مستقیما از آشپزخانه به سیاست!
فهیمه خضر در وبلاگ “حرفه خبرنگار” یکی از آخرین پست هایش را به زهرا مشیر، همسر شهردار پایتخت اختصاص داده:
زهرا مشیر را کسی قبل از شهردار شدن آقای قالیباف نمیشناخت اما وقتی که قالیباف در شهرداری پایتخت خوب جا افتاد دست همسرش را هم بند کرد. آن هم چه بند کردنی !
خانم مشیر که تا پیش از این سابقه روشنی در فعالیتهای اجتماعی نداشت یک شبه آمد و شد مدیر کل امور بانوان شهرداری تهران. در این مدت هم نه با کسی مصاحبه کرد و نه چندان روی خوشی به رسانهها و خبرنگاران کنجکاو نشان داد. نمیخواهم بیانصافی کنم و بگویم همسر آقای قالیباف واقعا هیچ کاری در دو سال گذشته در حوزه مسئولیتش انجام نداده است. اما خب، واضح است که این خانم هیچ دانش و تجربهای از حوزه زنان نداشته و نه تنها در این حوزه سابقهای برایش نمیشود دست و پا کرد؛ بلکه اساسا در زمینه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی هم ایشان چندان زن مشارکتطلب و فعالی نبوده.
خودش را تحصیلکرده رشته جامعه شناسی معرفی میکند اما توضیح بیشتری نمیدهد و حتی از توضیح در این زمینه طفره میرود. خلاصه که زهرا خانم مستقیما از توی آشپزخانه آمده و پشت میز مدیرکلی امور بانوان نشسته. این را هم دستهایش میگویند هم گنجینه واژگانش و هم مسلط نبودنش در حوزهای که مسئولیت آن را قبول کرده.
اما خب بالاخره هر کسی باید یک طوری بالا برود دیگر… حالا چه بهتر که همسر شهردار تهران باشی و بیزحمت و دردسر بشوی خانم مدیرکل ! با وجود اینها که گفتم، اما زهرا مشیر زن فعال و پرانرژیای ست که میخواهد بهتر باشد و کارهای بزرگ بکند و خب باز جای شکرش باقیاست!
القصه اینها را گفتم که بگویم تقریبا دو ماه پیش به دفتر کار این خانم رفتم در ساختمان بهشت و یک گفتوگوی مفصل دوساعته با هم داشتیم.
پینوشت: راستی یادم رفت بگویم که تازگیها صداهای جدیدی از مرکز امور زنان شهرداری تهران به گوش میرسد. این روزها خانم مشیر اغلب نیست و شنیدهها حاکی از آن است که به دلیل همان تمایل به « بهتر شدن » ایشان دارند آماده میشوند برای انتخابات مجلس. این بارقالیباف مجلس را هدف گرفته و همسرش هم که بنده خدا قصدی جز خدمت ندارد. حالا شهرداری نشد ؛ مجلس ! چرا سخت میگیرید ؟ هدف خدمت است که به حمدالله دارد انجام میشود!
امر به معروف مجازی!
از میان آخرین پست های “خط قرمز” این یکی جالب تر از بقیه بود:
در راستای رسالت امر به معروف و نهی از منکر، الان یک ایمیل زدم به سفارت ایران در کانادا. بهشون گفتم به جای اینکه آدم هایی رو که به سفارت زنگ می زنن روی بوق مشغولی گذاشت و ازشون خواست پنجاه بار دیگه زنگ بزنن تا شاید یه بار تلفن مشغول نباشه؛ یه سرویسی هست که می شه روی هولد نگه شون داشت.
ماجرا اینه که امروز صبح بعد از حدود ۴۰ دقیقه مدام شماره گرفتن، توانستم از آخر با یک نفر صحبت کنم. بعد از اینکه کارم رو بهش گفتم، به شیوهی زبانی همین مورد بالا رو امر به معروف کردم. بعد ایشون گفتند ایمیل بزنم چون اونها امر به معروف زبانی رو نمیتونن ترتیب اثر بدهند. منم خب الان ایمیل کردم. تا چه پیش آید.
حیرت انگیز است
سمیه توحیدلو نویسنده وبلاگ “بر ساحل سلامت” در آخرین پست اش نتوانسته حیرت خود را از این سخنان رئیس جمهور مخفی کند:
در جبهه استکبار، پرونده امام زمان کامل شده است و فقط به دنبال آدرس میگردند تا بروند کار را تمام کنند. در همین تهران عناصر بیگانهای هستند که از عرفا و مومنان خانه و محل ملاقات امام عصر (عج) را سراغ میگیرند تا مانع تحقق حاکمیت عدل الهی شوند. باید مناطقی که غفلت صورت می گیرد و ما را از محور حقیقت عالم دور می کند مورد توجه بیشتر قرار دهیم.
قهرمان و ضد قهرمان
قهرمان و ضد قهرمان، موضوع بحث تازه محمدجواد کاشی در وبلاگ “زاویه دید” است. بخش کوتاهی از این یادداشت تفصیلی را از وبگرد داشته باشید:
فرومایگان، همه ارزشها و هنجارهای اجتماعی را هزینه میکنند تا به فوریترین و کم ارزشترین خواستههای فردی خود واصل شوند. چوب حراج به سرمایههای اجتماعی میزنند و به طرفه العینی جامعه را به عرصه جدال بی رحمانه برای تامین خواستههای فردی بدل میکنند. گاهی احساس میکنید وضع طبیعی هابزی نه تنها یک وضعیت فرضی نیست، بلکه تصویر زندگی متعارف در یک جامعه از هم گسیخته است. آموزه آدمی گرگ آدمی است نه یک فرضیه فلسفی بلکه بخشی از ساختار ملموس زندگی است.
استعداد فساد در نظمهای دمکراتیک است که ظهور قهرمان را وجاهت میبخشد. قهرمانان کسانی هستند که در الگوی زندگی از حدود و عقول متوسط فراترند و در مشی زندگی خود سمبل و مصداق ارزشهای برین. طور زندگی و انتخابهای آنان، موجب تربیت جماعت است. نفس وجود آنان، مانعی در مقابل میل جمعی به فرومایگی است.
همه میلیاردر می شویم!
“زیتون” پس از مدتی غیبت، هشتصدمین پست اش را هم نوشت. یکی از بخش های این پست طولانی و متنوع هم این است که اینجا می خوانید:
من موندم چرا ملت؛ ایرانو ول می کنن و مهاجرت می کنن به کشورهای دیگه؟ تا چند وقت دیگه همه مون میلیاردر می شیم… آشنایی که بعد از سی سال اومده بود ایران می گفت: مردم ایران برای چی می گن ما بدبختیم. ماشالله خونه زندگی هر کی رو (ببخشید هر کیو) که قیمت می کنم می بینم میلیون ها تومن می ارزه. از برکت جمهوری اسلامی همه شدن میلیونر!
گفتم این میلیون ها تومن چه به دردمون می خوره.خونه ای که در دوران شاه دویست سیصد هزار تومن بود. بعد از انقلاب شد یک میلیون و بعد هر سال رفت بالا و حالا ممکنه 500 میلیون هم بیارزه… اما همه چیز با تورم بالا رفته. گوشت کیلویی صد تومن شده شش هفت هزار تومن.برنج شده کیلویی 2000 تومن. اجاره خونه ها که سر به فلک می زنه. الان یه آپارتمان صد متری در حوالی پاسداران اجاره ش به اندازه ی آپارتمان مشابه در لس آنجلسه(1500 دلار). ولی حقوق ها چطور؟
کافیست ایرانی نباشید
فرزانه ابراهیم زاده در “کوپه شماره هفت” به اعمال برخی تبعیض ها میان بازدید کننده ایرانی و بازدید کننده عرب از موزه های ایران، معترض است:
اگر می خواهید از حصارهای مشخص و نامشخصی که در موزه ها و مراکز تاریخی وجود دارد رد شوید کافیست ایرانی نباشید. اگر شاهزاده خانم های عرب باشید بهتره این طوری می تونید با کفش روی فرش هایی که قدمت آن ها نزدیک به 100 ساله راه برید و روی مخدههایی که به دستور آخرین همسر شاه معدوم ایران در اتاق چای خانه کاخ نیاوران گذاشته شده است و بخشی از تاریخ این کشور را به چشم خود دیده است بنشینید و حظ کنید.
بذارید قضیه رو از اول تعریف کنم دیروز توی کاخ نیاوران نمایشگاه گرافیک دو شاهزاده خانم عرب افتتاح شد. ظاهرا چون مراسم با تاخیر برگزار می شد این شاهزاده خانم ها و همراهانشان اجازه پیدا کردند از مجموعه کاخ های نیاوران بازدید کنند. در طی این مراسم به گفته دوستان این گروه به راحتی از هر جایی که می خواستند گذشتند و وارد حریم های به ظاهر ممنوعه ای بشوید که حتی عکاسی هم از آن ها ممنوع است. باور نمی کنید کافی یک نگاه به این عکس های محمد خیرخواه دوست عزیزم بندازید.
رئیس ستاد باش؛ مدیر کل شو!
“فردا نیوز” هم لیست بلندبالایی از روسای ستاد تبلیغاتی رئیس جمهور منتشر کرده که هر کدام در ازای این خدمت خود پاداش هایی زیر مدیر کلی و فرمانداری و معاون استانداری نگرفته اند. اگر می خواهید به این لیست و شماره تلفن های این مدیران کل و معاونان استاندار دسترسی داشته باشید؛ روی لینک کلیک کنید.
دامن زدن به ناامیدی توسط همشهری جوان
از میان وبلاگ نویسان موسوم به بچه مسلمان؛ نویسنده وبلاگ “گام آخر” ترجیح داده به داستان سردبیری پسر آقای حداد عادل در همشهری جوان و جهت گیری های این نشریه بپردازد:
دوستانی که این نشریه را حداقل در حدود این یک و نیم سال اخیر خوانده باشند تصدیق خواهند کرد نظرات خیلی خاص این نشریه ( با سردبیری پسر حداد عادل) در عرصههای مختلف از سیاست تا امور فرهنگی دارای مشکلات گوناگونی است.
هرچند شیوه نگارش و انتخاب خبر در این نشریه طنز و متفاوت است ولی هر عقل سلیمی بر انتخاب اخبار مایوس کننده و به قولی با دُز بالای انتقادی از هرچیزی که طبع سیاسی و معرفتی تهیهکنندگان نمیپسندد؛ گواهی میدهد. از سخره گرفتن سخنان رئیس جمهوری تا انتخاب اخبار (به اذعان خود نشریه) بدون اهمیت و بعضاً در راستای دامن زدن به فضای ناامیدی در میان جوانان.
علت ادای دین به امام موسی صدر: دلکش
نویسنده وبلاگ “بگو، بگم” که خودش را عقل کل معرفی می کند، یاددداشت کوتاهی دارد درباره امام موسی صدر. که خودش در این باره که چرا این موضوع را برای نوشتن انتخاب کرده، چنین توضیح می دهد:
علت این بادداشت ادای دین به او ست. استارت ذهنیش هم وقتی در فکرم خورد که به طور اتفاقی از رادیو خاطره ای از او شنیدم. پریروز به طور اتفاقی رادیو جوان را که زدم داشت گفتگویی می کرد با خواهر زاده امام موسی دکتر طباطبایی. نکات جالب بسیاری از او گفت؛ یک چیزش ولی برایم تازگی داشت و شگفت زده ام کرد.
خواهر زاده از دوره نوجوانی خودش با دایی می گفت که روزی به او توصیه کرده بود که بهتر است موسیقی سنتی ما را یاد بگیرد. و وقتی او از ایشان می پرسد منظور از دستگاههای موسیقی چیست؛ او از آواز دلکش مثال می آورد. این تصویر از امام موسی برایم بسیار دلنشین بود. برخورد یک روحانی بزرگ با موسیقی ممنوعه.