دغدغه من در سینما شهادت همه ی ساخته هایم تا امروز به تصویر کشیدن رنج هایی بوده که چشم بر آنها فرو بسته ایم از رنج پسرک لالی که در پی رابطه ای انسانی می خواهد دیوار سکوتش را بشکند تا رنج دخترکی که در پی رابطه ی شوم که نقش قربانی را دارد وادار به سکوت می شود. حالا پس از دیدن “بشارت شهروند هزاره سوم” که از رنج های بیشمار امروز آدمیان می گوید از رنج جهل که بزرگترین رنج هاست، بی اعتمادی نسبت به خود، دیگران و حتی خدا، رنج حفظ پست و مقام به هر قیمتی، رنج حضور دختران افسرده جوانی که خود را در دنیایی سیاه و تیره رها شده می بینند و جدا افتاده و پناه می برند به شری که سیاه تر از همه ی شرها باشد و پلیدتر، قربانیان روابطی که در همه جای دنیا سعی در اعمال ضوابط و کنترل بر آن است و هنوز اینجا عنان گسیخته… و حالا به همه ی آنهایی که “هیس! دخترها فریاد نمی زنند” را دیده اند، به همه خانوادهایی که نوجوان و جوان در خانه دارند، به همه ی مسئولین آموزش و پرورش که پذیرای انتقادهای بجا و مصلحانه هستند، اولیای مدارس، آموزگاران، مدیران، مسئولان تربیتی و پرورشی که بشارت شهروند هزاره سوم را ببینند. هیس! و بشارت حکم همان نیشتری را دارند که طبیبانه بر رگ اجتماع گذاشته شده تا بلکه در بهبود اوضاع کمک حال باشد.