نخستین بار و البته آخرین باری که عبدالفتاح سلطانی را دیدم سر نماز بود. رفته بودم به دیدار وکیلم. در آن دفتر وکالت چند وکیل کار می کردند، از جمله عبدالفتاح سلطانی. پیش از آنکه وارد اطاق وکیل خودم بشوم، مردی را دیدم که در اتاق دیگری از آن دفتر به نماز ایستاده بود. هرگز گمان نمی بردم که آن کوچک مرد، روزی و روزگاری بزرگمرد عدالت جوی سرزمین ما بشود و در شرایطی بسیار محنت بار “دفاع از حق” را مثل فریضه ادامه بدهد. عبدالفتاح سلطانی را در سالهای دوری از ایران همه جا در خبرها دیده ام و همواره احساس کرده ام همچنان مؤمنانه دارد نماز می خواند. او را شنیده ام و در کلامش شائبه ای از شهرت طلبی نیافته ام. او را زیسته ام در جای تکیه گاهی که اگر نبود امید بستن به آینده دشوارتر می شد. از نگاه من او هرگز سجاده را ترک نکرده و از جمله نادر مؤمنانی است که خشونت ورزان متظاهر به دین داری در صدد نسل کشی سلسله آنها بوده و هستند.
عبالفتاح سلطانی “حق” را عبادت می کند. عبادت را در دفاع از حق تعریف می کند. اخیراً به نقل از او مطالبی در رسانه ها خواندم که باعث شد از برای ادای احترام به او چند کلمه ای بنویسم. عبدالفتاح سلطانی نیازی به این یادداشت ندارد. در سلول انفرادی با نماد عدالت محشور است و بی گمان آرام و شکیبا همچنان مؤمنانه تمام نیروی خود را بر سر این گذاشته تا شاید مغزشویی شده ها را با ارزش های فراموش شده آشنا کند. بی جهت نیست که وقتی یکی از مسئولان قضایی (به نقل از همسرش) به سلول انفرادی او رفته و ضمن تهدیدهای مختلف، از او خواسته تعهد بدهد تا مدافع حقوق بشر نبوده و در زمینه پرونده هایی که وکالت آنها را به عهده می گیرد، به ایران و جهان اطلاع رسانی نکند، پاسخ داده “اگر چنین تعهد نامه ای را امضا کنم آزادی شخصی خود را انکار کرده ام”.
از این پاسخ چه مقصودی داشته است؟ بی گمان با این تأکید ملتی را مخاطب قرار داده و همگان را تشویق کرده تا با نقل مکرر “آزادی” و “حق”، بیش از پیش از حریم انسانی خود دفاع کنند. عبدالفتاح سلطانی برای تأکید بر آزادی شخصی، مستند قانونی در اختیار دارد. بی گدار به آب نمی زند. بدون مجوزهای قانونی لب از لب نمی جنباند.
هر چند پیام او از پشت دیوارهای سیمانی زندان اوین به قدر کافی پر طنین است، اما در تعهد همکاران و همراهان اوست تا آن مستندهای قانونی را بازگو کنند. در قوانین وصله پینه شده ایران هنوزمی توان ریشه های حق را پیدا کرد و به آن استناد جست. گوهر گرانبهایی که به عبدالفتاح سلطانی روحیه داده تا در بدترین شرایط تن به سلب حقوق شخصی ندهد هنوز دست یافتنی است و قوانین ایران آن را بازتاب می دهد.
این بار، بر خلاف همیشه، عبدالفتاح سلطانی وکیل مدافع خویشتن خویش شده است. خود در جایگاه وکیل و موکل، همزمان نشسته است. حق را از خشونت ورزان گدایی نمی کند، بلکه مطالبه می کند. حق همان است که وقتی سر نماز می ایستد آن را در نظر دارد. در عرصه دفاع با همان شوریدگی و شیدایی درونی ظاهر می شود که در هنگام عبادت و بندگی حق. او حق را بندگی می کند و به بازجو یاد آور می شود «تن آدمی شریف است به جان آدمیت».
عبدالفتاح سلطانی می داند خشونت ورزان از آن رو که در ایران رشد کرده و بیداد را به نام دین تناور ساخته اند جمعی از جوانان کشور را برای زندگی “رباطی” تربیت کرده اند. این کار هزینه داشته و سالها صرف آن شده است. توانسته اند جای مغز و دل را در این رباطها خالی بگذارند. به آنها برنامه داده اند تا همین که با حرکت حق خواهی روبرو می شوند آن را زیر ضرب بگیرند. بزنند، بکشند، تجاوز کنند و بدون عذاب وجدان بخورند و بخوابند و غریزه را بندگی کنند.
عبدالفتاح سلطانی با تبدیل انسان به رباط با هدف گسترش خشونت مبارزه می کند. در تلاش است تا به داد رباطهایی برسد که نه فقط منزلت انسانی دیگران، بلکه منزلت انسانی خود را خدشه دار می کنند و نمی دانند پاسداری از حق خود و دیگران تا چه اندازه شیرین و لذتبخش است. نمی دانند که این همه خشونت ورزی جامعه خشمگین را به جایی می رساند که از آنان هم سلب امنیت می شود. عبدالفتاح سلطانی هنگامی که به خشونت ورزان و خواسته های غیرقانونی آنها پاسخ منفی می دهد به برخی فرصتهای قانونی نظر دارد که هنوز در قوانین لت و پار شده ایران باقی است و در قانون مدنی ایران قرص و محکم، معتبر و لازم الاجرا است.
قانون مدنی ایران که بیش از 80 سال از تصویب آن می گذرد و از حدود 50 سال پیش از انقلاب 57 لازم الاجرا بوده است بر اصل آزادی تأکید دارد و شهروندان ایرانی را از اینکه از خود سلب حریت (آزادی) کنند ممنوع کرده است. دو ماده از قانون مدنی که با وجود تجدیدنظرهای وسیع در قوانین همچنان به قوت و اعتبار خود باقی است و بی گمان مستند مقاومت عبدالفتاح سلطانی است اینجا نقل می شود:
به موجب ماده 959 قانون مدنی “هیچ کس نمی تواند به طور کلی حق تمتع و یا حق اجرای تمام یا قسمتی از حقوق مدنی را از خود سلب کند”.
به موجب ماده 960 قانون مدنی: “هیچ کس نمی تواند از خود سلب حریت کند و یا در حدودی که مخالف قوانین و یا اخلاق حسنه باشد از استفاده از حریت خود صرفنظر نماید”.
بنابراین همه آن تعهدنامه هایی که در زندانها از مردم اخذ می شود و مردم به امضاء آن تن می دهند با وجود یک چنین قوانین که روشن و صریح است، فاقد ارزش و اعتبار است.
اگر هیچ کس نمی تواند به طور کلی حق تمتع و یا حق اجرای تمام یا قسمتی از حقوق مدنی را از خود سلب کند همه آن حقوقی که بازداشت شدگان زیر فشارهای روانی و جسمی در زندان از خود سلب می کنند فاقد ارزش و اعتبار است. مانند: - اعلام انصراف از معرفی وکیل تعیینی و قبول وکیل تسخیری بر حسب خواست دادگاه.- به دست آوردن امکان تماس با افراد خانواده مشروط بر این که تلفنی یا در ملاقات حضوری طوطی وار به آنها بگویند که حالشان خوب است و در شرایط مطلوبی به سر می برند.- تأکید بر افراد خانواده تا با رسانه ها مصاحبه نکنند و اطلاعات خود درباره شرایط نامطلوب زندانی را با دیگران در میان نگذارند. آیا رئیس جدید قوه قضاییه وقت و حوصله و اجازه آن را دارد تا بخشی از قوانین کشور را که به حقوق مردم ارتباط دارد به دقت مطالعه کند یا یکراست می رود سراغ قوانین محدود کننده حق و فتاوی تندروها و مجازاتهای محاربه، اعدام، قطع اعضای بدن و دیگر خشونتهایی که در قوانین ایران صورت قانونی پیدا کرده است.