه نمی‌کنی

هر کسی به اندازه‌یی زیباست

که می‌تواند باشد

به ویژه در هنگام ناهار

در خوراک‌خوری خندان‌اند

هر کس به همون اندازه زیباست

که می‌تواند باشد

آنان با وجود زیبایی

نیز دلگیر گشته‌اند

آنان اشک‌های‌شان را برای‌اش افشانده‌اند

هنگامی که در تاکسی به خانه می‌آمدند.

 

خدا امریکا را حفظ کند

آنان دوباره رهسپار این جای‌اند

یانکی‌ها در نمایش زره‌پوش‌های‌شان

سروده‌ها ی دلچسپ‌شان را فریاد می‌زنند و

هم‌چنان از این سو به آن‌ سوی جهان بزرگ می‌تازند و

فرمانروای آمریکا را سپاس می‌گویند

آبروها از مردگان انباشته است

آنان‌ که نمی‌توانند همراهی کنند

آنان که از آوازه‌خوانی سرباز می‌زنند

آنان که آوای‌شان را از دست داده‌اند

آنان که آوازشان را از یاد برده‌اند

تازیانه‌های سواران برش می‌دهد و جدا می‌کند

کله‌ات بر فراز کرانه می‌غلتد

کله‌ات مجموعه‌یی ست در میان ناپاکی

کله‌ات نشان نهاده است در میان خاکستر

چشم‌های‌ات ورقلنبیده است و دماغ‌ات

بوی گند مردگان را بالا می‌کشد

از بوی گند فرمانروای آمریکا

سیمای تمام مردگان خندان است.

 

در باره شاعر

هرولد پینتر در سال۱۹۳۰ دیده به جهان گشود. او یکی از نام‌آورترین نمایش‌نویس‌های جهان است. اما پیش از نمایش‌نامه‌نویسی دو کتاب شعر به دست چاپ سپرده است. پینتر یکی از مخالفان سر سخت جنگ در جهان است. پس از دریافت نوبل ادبی در آغاز ۲۰۰۵ به تلویزیون بی‌بی‌سی گفت: «اکنون می‌رود تا همه‌ی اندیشه‌اش را بر روی سرایندگی و ساختارهای سیاسی متمرکز کند.» جایزه‌ی ویلفرد یکی از چندین جایزه‌یی‌ست که او برای شعرهایش به دست آورده است؛ جایزه‌ی نشان برجسته‌ی بریتانیا، جایزه‌ی شکسپیر، جایزه‌ی اروپا برای فرهنگ و هنر، داوری‌های سیاسی و چامه‌سرایی.