مجید پسر ۱۲ ساله همسایه روبرویی خانه ما بود که تا فرصت پیدا می کرد با پای برهنه از خانه فرار می کرد و توی کوچه می دوید. خانواده مجید متمکن بودند وازداشتن فرزندی مثل مجید که یک معلول ذهنی ویا دچار اختلالات روانپزشکی بود خجالت می کشیدند.
درد آنجا بود که وقتی مجید را پیدا می کردند، مفصل کتکش می زدند و کشان کشان او را به سمت خانه می کشیدند. مجید گاهی گریه می کرد و گاهی داد می زد؛ ولی هیچوقت کسی را نمی زد.
مجید دلش آزادی می خواست و موقع فرارمی خندید و سر از پا نمی شناخت. خانواده او را زندانی کرده بودند و با هر فراری یک پرستار جدید قلچماق برایش می آوردند تا دیگر روی کوچه را نبیند ولی باز پسرک فرار می کرد. خانواده مجید مهمانی که می رفتند پسرک را نمی بردند و وقتی مهمان داشتند پرستار، پسرک را ازخانه بیرون می برد.
چقدر دلم می خواست وقتی مجید با پای برهنه فرارمی کرد من هم با پای پرهنه پا به پایش توی کوچه ها بدوم. مجیدکی باشم سرخوش که مثل باد می دوید و به کتک بعدش فکر نمی کرد.
علی اسدی معاون دفتر سلامت روانی، اجتماعی وزارت بهداشت می گوید: براساس پیمایش ملی کشوری که در سال ۸۹ و ۹۰ انجام شده، حدود ۲۳ ممیز ۶ درصد جمعیت ۱۴ تا ۶۵ ساله کشور از یک اختلال روانپزشکی رنج میبرند و به مداخلات روانپزشکی نیازمندند. از این میان ۱۵ ممیز ۶ درصدشان اختلال اضطرابی دارند، ۱۴ ممیز ۶ درصدشان از اختلالات خلقی مانند افسردگی رنج میبرند و ۲ ممیز ۸ درصد اختلال مصرف مواد دارند و متاسفانه به تدوین سند جامع سلامت روان آنطور که باید توجه نشده است. وی جایگاه معلولین ذهنی در این سند را معین نکرد و درباره اهمیت توجه به معلولین ذهنی در سند جامع سلامت روان توضیحی نداد.
به قول مادربزرگم، منیژه خانم سخت زا بود. مامای محلی گفت چاره ای نیست و منیژه خانم را باید ببریم بیمارستان اراک. خدا رو شکر منیژه نجات پیدا کرد ولی بی بی جانم می گفت دخترکش به اصطلاح توی راه موند وعقب افتاده شد. اولش نفهمیدند که بچه عیب و ایراد دارد. اسمش را سیما گذاشتند اما سیما دیر حرف افتاد. دیر راه افتاد و حتی تا مدتها نمی توانست گردنش را صاف نگه دارد. منیژه خانم مرتب در راه تهران بود و دوا ودرمان می کرد اما چه فایده.
الان سیما چهل ساله است. درس که نخواند وازهیچ درمانی برای استفاده ازهمان توانایی هایی هم که داشت استفاده نکرد. یعنی پدرو مادرش وقتی فهمیدند بچه عقب افتاده است فکروذهنشان را گذاشتند روی ۴ بچه دیگری که بعد از سیما دنیا آمد اما به نظر من سیما خیلی توانا بود.
دخترک کمی که بزرگ شد تقریبا شد کارگر خانه. جاروو شستن حیاط و کارهای اینطوری. مهمان هم که داشتند جایش در صندوقخانه بود تا مهمان ها بروند و یک موقع حرف بی ربط نزند مبادا موجب آبروریزی شود. گاهی هم که ازلای درحیاط به کوچه سرک می کشید پسرهای محل چند سنگی حواله سر وکله اش می کردند وفراری اش می دادند.
تدوین حقوق بیماران روانی و معلولان ذهنی یکی از مهمترین اقداماتی است که در جهت حقوق شهروندی این بیماران، نیازمند توجه ویژه مسوولان است اما در برخورد با معلولان ذهنی یا افرادی که دچار اختلالات روانپزشکی هستند و حتی درتفاوت گذاری میان این دو ما با مشکل برخورد نامناسب شهروندان با این افراد روبرو هستیم. درواقع شناسایی نوع و چگونگی اعمال خشونت برای مقابله و پیشگیری دارای اهمیت است و حتی سازمان های درگیر باید از ابزارهایی چون بازدید از منازل و چگونگی نگهداری و آموزش و تغذیه آنها مطلع شوند.
بدیهی است برنامه ریزی برای معلولان ذهنی و افرادی که دچار اختلالات روانی هستند، آنهم درشرایطی که کشور ما یک جنگ طولانی را پشت سر گذاشته و هنوزدرگیر جنگ های منطقه ای است، بلایای طبیعی و آمار بالای تصادفات، ضرورت توجه به پیشگیری از خشونت در این دسته افراد را بیشتر می کند
علی صابری وکیل دادگستری معتقد است تفکر جاری جهانی تامین حقوق شهروندی یعنی ایجاد فرصتهای همسان و برابر برای معلولان ذهنی و روانی با دیگر مردم است و هر گونه تبعیض و نابرابری بین این افراد با مردم عادی خشونت تلقی می شود. در ماده ۱ مندرج در پیمان نامه جهانی حقوق افراد دارای معلولیت به لحاظ حقوقی دولت موظف است زمینه های لازم را برای تأمین حقوق معلولین، فراهم و حمایتهای لازم را از آنها به عمل آورد و ما باید به استانداردهای بین المللی پیرامون این موضوع توجه کنیم.
این وکیل دادگستری با تاکید بر تبصرهای این ماده می گوید : منظور از معلول در این قانون به افرادی اطلاق می شود که به تشخیص کمیسیون پزشکی سازمان بهزیستی بر اثر ضایعه جسمی، ذهنی، روانی یا توأم؛ اختلال مستمر و قابل توجهی در سلامت و کارآیی عمومی وی ایجاد گردد، به طوریکه موجب کاهش استقلال فرد در زمینه های اجتماعی و اقتصادی شود.
وی در پاسخ به سئوال خبرنگار مهر در ارتباط با تاثیر امضای پیمان نامه جهانی حقوق معلولین در قوانین داخلی، می افزاید: این پیمان نامه با توجه به اینکه توسط دولت جمهوری اسلامی ایران امضا شده است در حکم قانون داخلی بوده و قانونی است. با توجه به ماهیت این پیمان نامه عملا قانون آن درزمره قوانین بالادستی بوده و حتی اگر با قانون جامع تعارض احتمالی داشته باشد ناسخ آن محسوب می شود.
نگهداری معلولان ذهنی در روستاها و شهرستان ها و محرومیت آنان از آموزش های ویژه، مشکلات خانواده ها و این افراد را دوچندان می کند. خانواده های آنها آموزش لازم برای نگهداری از چنین معلولانی را ندارند و حتی به لحاظ بهداشتی یا تغذیه دچار تبعیض و انواع و اقسام خشونت ها قرار دارند. جدا ازمهارت آموزی مورد تمسخرو بعضا سواستفاده قرار میگیرند.
. نعمت وعذرا و ۶۸ معلول دیگر نه در یک آسایشگاه یا مرکز نگهداری معلولان که در روستایی در ۱۵ کیلومتری شهر اراک که در قطب دوم صنعتی کشور، واقع شده است زندگی میکنند.
اسم این روستا (ضامنجان) است. از جمعیت هزار و۸۵۰ نفری ضامنجان تاکنون ۷۰ معلول در محله فقیرنشین شناسایی شده اند که اکثر آنان درخانههای فرسوده خشت و گلی فاقد آب لولهکشی با حداقل امکانات زندگی میکنند و از هر گونه خدمات حمایتی و بیمهای محرومند. با توجه به اینکه برخی از معلولان شناسایی شدهاش ظاهرا تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی هستند اما به دلیل ناتوانی در مراجعه و پیگیری مدتهاست پروندههایشان بسته ورها شده است، کمبود اعتبارات مشکل اصلی در خدمات رسانی به این معلولان است؛ معلولانی که تعداد زیادی از آنها معلول ذهنی هستند. مشکلی که در واقع از نبود حساسیت و توجه مسوولان به معلولان ذهنی ناشی می شود و آنها را ازحداقل امکانات زیستی محروم می کند.
اکرم السادات رضایی، یکی از سه نفر کارکنان خانه بهداشت ضامنجان، که خود از افراد بومی روستاست با توجه به شناختی که از خانواده معلولان دارد مشکلات هزینه درمانی و معیشتی آنان را تایید می کند و میگوید : از این تعداد فقط حدود ۱۰ معلول روانی تحت درمان قراردارند.
خانم رضایی می افزاید: چون در روستای ضامنجان داروخانهای وجود ندارد معلولان ناچارند برای تهیه داروهایی که پزشک همراه ندارد و در نسخه آنها آمده به اراک مراجعه کنند و با نسخه آزاد دارو بگیرند.
ضامنجان و مجید و سیما نمونه ای از هزاران معلول ذهنی در ایران هستند که نیازمند بهره مندی از حقوق شهروندی و زندگی بدون ترس از خشونت هستند. خشونت علیه معلولان ذهنی امری عادی تلقی می شود و از آن جاییکه بسیاری بر این باورند که معلول ذهنی چیزی نمی فهمد پس حقی هم ندارند از رفتارهای خشونت آمیز علیه آنها استفاده می کنند. درحالیکه آنان نیزمطابق اسناد بین المللی دارای حقوقی مشابه یک انسان سالم و حتی بیشتر هستند و مداخله دولت و سازمان بهزیستی در پیشگیری از خشونت علیه این افراد الزامی است.
افراد و بخصوص کودکان و زنان معلول بیشتر در معرض خشونت هستند. مراقبت از آنها فشار مضاعفی بر سرپرست و والدین آنها تحمیل می کند. این افراد همیشه می توانند در معرض آزار قرار بگیرند. تعداد کودکان و افرادی که در مراکز نگهداری زندگی می کنند نیز میزان خطر را بالا میبرد زیرا آنها توانایی افشای خشونت را ندارند و همیشه از عاملان آزار می ترسند.
افراد معلول ذهنی یا افرادی که دچار اختلالات شدید روانپزشکی هستند آسیب پذیر هستند و بدون حمایت رسانه ها و سازمانهای غیر دولتی امکان امداد رسانی به آنها غیرممکن است.