یادداشتی بر فیلم مستند “کار ایران”
یک فیلم سیاسی به دور از سیاست
فیلم مستند “کار ایران” (The Iran Job) داستان واقعی اقامت یک آمریکایی است که در اقامت کوتاه خود در ایران و بازی در تیم بستکبال شیراز تحت تاثیر فرهنگ مردم ایران قرار می گیرد.
“کار ایران”، ماچرای واقعی کوین شپرد، یک بسکتبالیست حرفه ای آمریکایی را روایت می کند که امکان حضور در مسابقات حرفه ای NBAرا پیدا نمی کند و برای ادامه بازی بسکتبال به ناجار بازی در لیگ کشورهای دیگر را انتخاب می کند و در روند بازی های خود به صورت اتفاقی پیشنهادی برای بازی در لیگ بسکتبال ایران را دریافت می کند. شپرد همچون همه بازیکنان جوان دانشگاه های آمریکا، رویای بازی در تیم بسکتبال “ان بی ای” و تیم ملی بسکتبال آمریکا را در سر داشت. اما زمانی که از این کار ناامید شد، زندگی مانند کوچ نشینان را پیشه کرد و در تیم های بین المللی در ونزوئلا، اسراییل، آرژانتین و یا هر قراردادی که سر راه او قرار می گرفت، بازی کرد.
فیلم از لحظه ای شروع می شود که این بسکتبالیست تصمیم برای سفر به ایران می گیرد و به پیشنهاد باشگاه ایرانی شیرازی پاسخ مثبت می دهد و گویا در همین مقطع با کارگردان آشنا می شود و مقدمات ساخت فیلم بدون برنامه ریزی قبلی و خیلی سریع اتفاق می افتد.
این مستند تلاش دارد تصویری واقعی و بدون هیچگونه داوری و قضاوت را از واقعیت های زندگی مردم کوچه و خیابان این کشور و به ویژه یکی از کلان شهرهای تاریخی آن(شیراز)را به نمایش بگذارد و از دریچه نگاه بسکتبالیست واقعیت ها و پیش داوری های قبلی شنیده شده از طرف خانواده بسکتبالیست را برای داوری به قضاوت بینندگان بگذارد.
یکی از زیباترین بخش های فیلم آشنایی او با ایرانیان و ایجاد رفاقت های اولیه او با اولین ایرانی هایی است که با کنجکاوی با او ارتباط برقرار می کنند و خیلی سریع با او دوست می شوند. شپرد به دلیل ویژگی های شخصیتی گرم و خونگرم خود با سه زن جوان ایرانی دوست می شود.
صمیمیت از جمله ویژگی های اصلی سراسر این مستند است. کارگردان تلاش کرده تا به شیوه بسیار جذاب و قابل توجهی یک فیلم سیاسی به دور از سیاست و حواشی آن بسازد و ضمن مرور وقایع مهم سه سال پیش ایران، تصویر روشن و شفافی را از مردم ایران برای مردم آمریکا ارائه نماید و از این منظر بسیار موفق عمل می کند. فیلم از هرگونه شعار کلیشه ای دوری می کند و فقط تعداد اندکی تصاویر کوتاه برای نشان دادن تغییر زمان و اطلاع رسانی به خواننده برای گذار و وقایع سیاسی مهم در طول دوره سفر بسکتبالیست به ایران در فیلم مستند جای داده شده اند.صحنه هایی مثل صحنه ای که جرج دبلیو بوش در مورد تهدید روزافزون ایران مجهز به سلاح اتمی صحبت می کند و یا در تصویری دیگر جان مک کین و باراک اوباما در کارزار تبلیغاتی نشان داده می شوند و بقیه گزارش های خبری کوتاهی در مورد نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ ایران است و تصاویری هم از خیابان های ایران که مملو از مردم معترض است.
این مستندساز، جو سیاسی را که شپرد در آن قدم می گذاشت، صرفاً از وجه انسانی خانواده او، مادر و مادربزرگ و دوست دخترش به تصویر کشیده است که نگران خطرات ناشی از سفر ش به ایران هستند. در این صحنه ها، وحشت در کار نیست و تصاویر فقط نمایانگر ترس و نگرانی و در آغوش کشیدن و خداحافظی آخر است. این صحنه ها آنقدر صمیمی است که بیشتر به نوارهای ویدئوئی فامیلی می ماند.
بخش زیادی از مستند، حول شخصیت شپرد و لبخند گرم و مسری او است. او با مردم گرم صحبت می شود و در حال پیاده روی در خیابان و بازارهای محلی، به فروشنده ای نیمه دیوانه و مجنون بر می خورد که گویا روزگاری در امریکا زندگی کرده بود. لحظه آشنایی انها بسیار زیباست.جایی که مجنون ترانه ای از باب مارلی با عنوان “نگران نباش” را می خواند و به او می گوید که سیاهپوستها را دوست داردو او را در آغوش می گیرد و بعد برای شپرد اعتراف می کند که درد آمریکا ماری جوانا کشیده و شپرد با لبخند به او می گوید :ای پسر بد !
سه زن جوان ایرانی که شپرد با آن ها دوست می شود، محور اصلی این فیلم هستند که باز هم همه اتفاقی است. هیلدا در یک مطب دکتر فیزیوتراپ کار می کرد و شپرد زمانی با او آشنا شد که برای درمان مچ پای پیچ خورده اش به او مراجعه کرده بود. نوعی حس کنجکاوی سبب شد که هیلدا با این مرد آمریکایی حرف بزند، شپرد هم به فرهنگ او علاقمند است. هیلدا و دو نفر از دوستانش که آن ها هم دختر بودند، پنهانی برای صرف چای و گفتگو به آپارتمانی می روند که شپرد با یکی از بازیکنان صرب تبار همخانه است.
یکی از آن ها، الهه دختر زیبایی است که دوست دارد هنرپیشه سینما شود اما قرار است به ناچار در یک ازدواج قراردادی قدم بگذارد. این دخترها باهوش و خوش سر و زبان هستند ولی از شرایط زندگی خود ناراضی اند. جرات سرکشی و طغیان هم ندارند. با این شرایط است که برقراری صلح و آرامش ممکن به نظر می آید.
این مستند همچنین فیلمی در مورد بسکتبال است و شودر زمان زیادی را صرف فیلمبرداری از فراز و نشیب های تیم شیراز می کند. سالن مسابقات این تیم مملو از جمعیت تماشاگر و مشتاق است. مردان یک سو می نشینند و زنان در سوی دیگر. اما دولت دستور داد که زنان دیگر نمی توانند رقابت های ورزشی مردان را تماشا کنند. اما عمر این ممنوعیت نیز کوتاه است و زنان دوباره اجازه حضور در ورزشگاه را پیدا می کنند. شپرد پخته ترین و باتجربه ترین و تنها آمریکایی عضو این تیم است، بنابراین همیشه توجه و تمرکز و فشار مضاعف بر او وارد می شود و حتی وقتی که باخت دردناکی را تجربه می کند و به سطل آشغال لگد می زند، هم خبرساز می شود.
البته مستند حسن ختام دارد.فیلم اساساً با بازی نهایی تیم “آ. اس شیراز” پایان می یابد. شپرد بار دیگر چمدان های خود را جمع می کند. او در حالی به وطنش بازمی گردد که دچار تحول عمیقی شده است و این مردم ایران بوده اند که او را متحول کرده اند و نه بازی بسکتبال.
توصیه می کنم به دیدن ین فیلم که از دید یک امریکایی سندی است تصویری از حوادث سال های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹.البته با دیدی گذرا و بسیار کوتاه و بدون بطن و عمق سیاسی. پارادوکس های شپرد با سرایدار افغانی منزلش و نیز با دوستان بسکتبالیست و صحنه هدیه گرفتن یک آب جو واقعی الکل دار و کادوپیچ در روز کریسمس از چالب ترین بخش های فیلم است. میهمانی خانه الهه و رفتارهای پدر و مادر او در پذیرایی از میهمانان و رفتار عجیب شپرد و مستند ساز در ترک سریع خانه هم از بخش های دیگر جالب فیلم بود.
کریستین امانپور، گلوریا استینم، مازیار جبرانی، کریم سجادپور و تهیه کننده آبیگائل دیزنی همگی از کار ایران پشتیبانی کردند.برای اکران این فیلم نیاز به حداقل ۵۰ هزار دلار بود که طی یک کمپین و فراخوان جمعی با حمایت امانپور، در ۹ ژانویه ۲۰۱۲ فیلم کار ایران، طی کمپین ۵۰ روزه در وبسایت کیک استارتر (Kickstarter)مبلغی بالغ بر ۱۰۰/۰۰۰دلار جمع آوری کرد.در هنگام کمپین کیک استارتر، فیلم پوشش خبری داده شد از جمله مقاله چاپ شده در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۱۱ و مصاحبه تلویزیونی در تاریخ ۲۵ ژانویه ۲۰۱۲ در سی ان ان بین المللی، مجله ی آنلاین دفتر تهران (Tehran Bureau) و مجله ی انگلیسی فیلمساز (Filmmaker) و پس از پایان کمپین کیک استارتر فیلم تحت پوشش خبری وبلاگ پی او وی قرار گرفت.فیلم در حال حاضر در تعدادی از سینماهای آمریکا در حال اکران است.