آیت الله خمینی در وصیت نامه خود نوشته بود که امتش از امت حجاز در عصر پیامبر هم بهتر است. وصیت نامه بنیانگذار نظام را آیت الله خامنه ای قرائت کرد، گرچه او آن روزها “حجه الاسلام” خوانده می شد و هنوز ”آیت الله” و میراث دار نظام جمهوری اسلامی و “امتی بهتر از امت رسول الله ” نشده بود.
آیت الله خامنه ای 20 سال “امت برتر” را رهبری کرد، پند داد و موعظه کرد. دشمن شناسی به آنها آموخت و یاد داد که دوست کیست و دشمن کجاست. اما پس از بیست سال رهبری، میلونها تن به خیابان ها آمدند و به انگشت ملامت او را نشانه رفتند. برخی از مردمی که گفته شد از مردمان حجاز عصر پیامبر بهترند، حتی رهبر را در قامت ظالمان تاریخ عرب دیدند و به قیاس او با معاویه و فرزندش نشستند.
اما رهبری و دستگاه تحت حاکمیت او نیز گویا در این جهت از خود جهدی بی سابقه نشان دادند تا هم روی سیه رویان تاریخ را سفید کرده باشند و هم به قول شیخ شجاع “کارنامه ای سیاه و ننگین” از حاکمیت روحانیون شیعه در تاریخ بر جای بگذارند.
به امت در زندان تجاوز کردند و در خیابان سیلی و باتوم و گلوله نصیبش شد، فریب خورده و خائن معرفی شد و به جرم مطالبه حق و “نهی از منکر” ریختن خونش را در عاشورای حسینی مباح شمردند.
رهبر جمهوری اسلامی البته پیش از این ها هم منتقدان وسیعی برای خود دست و پا کرده بود، بسیاری از یاران دیروزی انقلاب در اردوگاه نقد او خیمه زده بودند. آنهایی که هوای دمکراسی و آزادی چندسالی بود مستشان کرده بود. برخی از آنان به تازگی در قرآن و روایت مواردی را یافتند که در آن عفو و بخشش در نزد خداوند عزیزتر از انتقام و قصاص بود. از “تساهل و تسامح” سخن به میان آوردند و اسلام را “ رحمانی تر” از آن شناختند که تاکنون گمان می رفت و قرائت رسمی بیان میکرد.
اما باید حادثه ای نیز رخ می داد تا پرده از عیار “فرزانگی” و “میزان اسلامی” بودن رفتارها برداشته شود. در حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری، چند تا از منتقدین شناخته شده و نام و نشان دار، به یکباره و پس از یکی دو ماهی حبس اعلام کردند که در غفلت به سر می بردند و در زندان فرصتی شد تا بهتر فکر کنند و از مقام عظمی طلب عفو کردند. اما در سوی دیگر حامیان دو آتشه ای رهبری نیز بودند که به یکباره تغییر موضع دادند، اما بر خلاف گروه اول نه در زندان و در مواجه با بازجویان، که در خانه و خیابان و با دیدن اعمال حکومت.
یکی از این یاوران تا همین چندماه پیش مقام عظمی راه باز شدن گره های کور نظام را در نوشتن نامه های صریح به فردی دید که بیشترین مسئولیت ها را دارد و در عوض به هیچ کس هم پاسخگو نیست. محمد نوری زاد نویسنده روزنامه کیهان و مخالف بزرگ اصلاح طلبان بود که روی دیگر سکه خلافت اسلامی تهران را دید، نه به فشار بازجو و گروگان گرفتن خانواده و آبرو و…، به چشم سر دید و لب به گلایه و اعتراض باز کرد تا “امر به معروف” کند. اما پایان راهش هنچون اصلاح طلبان و منتقدین به زندان ختم شد.
او در چهارمین نامه خود تصویری جالب و روشن از امت امام خامنه ای ترسیم کرده است و می نویسد:” من مردم فراوانی برای شما نمی بینم. رهبری، آن هم بر حداقل مردم، که غرورآفرین نیست. شما بر کشوری رهبری می کنید که مردمش از دست رفته است. کشوری که در گردونه ی چه کنم های بسیاری گرفتار است. کشوری که اتحاد و یکپارچگی اش، به دست خود شما و اطرافیان شما، به حاشیه رفته است و نگرشی قلیل و تنگ به میدان آمده.”
امت امام خامنه ای، امت شکسته ای است، امت خاموش و غمگینی است، امتی است که برخی شان این امام را نمی خواهند. می خواهند که راه دیگری را طی کنند و دنیایشان را آنگونه که دوست دارند بسازند. نه آن راه و روشی که رهبر می خواهد به آنها تحمیل کند.
راست می گوید آیت الله خمینی، امت ایران از امت کوفه و بصره در عصر امام حسین برتر است که اگر اینگونه نبود، جمعیتی سه میلیونی زیر سایه تفنگ نظامیان به خیابان نمی آمدند. که اگر برتر نبودند اینگونه در برابر رنج ها و دروغ ها ایستادگی نمی کردند و عاشورای دیگری به پا نمی کردند.