راهبرد سبز و اصلاح طلبان خاکستری

نویسنده

جنبش سبز در دومین سال حیات اش بر سر دو راهی سرنوشت سازی قرار گرفته است. امروز درون این جنبش دو گرایش اصلی با دو برداشت متفاوت و حتی متضاد از چیستی جنبش سبز در مقابل هم صف آرائی  کرده اند که هر کدام راهبرد متفاوتی را به عنوان استراتژی جنبش سبز تجویز می کنند. یک گرایش راهبرد انتخابات آزاد را ارائه می دهد و استدلال می کند که جنبش سبز با شعار “رای من کجاست” از ابتدا یک جنبش انتخاباتی بوده است و تا زمانیکه انتخابات آزاد در کشور ما بر گزار نشود جنبش سبز به اهدافش نخواهد رسید. طبق این راهبرد، جنبش سبز باید به عنوان نهضت انتخابات آزاد سامانیابی گردد، و  نیروهای آزاد شده بوسیله آن، برای  از میان برداشتن موانع انتخابات آزاد و ایجاد شرایط برگزاری اش، هدایت و کانالیزه شوند. این گرایش، انتخابات آزاد را نه تنها یک شعار اصلی، بلکه محور فعالیت های گذار به آینده ای دمکراتیک، و بستری برای ساختن نهادهای لازم آن تبیین می کند و جنبش سبز را نشانه عبور از اصلاحات خاکستری دوران خاتمی می بیند.

گرایش دوم اما برعکس گرایش اول، جنبش سبز را  از جنس جنبش دوم خرداد می بیند و هدف آن را بازگرداندن دوباره اصلاح طلبان به حکومت تبیین می نماید. آنها بازگشت خود به حاکمیت را عین اصلاحات تعریف می کنند. و از آنجا که بازگشت اصلاح طلبان به قدرت بدون جلب نظر خامنه ای امکان پذیر نیست، در نتیجه راهبرد نزدیکی با قدرت را انتخاب کرده اند، و در جهت عملی کردن آن تلاش می کنند. اصلاح طلبان خاکستری، جنبش سبز را  صرفا به عنوان ابزار فشار از پائین برای گرفتن سهمی از بالا می فهمند؛ که البته خودشان هم جز این ادعائی نداشته اند. آنها اشتیاق نزدیکی با “نظام” و آشتی خودی ها، برای گرفتن سهمی از قدرت را، پنهان نمی کنند. حتی با بی باکی مخصوص به خود، دست پیش را گرفته و منتقدین این راهبرد را به عنوان تندرو و ساختار شکن و منافق و… مورد عتاب قرار می دهند. تا این جای کار را اصلاح طلبان خاکستری ابائی ندارند که به روشنی اعلام کنند. اما آنچه روشن نمی کنند و بصورت کدر باقی می گذارند، سرنوشت جنبش سبز است. جنبش سبز چه بهائی باید بپردازد تا اصلاح طلبان خاکستری بتوانند یکبار دیگر همانند دوم خرداد 76 دوباره به قدرت برگردند؟ آیا اگر به فرض محال، این گروه از اصلاح طلبان یک بار دیگر موفق شوند با تکیه بر جنبش سبز به حاکمیت برگردند، در آنصورت آیا سرنوشت جنبش سبز چیزی جز سرنوشت جنبش دوم خرداد خواهد بود؟

تلاش اخیر اصلاح طلبان خاکستری برای برجسته کردن خطر اجنبی، دمیدن روح تازه در نفرت ضد اسرائیلی، سنگ اندازی در روند صلح فلسطین-اسرائیل، وارونه کردن بی ملاحظه شعارهای جنبش سبز در مورد غزه و لبنان، و خلاصه تلاش برای بازگرداندن فضای فلسطین محوری و آمریکا ستیزی (اینبار بصورت تعدیل یافته اش) با هدف کم رنگ تر کردن اختلافات و مشکلات داخلی است، و تنها از زاویه راهبرد نزدیکی با خامنه ای قابل فهم است. در ادامه نوشته روشن می شود که حتی وقتی این گروه از اصلاح طلبان از قانون اساسی بدون تنازل سخن می گویند، در واقع منظور آنها دور زدن قانون اساسی، و تنازل آن به حکم حکومتی آقای خامنه ای است. زیرا آنها می دانند که مفسر قانون اساسی شورای نگهبان است و شورای نگهبان کنونی هرگز به آنها اجازه برگشت به حاکمیت را نخواهد داد.  

در این میان مهندس موسوی مورد ویژه ای است که کنش سیاسی او و مهدی کروبی  بیانگر ایستادگی آنها در برابر ولی فقیه است. این ایستادگی نشان می دهد که گرچه متن سخنان موسوی به قانون اساسی بی تنازل اشاره دارد، و ظاهرا با گرایش اصلاح طلبان هم سخن است، اما روح سخنانش با  راهبرد اول، یعنی گذار به دمکراسی به گرد انتخابات آزاد همنواتر است. برای نمونه، مهندس موسوی در روز 22 تیر در در دیدار با جمعی از اساتید دانشگاه تربیت مدرس تاکید کرد:

“شعار رعایت بدون کم و کاست قانون اساسی با این فرض است که این متن نه جاودانی است و نه وحی منزل وهر نوع تغییری در سطح ملی می تواند مورد قبول باشد که امکانات انتخابات آزاد و رقابتی و غیر گزینشی را فراهم کند.” (منبع: سایت کلمه، سخنان موسوی با عنوان: هر کس هر جا از حق و قانون دفاع کند عضو جنبش سبز است، سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹)

اما دلیل اصرار مهندس موسوی بر قانون اساسی چیست؟ پاسخ را تا حدی در جمله بعدی می توان یافت. مهندس موسوی در ادامه  می گوید:

“نمی توان با تاکید بر خاطره ها یک وفاق ایجاد کرد ما احتیاج به متنی داریم که ما را به هم وصل کند و در شرایط فعلی جایگزین و بدیلی برای قانون اساسی وجود ندارد”. ( همانجا)

به جز دو گرایش فوق که با نظرات روشن و منسجم در مقابل هم صف آرائی کرده اند، بقیه گرایشات درون جنبش سبز، یا با التقاط آشفته ای از این دو راهبرد خود را سرگرم کرده اند، یا اصولا فاقد استراتژی هستند و با واقعه محوری، خود را درگیر فعالیت های مقطعی و تاکتیکی نموده اند. اما این شرایط زیاد نمی تواند دوام یابد. با شتاب گرفتن سیر وقایع در ایران، دیر یا زود همه فعالین و شرکت کنندگان در جنبش، بخصوص مدعیان سیاست، ناچارند به یکی از این دو اردوگاه بپیوندند، وگرنه به حاشیه رانده خواهند شد.  جایگاه ویژه مهندس موسوی که متن سخنانش از قانون اساسی می گوید اما روح گفتمان اش به راهبرد انتخابات آزاد اشاره دارد، نیز از طرف دیگران  غیر قابل تکراراست. (1)

جنبش سبز اهمیت تاریخی برای ایران دارد. زیرا خصوصیات گفتمانی و سازمانی  جنبش سبز در نظام آینده تداوم یافته و نهادینه می شوند. یعنی سرنوشت جنبش سبز است که سرشت نظام آینده را تعیین می کند.  بنا براین برخورد ما به جنبش سبز باید درخور چنین مرتبه و مقامی باشد. از این منظر، فرموله شدن این دو راهبرد در برابر هم، نه تنها اهمیت ویژه برای خود جنبش سبز دارد، بلکه اهمیت بنیادی برای نظام سیاسی آینده ایران دارد. دو راهبرد مورد بحث در واقع بازتاب دو روایت متفاوت از مرحله گذار، از جنبش سبز، و بازتاب دو آرزو و دو چشم انداز برای آینده ایران اند. و هماوردی این دو راهبرد است که سرشت جنبش سبز را از این به بعد رقم خواهد زد. هر کدام از این دو روایت بر جنبش سبز تفوق یابند، در آینده دست بالا را برای تعیین سرشت  نظام اینده ایران  خواهند داشت. به همین دلیل برآمد این هماوردی پی آمدهای تاریخی برای کشور ایران دارد که فراتر از جنش سبز ادامه خواهد یافت.  گذشت یکسال تکامل جنبش سبز، مرزهای دو راهبرد را نسبت به هم روشن تر کرده است. صف بندی میان راهبرد “نزدیکی با خامنه ای” (برای یافتن اجازه شرکت در شبه انتخابات جمهوری اسلامی) در تقابل با راهبرد “انتخابات آزاد” (به عنوان بستر تحول نظام سیاسی ایران) هر روز نمایان تر می شود. و جنبش سبز در تقابل این دو راهبرد تکامل می یابد. به همین دلیل، از مهمترین گام ها برای سرنوشت جنبش سبز، همانا دیالوگ سازنده و شفاف میان این دو طرح است.

سرچشمه اختلاف میان این دو راهبرد به حوزه  تئوری و معرفت شناسی یا فلسفه سیاسی محدود نمی شود. بلکه بیشتر به منافع بلند مدت گروهی و هویت و تبار آنها مربوط است. هر گرایش فضائی را می طلبد که در آن بهتر رشد می کند. یکی به فکر عبور از گذشته است و چشم به آینده دارد، دومی در فکر تجدید و ترمیم و اصلاح گذشته است. اولی گذار به دمکراسی با راهبرد انتخابات آزاد را پیش می نهد، دومی با دمکراسی لیبرال مخالف است و خواهان حفظ و اصلاح همین نظام است. اولی جنبش سبز را عبور از دوم خرداد می بیند، و دومی جنبش سبز را ادامه دوم خرداد تعریف می کند و امید دارد با فشار جنبش سبز بتواند موافقت مقام ولایت جلب کند و دوباره به قدرت برگردد، تا با استفاده از سکان قدرت حکومتی، نظام را اصلاح نماید.  اولی رو به آینده ای برازنده و بالنده برای ایران دارد، دومی رویای زنده کردن گذشته و دوران “امام” فرهیخته و یا زمان زمامداری آقای خاتمی را به خود وعده می دهد.

در اینجا شایسته است تصریح گردد که وقتی از اصلاح طلبان خاکستری سخن می گوئیم، منظور ما تنها بخش کوچک، ولی فعال، از اصلاح طلبانی هستند که هنوز از تصور بریدن پیوندهای خود با نظام ولایت مطلقه، و رانت های ناشی از آن، دچار اضطراب می گردند. نشانه اصلاح طلبان خاکستری آنست که برای آنکه جنبش سبز را به کبریت بی خطر برای نظام فروبکاهند، آنرا از جنس دوم خرداد معرفی کنند. و ابائی ندارند که شعارهای میهن دوستانه و آزادی خواهانه و ساختارشکنانه جنبش سبز را وارونه بنمایند.

می گویند در جهنم عقرب هایی  چنان بد خیم و خطرناک وجود دارند که بخت برگشتگان جهنم از ترس آنها به مار غاشیه پناه می برند. در صحنه سیاسی ایران هم اصلاح طلبان با چنین مشکلی روبرویند. جدا از آنکه آنها راجع به قانون اساسی چه می گویند، واقعیت آنست که قانون اساسی جمهوری اسلامی [2] چنان دهشتناک است که اصلاح طلبان از ترس اجرای آن به ولی فقیه مطلقه پناه می برند. و از او توقع  دارند که سپر دفاعی آنها در مقابل گزند قانون اساسی و نهاد پیوسته آن، یعنی شورای نگهبان باشد. اصلاح طلبان از ولی فقیه انتظار دارند تا با دور زدن قانون اساسی و صدور حکم حکومتی به آنها اجازه شرکت در شبه انتخابات جمهوری اسلامی را بدهد. شبیه همان حکمی که  آقای خامنه ای برای دکتر معین در انتخابات سال 84 صادر کرد. در آنجا شورای نگهبان دکتر معین را رد صلاحیت کرده بود. مشکل اصلاح طلبان آنست که طبق نص صریح قانون اساسی، وقتی آز قانون اساسی سخن گفته می شود، منظور تفسیر شورای نگهبان است و لاغیر! از این منظر باید نسبت به اصلاح طلبان خاکستری احساس همدردی داشت. زیرا آنها برای حفظ رانت های حکومتی خود، چاره ای ندارند مگر آنکه از ترس قانون اساسی و شورای نگهبان، به خامنه ای پناه ببرند. 

پس، چنانکه پیش تر گفته شد، وقتی اصلاح طلبان خاکستری از اجرای بدون تنازل قانون اساسی سخن می گویند، در واقع منظورشان تنزل قانون اساسی به شخص خامنه ای است.

اما مهمترین تفاوت این دو راهبرد در آن است که راهبرد انتخابات آزاد هیچ کس را حذف نمی کند، حتی اصولگرایان را. اما در مقابل، راهبرد اصلاح طلبان هیچکس را در بر نمی گیرد، حتی خودشان را. زیرا راه حل آنها منوط به التفات خامنه ای است و خامنه ای هم پاسخ مثبتی به آنها نمی دهد. تلاش برای جلب التفات خامنه ای از طرف این گروه اصلاح طلبان خاکستری، مصداق آزمودن آزموده ها است.

 

زیرنویس

[1] ن.ک به نوشته “بیانیه 17موسوی، تجلی تقسیم کار نانوشته در جنبش سبز” سیاوشی-گنج بخش

www.akhbar-rooz.com/article.jsp

 

[2] -  وقتی از قانون اساسی سخن گفته می شود قاعدتا” شامل نهادهای پیوسته به آن مانند شورای نگهبان نیز می شود. ر.ک به نوشته “انتخابات آزاد و قانون اساسی” حکمت-گنج بخش

www.entekhabateazad.net/index.php