نبش قبر ما

نویسنده

safiri.jpg

خشنونت‎ ‎شفاف است ولی ما باور نکرده ایم. ما هنوز فکر می کنیم که زنده هستیم و نفس می کشیم.می خواهیم هویت از ‏دست رفته خود را پیدا کنیم که با خشونت از ما سلب شده و باید با مدارا آن را باز ستانیم. سیستم موفق شده است هویت اید ‏لوژیک خود را در ابعادی باورنکردنی و با خشونت بر جامعه تحمیل کند. ما فکر می کنیم که اگر اثار حیاتی نداشته باشیم ‏می توانیم جان خود را نجات دهیم. لبی تر کنیم /کراواتی بزنیم/منقلی چاق کنیم/ زلفی بیاراییم و ثابت کنیم که هستیم در حالی ‏که همه حوادث درهمین بودن ما شکل میگیرد و نه در غیاب ما. پس با عرض معذرت ما نیستیم.‏

ما رای می دهیم و از حاصل رای خویش به حیرت می افتیم. ما کی رای دادیم؟ اخیرا سرود “ای ایران” را می خوانیم تا ‏بگوییم ما متفاوت هستیم و این همه اثار هویتی ما ست که می توانیم بروز دهیم و ثابت کنیم که زنده هستیم. آیا با این تلقی ‏می توانیم حکومتی را که راه هرگونه مدارا و رفتار مسا لمت آمیز را مسدود کرده به احترام به حقوق بشر راضی کنیم؟ آیا ‏مسولیت جنبش روشنفکری ایران اگروجوده داشته باشد در همین طرز تلقی خلا صه شده است؟ دل بستن به تغییری که ‏روزی ناگزیر خواهد شد. فاصله هزینه و فایده چنان سرسام اور خواهد شد که کسی جرات نکند پای در راه گزارد و این ‏سرنوشت ماست.‏

احمد باطبی که باید نماد جنبش دانشجویی باشد به روشنی از شفافیت خشونت سخن گفته اما تا آن لحظه باور نمی کرده است. ‏همچنان که هنوز بسیاری او را باور نمی کنند. سخنان صریح او چنان است که باید از خشم بلرزیم و بترسیم از دامنه این ‏خشونت که به هنگام حادثه تا کجا می تواند ملت ایران را براند و هیچ آشتی ملی قابل تصور نباشد. باور نمی کنیم که وقتی ‏شکنجه را شروع می کنند می گوید “آهسته بزن دردم می آید.” او وهزاران مثل او را باور نکرده ایم. از سال 57 باور ‏نکرده ایم زیرا هنوز می خواهیم بر سر عهد باشند و نیستند. هر نسلی که شکنجه شد نسل دیگر او را و درد او را باور ‏نکرد. بخوانید روایت دکتر فرهاد بهبهانی را در کتاب شجاعانه “در میهمانی حاجی آقا” وقتی حاج آقا که شکنجه می کند در ‏زندانی که پس از انقلاب توحید نامیده شد به کباب هم تعارف می کند وحلالیت هم می طلبد. بخوانید مصاحبه بابک زمانیان ‏دانشجوی دانشگاه امیرکبیر را که تا سرحد مرگ شکنجه شده است. نه 10سال نه 20سال پیش بلکه همین سه ماه پیش و ‏بلرزید از لحظه ای که در هنگام آزادی شکنجه گران حلالیت می طلبند. به قول خودش “پدرم می گوید می توانستی مهندس ‏شوی و صاحب زندگی.ا ما حالا چی قهرمان شده ای. که چی؟” او نمی خواست قهرمان باشد فقط آزادی ازدست رفته اش را ‏طلب می کرد ما به قهرمان نیاز داشتیم بنابراین این قبا را بر تن او دوختیم تا کلیشه ها را از دست نداده باشیم.‏

خانواده دکتر زهرا بنی یعقوب پس از سه ماه دوندگی بی پاسخ سرانجام به این نتیجه رسیدند تا از طریق نبش قبر فرزندشان ‏به دلیل اصلی مرگ برسند تا شاید سندی بیابند برای شناسایی قاتلین.ایا حکومتی که حاضر است برچنین قتلی سرپوش ‏گزارد محکمه ای به عدالت برگزار خواهد کرد تا قاتلین محاکمه شوند؟ پرونده قتل زهرا کاظمی به کجا رسید؟

سیستم موفق شده مسئولیت اخلاقی و اجتماعی شهروندان را به نفع خویش مصادره کند تا از احساس مسئولیت تهی شوند. ‏این تفکر پوپولیستی است که در ذهن فرد ارزشهای سیستمی جایگزین ارزشهای انسانی و اجتماعی می شود تا هر کس فقط ‏به فکر گلیم خود باشد.این روش همه حکومت های از نوع جمهوری اسلامی است که میخواهند با تاکید بر ایمان دولتی فرد ‏را چنان از هویت تهی کنند که ایمان فردی اش را به سیستم واگذار کند و نقشی را بپذیرد که پیش از آن شاید فکرش را هم ‏نمی کرد از تماشای فاجعه تا دستیاری و کارگردانی و….‏

ایدیولوژی دولتی با تکیه بر تبلیغات پنهان و پیدا موفق می شود یک محیط فکری سانتی مانتال بسازد که همواره شیطان ‏عامل شر است و انسان دولت مدار و شریعت پناه بی گناه مطلق و به همین دلیل مسئولیتی در برابر عمل خویش ندارد. ‏تماشا می کنیم سریال های ریز و درشته سیما در سالهای اخیر را که رویارویی بین شهروندان و حکومت شدت گرفته ‏است.خوشبختانه حکومت موفق شده شیطان را ازحوزه مسئولیت عمومی به عقب براند واز ایمان شهروندان محافظت کند و ‏ما نیز این بیمه را پذیرفته ایم و این همه ناشی از توهم ماست که د لخوش هستیم که نوبت به ما نخواهد رسید و در ذهن ‏خویش مرور می کنیم آنچه را که نمی خواهیم باور کنیم. بی آن که مسئولیت خویش را به یاد آوریم و واکنشی نشان دهیم. ‏کسی که پایش به خواب رفته باید راه بیفتد تا کرختی از تن بزداید نه این که یک پتو به پاهایش بپیچد تا خواب ببینند و ‏خرناس هم بکشند. ما مسئولیت بزرگی در قبال ایران به عهده داریم.‏

خانواده دکتر زهرا بنی یعقوب حق دارند درخواست نبش قبر کنند زیرا از شدت و سرعت خشونت در بهت به سر می برند ‏نه خود کشی را باور می کنند و نه این که هستند کسانی که می توانند چنین بی رحم باشند ولی واقعیت تلخ همین است. تا ‏زمانی که ازاین هویت دولت ساخته دست نشسته باشیم در بر همین پاشنه خواهد چرخید.‏