بررسی جنبش های اعتراضی و دموکراسی خواهانه ایرانیان طی نیم قرن اخیر، بی تردید بدون اعتنا به جنبش دانشجویی امکانپذیر نیست. مطالعه شش جلد خاطرات امیراسدالله علم (1357-1298) وزیر دربار معتمد محمدرضا پهلوی، نشان می دهد که چگونه صبحانه محمدرضا شاه هر روز صبح با اخبار مربوط به اطرافیان شاه و دربار، بهای جهانی نفت، تلگراف های رسیده از بریتانیا و ایالات متحده و همچنین اعتراض های دانشجویی دانشگاه تهران صرف می شد.
در عصر جمهوری اسلامی و همگام با نقش روزافزون جنبش های اجتماعی در همه کشورها، جنبش دانشجویی در مهمترین تحولات سیاسی کشور نقش پررنگی ایفا کرده است؛ زمانی در اوج قلیان احساسات انقلابی گری، این دانشجویان بودند که با صفت “پیرو خط امام” از دیوار سفارت امریکا بالا رفتند؛ در جریان جنگ با عراق، پوتین به پا کردند و اغلب هیچ گاه بازنگشتند؛ دوم خرداد را حماسه وار آفریدند و سرانجام در جنبش سبز نیز بیشترین هزینه ها را پرداختند.
جنبش دانشجویی دارای ویژگی های منحصر بفردی است که آن را برای احزاب و گروه های سیاسی مختلف و حتی سایر جنبش ها بسیار جذاب می کند. ارتباط نزدیک با جامعه، گستره وسیع دانشجوها در سراسر کشور، بی پروایی در اعلام مواضع و برخی دیگر از ویژگی ها عملا باعث می شود که احزاب و گروه های سیاسی و حتی خود حاکمیت برای کسب پایگاه های اجتماعی و هوادار از پتانسیل های موجود در جنبش دانشجویی استفاده (سوء استفاده؟) کنند.
این مساله در حیات نظام جمهوری اسلامی، به طور مشخص دو بار حادث شده است. پررنگ ترین نمونه، تسخیر سفارت ایالات متحده توسط دانشجویان و به تشویق حاکمیت در اوج احساسات انقلابی گری بود؛ چه روحانیونی که تازه به آشیانه قدرت رسیده بودند برای کاشتن تخم “غرب ستیزی”، دانشجویان را برای تسخیر “خاک رسمی امریکا” در ایران تحریک و تهییج کردند. کمتر از دو دهه بعد، همان دانشجویان بعد از سال ها تحصیل و تحقیق، در دولت اصلاحات به بهبود سیاست خارجی نظام با غرب پرداختند و در آن فضای رسانه ای نیمه باز عصر اصلاحات تلویحا خود به انتقاد از آن اقدام شان نشستند. عباس عبدی در سال 1378 به پاریس رفت و با باری روزن دست داد و به گفتگو نشست؛ محسن میردامادی رییس کمیسیون سیاست خارجی مجلس ششم شد تا بلکه یخ ها را با غرب، آب کند و بسیاری نمونه های دیگر.
نمونه کم رنگ تر اما در آستانه دوم خرداد رخ داد که دانشجویان و مشخصا دفتر تحکیم وحدت، گفتمان اصلاحات را شهر به شهر و استان به استان پخش کرد به امید آنکه از دل اصلاحات، شاید “قدم باد بهار” جایگزین “ناز و تنعم خزان” شود. رفته رفته، در اواخر دهه 70 جنبش دانشجویی با مهمترین احزاب اصلاح طلب کشور (جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین) به اوج قرابت و همپوشانی رسید. اما دیری نپایید که از اواسط دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی، راه جنبش دانشجویی از اصلاحات تفکیک شد و در آخرین دیدار خاتمی و دانشجویان در دانشگاه تهران سال 83، تفاوت ها نمایان شد. دانشجویان به “تحول خواهی” رسیدند و اصلاح طلبان به “اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات!”
اگرچه هر دو مورد را باید در شرایط و مقتضیات زمانی خودش بررسی کرد و به ویژه همراهی های اولیه جنبش دانشجویی با اصلاحات، تا حدود زیادی قابل دفاع است اما در تحلیل نهایی، جای تعجب نیست که روحانیون انقلابی در سال 58 یا اصلاح طلبان از پتانسیل های جنبش دانشجویی برای بسط دیدگاه هایشان استفاده کردند؛ چه در ساختار بسته نظام جمهوری اسلامی و در غیاب احزاب و نهادهای غیردولتی و رسانه های آزاد، خواسته یا ناخواسته تنها جنبش دانشجویی است که می تواند یک گفتمان سیاسی را با کمترین هزینه مالی و در عین طراوت و معصومیت، به سراسر کشور انتقال دهد یا از آن دفاع کند.
این هوشیاری جنبش دانشجویی را می طلبد که دور از ساخت قدرت، همچنان اصلی ترین دیدبان جامعه برای گذار به دموکراسی باقی بماند؛ این البته به معنی پرهیز از “کنش سیاسی” نیست بلکه پرهیز از ناخواسته آلوده شدن به “سیاست ورزی معطوف به کسب قدرت” است. برای “سیاست ورزی حرفه ای معطوف به کسب قدرت” باید از کنار خیلی مسائل بی تفاوت گذشت، نادیده گرفت و سکوت کرد؛ برخی زندانیان سیاسی را “زندانی تر” از سایرین دانست و به بسیاری از “مصلحت”ها تن داد.
اینک دو سال و نیم پس از انتخابات متقلبانه و مخدوش سال 88، جنبش دانشجویی روزهای سختی را می گذراند؛ بسیاری از دوستانمان، نگین های جنبش دانشجویی، دربند بسر می برند و عملا حتی گردهمایی های کوچک دانشجویی نیز با تهدیدهای امنیتی بسیاری همراه است. این وضعیت اما قطعا همیشگی نیست به ویژه در آستانه انتخابات آتی یا حتی در فرصت های دورتر، باز هم مساله نوع سیاست ورزی جنبش دانشجویی و نزدیکی یا دوری به احزاب سیاسی و چهره هایی که در پی ورود به حاکمیت و کسب قدرت سیاسی هستند، بار دیگر مطرح خواهد شد. پس، نسبت جنبش دانشجویی و عرصه سیاسی چیست؟ و زمین بازی این جنبش کجاست؟
زمین بازی جنبش دانشجویی، دولت سازی یا کسب اکثریت مجلس نیست؛ چون نه از مناسبات پشت پرده سیاسی خبردار می شوند و نه در سیاست می توان به فرد یا گروهی، چک سفید بخشید؛ به ویژه در ساختارهای بسته و استبدادی همچون جمهوری اسلامی که همچنان “فرزندان خود را می بلعد” و فرزندان ملت را به بند و خاک و خون می کشد. فراموش نکنیم که زمین بازی و معیار جنبش دانشجویی، همواره “پیگیری آرمان های دموکراسی خواهانه” و “دفاع از حقوق ملت” است؛ مطالباتی که دست کم یکصدسال قدمت دارند.
جنبش دانشجویی اگر اینهمه مهم است که حاکمیت با تمام ابزارها همچون زندان، محرومیت از تحصیل، ایجاد طیف های موازی همچون “طیف شیراز دفتر تحکیم وحدت” و غیره برای نابودی و زمین گیر کردن آن تلاش می کند، بخاطر اعتماد جامعه به جنبش دانشجویی به عنوان قشر فرهیخته و نخبگان آتی کشور است که هنوز به زد و بندهای سیاسی آلوده نشده اند؛ دردهای ملت را از یاد نبرده اند و فارغ از اینکه اصولگرایان در قدرت اند یا اصلاح طلبان، بی وقفه و بی تعارف، آرمان های دموکراتیک ایرانیان را رصد و پیگیری کنند. به قول مارتین لیپست “در اغلب کشورها واقعیات از اصول، انحراف می یابند و دانشجوها هستند که این انحراف ها را درک و اعتراض می کنند”.
با همه تنوع گرایش های فکری و سیاسی و گاه اختلاف نظرهای بنیادی در جنبش دانشجویی، اما این اعتماد مردم را از دست ندهیم.