اصلاح طلبان طرفدار شرکت در انتخابات بر سر یک نکته اجماع دارند: اصلاح طلبان در مجلس هشتم حداکثر به عنوان یک اقلیت حضور خواهند داشت، برای اینکه سلطان پیشاپیش دوسوم مجلس آینده را از آن خود کرده و خیالش آسوده است که “مجلس سلطانی” دیگری در اختیار خواهد داشت. با توجه به این واقعیت تلخ، این پرسش نیاز به پاسخ دارد: مدافعان آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، برابری و اصلاحات مسالمت آمیز، به چه دلیل یا دلائلی باید در انتخابات شرکت کنند و مردم را هم به شرکت در انتخابات دعوت نمایند؟ آیا شرکت در انتخابات برای فرستادن عده ای به مجلس است تا یک اقلیت در برابر اکثریت مجلس آینده تشکیل دهند؟ این اقلیت قرار است چه کند که برای فرستادن آنها به مجلس مردم باید در “شبه انتخابات تقلبی سلطانی” شرکت کنند؟ نکات زیر راهی است برای پاسخگویی به این پرسش:
1- مجلس دو وظیفه ی مهم بر دوش دارد.اول قانون گذاری. دوم نظارت بر دیگر قوا. اقلیت اصلاح طلب مجلس آینده امکانی برای عملی کردن این دو وظیفه ی قانونی ندارد.
2- وقتی یک حزب یا یک فرد داوطلب نمایندگی مجلس می شود، برنامه ای را به مردم ارائه می کند و به آنها می گوید اگر به ما رأی دهید، این برنامه را تصویب و عملی خواهیم کرد. اصلاح طلبان هیچ برنامه ای برای مجلس آینده به مردم ارائه نکرده اند و هیچ وعده ی عملی مشخصی هم به مردم نداده اند. فرض کنیم سیاست و فرهنگ و اجتماع و علم و آموزش از نظر مردم فاقد اهمیت باشند و آنها فقط به مسائل اقتصادی بیندیشند و رفع مشکلات اقتصادی مسأله ی اصلی آنها باشد. آیا کاندیداهای فعلی اصلاح طلبان می توانند به مردم وعده دهند اگر به ما رأی دهید و ما به مجلس راه یابیم : تورم را کنترل و کاهش خواهیم داد، بیکاری فزاینده را کنترل و سالانه فلان درصد شغل ایجاد خواهیم کرد، با فقر و نابرابری شدید موجود از طریق تصویب این برنامه ها مبارزه خواهیم کرد، قدرت مطلقه ی دولت را با خارج کردن نفت از چنگ اش و سپردن آن به مردم، کاهش خواهیم داد، حجم نقدینگی را فلان درصد کاهش خواهیم داد و غیره. نمایندگان اصلاح طلب برنامه ای برای این مشکلات ندارند، یا اگر هم داشته باشند، به مردم ارائه نکرده اند. دلیل امر روشن است : امکان تصویب هیچ برنامه ای توسط اصلاح طلبان در مجلس وجود ندارد، هیچ وعده ای را نمی توان عملی کرد.
3- اصلاح طلبان گفته اند می خواهند “یک اقلیت قدرتمند و موثر” در مجلس هشتم داشته باشند. اقلیت اصلاح طلب مجلس سلطانی هفتم نه قدرتمند بود و نه موثر. تغییر چه متغیرهایی باعث شده است که اقلیت اصلاح طلب مجلس هشتم به “یک اقلیت قدرتمند و موثر” تبدیل شود؟ آیا کاندیداهای اصلاح طلبی که قرار است به مجلس آینده راه یابند، از جهت خاصی بر نمایندگان اصلاح طلب مجلس هفتم برتری دارند؟
4- در پرتو مقدمات یاد شده باید به یک پرسش پاسخ گفت: مردم به چه دلیل یا دلایلی باید در “شبه انتخابات تقلبی سلطانی” شرکت کنند؟ به نظر برخی از اصلاح طلبان، باید از مجلس به عنوان یک “تریبون” برای طرح نظرات اصلاح طلبان استفاده کرد. رادیکال ترین گروه اصلاح طلب برای توجیه شرکت مردم در انتخابات گفته است : باید در انتخابات شرکت کرد تا برخلاف خواست اقتدارگرایان(یعنی خواست سلطان)، “مجلسی یکدست و یک صدا” شکل نگیرد. ورود نمایندگان اصلاح طلب به مجلس، مجلس را چند صدایی خواهد کرد. فرض کنیم مجلس تریبون طرح نظرات اصلاح طلبان باشد. فرض کنیم مردم باید به عده ای رأی دهند تا به مجلس رفته و نظرات اصلاح طلبان را از تریبون مجلس به اطلاع همگان برسانند. اما عملی کردن این خواست متکی بر دو پیش شرط است:
الف- وجود برنامه های مدون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، قضایی، نظامی اصلاح طلبانه.
ب- وجود نمایندگانی که حاضر باشند در مجلس به عنوان صدایی در برابر صدای سلطان عمل کنند. یعنی باید نمایندگانی آگاه و شجاع وجود داشته باشد که حاضر باشند این پروژه را دنبال کنند. آری اگر نمایندگان اصلاح طلب و شجاعی وجود داشته باشند که حاضر باشند در مقابل صدای سلطان صدایی حق طلبانه بر آورند، مجلس چند صدایی خواهد شد. آیا چنین افرادی در میان کاندیداهای اصلاح طلبان وجود دارند؟
نگاهی به لیست اصلاح طلبان در سراسر کشور ما را با پاسخ منفی روبرو می کند. کافی است دوستان از میان کاندیداهای اصلاح طلب فقط چند تن را به مردم معرفی کنند که در طول سه دهه ی گذشته به سرکوب جامعه مدنی، زندانی کردن آزادیخواهان، اعدام ها و تجاوزات دولت اعتراض کرده باشند. کدامیک از اینان حتی یک بار به زندانی کردن ها اعتراض کرده باشد. اعتراض به سرکوب های دهه ی 60 و اعدام ناجوانمردانه ی چند هزار زندانی در تابستان 67 پیش کش، چرا به بازداشت زنان، معلمان، کارگران، دانشجویان، اقلیت های مذهبی، اقلیت های قومی و غیره در دوران پس از اصلاحات اعتراض نکرده اند و نمی کنند؟ کدامیک از اینان در سه دهه ی گذشته از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر دفاع کرده است؟ آیا افرادی که هیچگاه چنین نکرده اند، پس از رفتن به مجلس چنین خواهند کرد؟ کدامیک از اینان جرات و شجاعت آن را خواهد داشت که از تریبون مجلس حکم سنگسار را به دلیل “وهن دین” و “تعارض با حقوق بشر” رد کند و خواهان لغو آن از قانون مجازات اسلامی شود؟ تازه این به شرطی است که واقعاً اینان با این نوع مجازات مخالف باشند و آن را موجب وهن دین و نقض حقوق بشر بدانند. کدامیک از اینان شجاعت آن را دارد که در مقابل گنجاندن حکم ارتداد در قانون مجازات اسلامی بایستد و بگوید: “این حکم شاید به دلائل سیاسی در صدر اسلام توجیه پذیر بوده است، اما مطابق معیارهای بشر کنونی این حکم، حکمی غیر اخلاقی، غیر عقلانی، غیر انسانی، غیر عادلانه و ناقض حقوق بشر است.امروز، ایمان متکی به عقلانیت و اخلاق حافظ دیانت است، نه درفش سلطانی”. شجاعت چیزی نیست که پس از رفتن به مجلس به نمایندگان اصلاح طلب تزریق شود. زندگی و گذشته افراد نشان می دهد که شجاع و اهل مبارزه هستند یا نه. کدامیک از اینان هم اکنون حاضراست به زندانی شدن غیر قانونی منصور اسانلو، احسان منصوری، احمد قصابان، مجید توکلی، و… رسماً اعتراض کند؟
از سوی دیگر، آیا تک تک فعالین سیاسی ایران بیش از تمام نمایندگان اصلاح طلب مجلس هفتم علیه “دولت احمدی و مجلس سلطانی” سخن نگفته اند و صدای خود را به گوش دیگران نرسانده اند؟ سایت عباس عبدی را با مجموعه سخنان تمام اقلیت اصلاح طلب مجلس هفتم مقایسه کنید، این مدعا تثبیت خواهد شد. از عصاره ی تمام کاندیداهای اصلاح طلب یک عیسی سحر خیز بیرون نمی آید تا مجلس هشتم را “چند صدایی” کند. صدای دانشجویان معترض دانشگاه شیراز را با صدای آن کاندیدای اصلاح طلبان در تهران مقایسه کنید که وقتی در دانشگاه مورد اعتراض دانشجویان قرار می گیرد که برای تأئید صلاحیت توبه نامه نوشته ای، پاسخ می دهد :من نوشته ام همیشه به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد نظری و التزام عملی داشته ام و خواهم داشت، اینکه توبه نامه نیست. این تازه وضع تهران است که نمایندگانش همیشه نقشی تعیین کننده در سیاست های مجلس داشته اندو چشم نمایندگان شهرستانی به آنها دوخته است.
5- فرض کنیم نمایندگان شجاعی وجود دارند که حاضرند در مجلس آینده صدایی را در برابر صدای خودکامه گان بلند کنند تا به گوش سلطان برسد و سلطان چاره ای جز شنیدن این صدا و گفت و گو با صدای جامعه ای که تک صدایی نیست نداشته باشد. اما بازهم سلطان این صدا را نادیده خواهد گرفت، همانطور که “صدای 22میلیون نفر”ی را که طی دو دوره انتخابات به خاتمی رأی دادند، نادیده گرفت. نه خاتمی توانای رساندن چنان صدایی بود و نه سلطان حاضر به شنیدن آن. صدایی که هیچ پیامد عملی ای از آن بروز نمی کرد. تردیدی وجود ندارد که اکثریت مردم ایران به دلائل مختلف از نظام سیاسی ناراضی اند و خواهان تحول و دگرگونی مسالمت آمیزاند. اما در نظام سلطانی، صدای فرد یا افرادی که فقط “یک رأی کاغذی” را پشتوانه ی خود داشته باشند، توسط سلطان شنیده نخواهد شد. این صدا وقتی شنیده خواهد شد، که متشکل شود، سامان بیابد، توان بسیج اجتماعی داشته باشد، و در صورت لزوم از طریق نافرمانی مدنی خود را به رخ کشد. پایگاه اجتماعی داشتن چیزی جز این نیست. در این صورت صدای مخالفان شنیده خواهد شد و سلطان مجبور خواهد شد تا در پشت میز با این صدا وارد مذاکره و چانه زنی شود. میز مذاکره محصول پایگاه اجتماعی متکی به بسیج اجتماعی است. دیدارهای فعلی سران اصلاح طلب با سلطان (به گفته همان سران: “مقام معظم رهبری و رهبر فرزانه انقلاب”)، نه مذاکره، که خواهش و تمناست، نه دادن و گرفتن، که بیعت و اعلام دائمی اعتقاد نظری به ولایت مطلقه فقیه و التزام عملی به آن است. امری که همیشه از سوی رهبر مشکوک تلقی خواهد شد و سلطان دوباره از آنها خواهد خواست تا برای اثبات وفاداری، با غیر خودیها (یعنی اصلاح طلبان واقعی) مرزبندی کنند و آنان دائماً چنین می کنند.
نتیجه: شرکت در انتخابات و فرستادن کاندیداهای فعلی اصلاح طلبان به مجلس، مانع تشکیل “مجلسی یکدست و یک صدا” نخواهد شد. “تحریم انتخابات شبه تقلبی سلطانی”، صدایی است در برابر صدای سلطان که بدنبال شرکت گسترده ی مردم در فریضه جهاد دشمن کوب خویش است. به جای بیعت با سلطان، باید به سلطان گفت: “نه”.