خشنونت شفاف است ولی ما باور نکرده ایم. ما هنوز فکر می کنیم که زنده هستیم و نفس می کشیم.می خواهیم هویت از دست رفته خود را پیدا کنیم که با خشونت از ما سلب شده و باید با مدارا آن را باز ستانیم. سیستم موفق شده است هویت اید لوژیک خود را در ابعادی باورنکردنی و با خشونت بر جامعه تحمیل کند. ما فکر می کنیم که اگر اثار حیاتی نداشته باشیم می توانیم جان خود را نجات دهیم. لبی تر کنیم /کراواتی بزنیم/منقلی چاق کنیم/ زلفی بیاراییم و ثابت کنیم که هستیم در حالی که همه حوادث درهمین بودن ما شکل میگیرد و نه در غیاب ما. پس با عرض معذرت ما نیستیم.
ما رای می دهیم و از حاصل رای خویش به حیرت می افتیم. ما کی رای دادیم؟ اخیرا سرود “ای ایران” را می خوانیم تا بگوییم ما متفاوت هستیم و این همه اثار هویتی ما ست که می توانیم بروز دهیم و ثابت کنیم که زنده هستیم. آیا با این تلقی می توانیم حکومتی را که راه هرگونه مدارا و رفتار مسا لمت آمیز را مسدود کرده به احترام به حقوق بشر راضی کنیم؟ آیا مسولیت جنبش روشنفکری ایران اگروجوده داشته باشد در همین طرز تلقی خلا صه شده است؟ دل بستن به تغییری که روزی ناگزیر خواهد شد. فاصله هزینه و فایده چنان سرسام اور خواهد شد که کسی جرات نکند پای در راه گزارد و این سرنوشت ماست.
احمد باطبی که باید نماد جنبش دانشجویی باشد به روشنی از شفافیت خشونت سخن گفته اما تا آن لحظه باور نمی کرده است. همچنان که هنوز بسیاری او را باور نمی کنند. سخنان صریح او چنان است که باید از خشم بلرزیم و بترسیم از دامنه این خشونت که به هنگام حادثه تا کجا می تواند ملت ایران را براند و هیچ آشتی ملی قابل تصور نباشد. باور نمی کنیم که وقتی شکنجه را شروع می کنند می گوید “آهسته بزن دردم می آید.” او وهزاران مثل او را باور نکرده ایم. از سال 57 باور نکرده ایم زیرا هنوز می خواهیم بر سر عهد باشند و نیستند. هر نسلی که شکنجه شد نسل دیگر او را و درد او را باور نکرد. بخوانید روایت دکتر فرهاد بهبهانی را در کتاب شجاعانه “در میهمانی حاجی آقا” وقتی حاج آقا که شکنجه می کند در زندانی که پس از انقلاب توحید نامیده شد به کباب هم تعارف می کند وحلالیت هم می طلبد. بخوانید مصاحبه بابک زمانیان دانشجوی دانشگاه امیرکبیر را که تا سرحد مرگ شکنجه شده است. نه 10سال نه 20سال پیش بلکه همین سه ماه پیش و بلرزید از لحظه ای که در هنگام آزادی شکنجه گران حلالیت می طلبند. به قول خودش “پدرم می گوید می توانستی مهندس شوی و صاحب زندگی.ا ما حالا چی قهرمان شده ای. که چی؟” او نمی خواست قهرمان باشد فقط آزادی ازدست رفته اش را طلب می کرد ما به قهرمان نیاز داشتیم بنابراین این قبا را بر تن او دوختیم تا کلیشه ها را از دست نداده باشیم.
خانواده دکتر زهرا بنی یعقوب پس از سه ماه دوندگی بی پاسخ سرانجام به این نتیجه رسیدند تا از طریق نبش قبر فرزندشان به دلیل اصلی مرگ برسند تا شاید سندی بیابند برای شناسایی قاتلین.ایا حکومتی که حاضر است برچنین قتلی سرپوش گزارد محکمه ای به عدالت برگزار خواهد کرد تا قاتلین محاکمه شوند؟ پرونده قتل زهرا کاظمی به کجا رسید؟
سیستم موفق شده مسئولیت اخلاقی و اجتماعی شهروندان را به نفع خویش مصادره کند تا از احساس مسئولیت تهی شوند. این تفکر پوپولیستی است که در ذهن فرد ارزشهای سیستمی جایگزین ارزشهای انسانی و اجتماعی می شود تا هر کس فقط به فکر گلیم خود باشد.این روش همه حکومت های از نوع جمهوری اسلامی است که میخواهند با تاکید بر ایمان دولتی فرد را چنان از هویت تهی کنند که ایمان فردی اش را به سیستم واگذار کند و نقشی را بپذیرد که پیش از آن شاید فکرش را هم نمی کرد از تماشای فاجعه تا دستیاری و کارگردانی و….
ایدیولوژی دولتی با تکیه بر تبلیغات پنهان و پیدا موفق می شود یک محیط فکری سانتی مانتال بسازد که همواره شیطان عامل شر است و انسان دولت مدار و شریعت پناه بی گناه مطلق و به همین دلیل مسئولیتی در برابر عمل خویش ندارد. تماشا می کنیم سریال های ریز و درشته سیما در سالهای اخیر را که رویارویی بین شهروندان و حکومت شدت گرفته است.خوشبختانه حکومت موفق شده شیطان را ازحوزه مسئولیت عمومی به عقب براند واز ایمان شهروندان محافظت کند و ما نیز این بیمه را پذیرفته ایم و این همه ناشی از توهم ماست که د لخوش هستیم که نوبت به ما نخواهد رسید و در ذهن خویش مرور می کنیم آنچه را که نمی خواهیم باور کنیم. بی آن که مسئولیت خویش را به یاد آوریم و واکنشی نشان دهیم. کسی که پایش به خواب رفته باید راه بیفتد تا کرختی از تن بزداید نه این که یک پتو به پاهایش بپیچد تا خواب ببینند و خرناس هم بکشند. ما مسئولیت بزرگی در قبال ایران به عهده داریم.
خانواده دکتر زهرا بنی یعقوب حق دارند درخواست نبش قبر کنند زیرا از شدت و سرعت خشونت در بهت به سر می برند نه خود کشی را باور می کنند و نه این که هستند کسانی که می توانند چنین بی رحم باشند ولی واقعیت تلخ همین است. تا زمانی که ازاین هویت دولت ساخته دست نشسته باشیم در بر همین پاشنه خواهد چرخید.