سودای رهبری نظام ارائه الگوی پیشرفت ایرانی-اسلامی به جهان است.این ایده به مثابه پنجمین مرحله از روندی است که مرحله نهائی نامیده می شود: ۱- نهضت اسلامی، ۲- انقلاب اسلامی، ۳- جامعه اسلامی، ۴- دولت اسلامی، ۵- تمدن اسلامی
حال باید دید که با توجه به راهبرد نظام و شرابط جامعه، رسیدن به پیشرفت پایدار ممکن است؟ در همین راستاست که ابلاغ سیاست های برنامه ششم عمرانی هم قابل بررسی است. به راستی به چه میزان میان ایده های کلی رهبری نظام و سیاست های روز مره و عملی وی هماهنگی وجود دارد؟
ابلاغ سیاست های کلی برنامه ششم از سوی رهبرجمهوری اسلامی نشان داد که در ذهن وی مدل چین و کره شمالی حرف اول رامی زنند. اما جامعه نفت زده و حاکمیت نفتی ما، نه فلسفه انضباط کنفوسیوسی را دارد، نه رهبری نظام ارتشی مانند کره شمالی و نه حزبی مانند حزب کمونیست چین که بتواند توسعه آمرانه را در ایران شکل دهد. اما عجله رهبری نظام که خود را به مثابه رهبری بلا منازع در ایران نشان می دهد باعث شده دور اندیشی چینی و حوصله رهبرکره شمالی را نداشته باشد؛ ضمن اینکه وی قدرت نفت در فساد ساختاری را هم در نیافته است.
اگر چه ایران درقواعد قدرت سنت های دیگری هم دارد که ما را با کره شمالی متفاوت می کند، اما نکته محوری ما در این مقاله پرداختن یه داستان ابلاغ سیاست های کلی نظام وسرنوشت برنامه چشم انداز ۲۰ ساله است، چرا که در حقیقت این نوع ابلاغ برنامه ها، نوعی شوخی با نام برنامه های عمرانی است تا واقعیتی که بتوان روی آن حساب کرد.
فراموش نکنیم که هاشمی و خاتمی با آمدن احمدی نژاد اعلام کردند با توجه به چشم انداز بیست ساله و برنامه چهارم عمرانی، دیگر چندان جای نگرانی نیست که چه کسی رئیس جهمور باشد چرا که برنامه باید اجرا شود که خواهد شد.
ازقضا چنان بلایی بر سر کشورو برنامه عمرانی و چشم انداز ۲۰ ساله نازل شد که دولت احمدی نژاد برنامه چهام را لیبرالی و برنامه چشم انداز را هم در خدمت غرب اعلام کرد. اما داستان به همین جا هم ختم نشد که چرا وی طومار سازمان برنامه بودجه را هم در هم پیچید و جالب آن بود که رهبری نظام هم که خود را نزدیک به احمدی نژاد می دانست هیچ پی نگرفت که عاقبت چشم انداز ۲۰ ساله ای که وی بر انجام آن توصیه کرده چه شد و به کجا رسید. اطرافیان رهبری نظام هم به خوبی می دانند که با تفکیک رهبری از مقامات دیگر تمایلات خود را خوب پیش ببرند. این تمایلات بر این منوال است که هر کس به راحتی می گوید: آقا از روند امور راضی نیست! دل آقا را خون کردند! آقا هم می گویددر جزئیات دخالت نمی کند تا به دین وسیله مسیر برائت از هر کاری را که در اجرا موفق نشود را در پیش گیرد.
برنامه عمرانی دوره هاشمی و بعد دوره خاتمی و سپس احمدی نژاد که هر کدام سیاست های کلی آنان به تصویب رهبری نظام رسیده است با هم متضاد بوده اند. برنامه های ابلاغی رهبری نظام هم با سیاست برنامه های عمرانی تصویب شده هم خوانی نداشته است.
حال سوال این جا است که وقتی این همه تعارض و تناقض در برنامه و رفتارهای عملی مشاهده می شود و به عادت هم تبدیل شده و قرار هم نیست این روال تغییری کند،چرا انجام می گیرد؟ این سوالی است که پاسخ برای آن ساده نیست. در واقع می توان دلایل گوناگون برای آن برشمرد.اما مهم تر از برشمردن دلایل گوناگون روالی است که همه حکومت به آن عادت کرده است و آن را انجام می دهد و هر دولت هم کار خود می کند.
اجرای برنامه عمرانی در حکومت ایران به دلایل خارجی و داخلی غیر ممکن شده است؛مگر در دوره جنگ که برنامه انقباضی و ریاضت اقتصادی هم ناخواسته بود؛البته آن هم در تولید برخی از کالاهای ضروری یا برخی از سیاست های اقتصادی حمایتی از سوی دولت که با کمک پول نفت صورت می گرفت با کاهش در آمد پول نفت در سال ۱۳۶۵ با بحران شدید روبرو شد.
باید قبول کرد که ایران و عراق جنگی را ادامه دادند که با نفت ۴۰ دلاری شروع شد و زمانی که نفت به ۷ دلار رسید دیگر توان ادامه جنگ نبود اما در همان دوران جنگ هم سرمایه داری تجاری ایران فربه شد و از مدیریت دولت موسوی ناراضی بود.
اما همان سیاست های ریاضت کشی دوره جنگ در دوره معروف به سازندگی با تغییر ۱۸۰ درجه ای مواجه شده که اقتصاد ایران را بی نظم تر کرد؛ اگر چه به آن رمقی بخشید اما به روال منظم برنامه مندی منجر نشد. چرا که این برنامه مندی اقتصاد است که امکان ارزیابی روند رشد و یا افت اقتصادی را به شکل روشن برای سنجش به ما نشان می دهد.
حال سخن این است که ابلاغ سیاست های کلان برنامه عمرانی ۶ به چه کار می آید؟
در کشور در حال تحریم، با توجه شرایط اقتصادی جامعه، چقدر این سیاست ها عملی است؟
رهبری نظام در مقدمه ابلاغ برنامه ۶ از آغاز دهه دوم برنامه ۲۰ ساله سخن گفته است. باید پرسید وی از دهه اول چه گزارشی به جامعه داده است؟ آیا به اهداف برنامه دهه اول رسیده ایم که دهه دوم برنامه ۲۰ را شروع کرده ایم؟
پاسخ روشن است قرار نیست بیلانی به مردم داده شود؛ از طرفی در کشوری که در گیر مسائل مختلف است، درگیر در عواملی هیجانی که مدام خلق و با خلق عامل هیجانی دیگری فراموش می شود، دیگر چه کسی به فکرپیشرفت برنامه چشم انداز ۲۰ ساله است؟
راستی رهبری نظام از نتیجه گروه مطالعاتی برای پی ریزی الگوی تمدن اسلامی –ایرانی دیگر سخنی نمی گوید؛ انگار پول نفت زیاد بود، مرکزی ساخته شد تا برای آن برنامه ای نوشته شود که آن هم قابل اجرا نیست. خلاصه این مراکز تمدن ساز بر روی کاغذ، اگر برای مردم آب نمی شود برای دیگران نان که می شود.
حال حکایت این برنامه ۶ عمرانی هم تکرارگذشته خواهد شد مگر این که بوروکراسی نظام سامان یابد که در آن حالت شاید درصد کمی از برنامه قابل تحقق باشد.ضمن اینکه
برخی به درستی به برنامه ابلاغی نقد وارد می کنند که چرا رهبری نظام به سیاست داخلی نپرداخته است.
حال اگر به مقدمه بحث باز گردیم ملاحظه می شود که رهبری نظام در ساختن دولت اسلامی و جامعه اسلامی مورد ادعای خود دچار مشکل اساسی شده است. در نتیجه الگوی پیشرفت اسلامی ـ ایرانی در عمل با مشکل اساسی روبرو شده است.
به عبارتی مجموعه سیاست های رهبری نظام و نظام نشان داده است که مرحله استقرار نظام با هزینه زیاد همراه شده و این حفظ استقرار نظام، درعمل حکومت را به رفتارهای غیر برنامه مندی سوق داده است که در عمل نمی توان به هیچ برنامه ای با در صد تحقق قابل قبول امیدوار بود.
مرحله الگوی پیشرفت یا تمدن سازی به اقتدار همراه با ثبات داخلی که نوعی رضایت مندی جامعه را در پی داشته باشد نیاز دارد که استعداد ها در راه سازندگی رها شوند.نظام نتوانسته این ویژگی را در جامعه ایجاد کند. حتی مدل چین هم در ایران ناشدنی است که به مرحله رضایتمندی اکثر جامعه رسیده وموفق به پیشرفت آمرانه شده است.
حال سوال بعدی این است که همین برنامه عمرانی ششم تا چه میزان در کشمکش جناح های حکومت و با توجه به شرایط جهانی و سیاست های منطقه ای ایران قابل اجرا است؟