سیاست و آنتاگونیسم

محمدرضا تاجیک
محمدرضا تاجیک

“دگر” همان اکسیرِ هویت‌سازی است، که هویت‌سوز نیز هست. به بیان دیگر، هر هویتی در رابطه‌ای “در / بر” با “غیر” شکل می‌گیرد. “غیر”، از یک‌سو، مانع شکل‌گیری کامل و یا تثبیتِ معنایی یا هویتی یک مفهوم یا پدیده می‌شود و آن را در معرض فروپاشی (یا به تعبیر دریدا، در معرض تعویق) قرار می‌دهد، و از سوی دیگر، نقش اساسی در شکل‌گیری آن ایفا می‌کند. این‌جا ظاهراً تقارنی وجود دارد. اگرچه، این تقارن یک نوع تضاد است. یعنی اگر “دگر” نباشد “خود” هم وجود نخواهد داشت، و متقابلاً، “دگر” هم وجود نخواهد داشت، مگر این‌که عرصه‏ای برای “خود” وجود داشته باشد. “دگر” به “خود” معنی می‏بخشد. به دیگر سخن، غیبتِ “دگر” انکار حضور “خود” است. اگر تضاد بین “دیگری” و “خود” نباشد، هیچ‏کدام از این‌ها امکان “وجود” نخواهند داشت. دریدا می‏گوید: بدون در نظر گرفتن احتمال اختلاف و تفاوت، نه تنها میل به حضور در صحنه ایجاد و بارور نخواهد شد، بل‌که آن میل و خواسته به عدم رضایت منجر می‏شود. از اختلاف و تفاوت است که مسائل ممنوعه ایجاد می‏شوند، اختلاف چیزی را ممکن می‏سازد که ناممکن تصور می‏شده است. از این‌رو، در پسِ صورتِ ظاهری مخالفت و کشمکش و ستیزش، توافقی پنهانی میان مخالف و موافق وجود دارد. این‌دو گروه، با تمامی اختلافی که با هم دارند، خواهان برقراری ارتباط نیز هستند. این‌جا دقیقا با زیر سایۀ پاک‌کن قرار گرفتن منطق ستیزش‌پیشۀ دوبین و دوانگاری مواجه‌ایم که منشا هرگونه “دوقطبی‌سازی” و کردارهای شکاف‌انداز” را، روابط قدرت و یا به تعبیر نیچه نوعی کین‌توزی ( ressentiment ) نسبت به قطب مخالف می‌داند، و یا به بیان دیگر، به‌طور پیشینی تقابل آنتاگونیستی را شرط ذاتی و وجودی سیاست فرض می‌کند.

اما در جامعۀ امروز ما، برخی برخلاف آموزۀ فوق، معیارِ امر سیاسی با ویژگی تفاوت‌گذار یا همان رابطۀ دوست – دشمن فهم می‌کنند. از نظر آنان، این رابطه متضمنِ خلقِ “ما”یی است که در تضاد با “آن”ها قرار می‌گیرد و از همان ابتدا در حوزۀ هویت‌یابی‌های جمعی قرار دارد. امر سیاسی همواره باید با تضادها و تعارض‌ها یا آنتاگونیسم‌هایش دست به گریبان باشد. اینان به پیروی اشمیت، پدیدۀ امر سیاسی را تنها بر زمینۀ امکان همواره حاضرِ گروه‌بندی دوست و دشمن درک می‌کنند. در متن نظامِ بی‌نظامِ اندیشگی آنان، “خود، ارتباط گریزناپذیری با “دگر” دارد. از این منظر، ایجاد یک رابطۀ خصمانه که اغلب منجر به تولید یک “دشمن” یا “دیگری” می‌شود، برای تاسیس مرزهای سیاسی امری حیاتی است. شکل‌گیری روابط خصمانه و تثبیتِ مرزهای سیاسی، امری محوری برای تثبیتِ بخشی از هویتِ صورت‌بندی‌های گفتمانی و کارگزاران اجتماعی است.

بنابراین، در این رویکرد “ضدیت” امری است که از طریق آن گروه‌ها، جوامع و کارگزاران مرزهای سیاسی خود را تعریف می‌کنند و از طریق پروژۀ دگرسازی هویت خود را می‌سازند. ساختن “ما” همواره مستلزم وجود “آن”هاست و لذا هیچ‏گاه وحدت، که هدفِ سیاست است، تحقق نخواهد یافت. یعنی سیاست ضمن آن‌که غایتش ایجاد وحدت است، وقوعش مستلزم فقدان آن است و هیچ‏گاه جامعة سیاسی کاملاً جامع و شاملی که همگان را در خود جای دهد، به‌وجود نخواهد آمد و خاصیت آن هم‌چنان تنازع و تفرقه خواهد بود. هر توافقی هم به‌دست آید موقت و جزیی و تمهیدی است، زیرا که هر اجتماعی بالضروره بر پایۀ طرد و نفی بنا شده است.

بر اساس همین نگرش است که امروز شاهد تلاشی سخت برای مسکوت گذاشتن قابلیت ثبات‌شکنی امر سیاسی، و کوششی در راه انکار و / یا تحت قاعده درآوردن آن به هر نحوی که ممکن باشد، هستیم. به اعتقاد رهروان این مسیر، این مهم تحقق نمی‌پذیرد مگر در پرتو نوعی تقریر، باز-تقریر، انشاء و باز-انشای متن جامعه‌ی ایرانی. از این‌رو، این عده از مردمان سخت در صدد آن هستند که با ویراستاری مجدد متن جامعه آن را به گونه‌ای تصحیح، ترمیم، تحدید، تنظیم، تحریف، تعریف و تصویر نمایند که در آن جایی برای گزاره‌های سرکش و واژه‌های بازیگوش و صداهای ناهم‌خوان باقی نماند. مفاهیم، دقیقا آن معنایی را بازنمایی نمایند که آنان اراده می‌کنند. چینش کلمات و گزاره‌ها به گونه‌ای باشد که آنان طلب می‌کنند. دقایق و عناصر متن سیاسی جامعه، تنها صدای آنان را پژواک دهند. بازی‌های زبانی موجود در متن، از قواعدی پیروی کنند که آنان وضع می‌کنند. هیچ بازی زبانیِ متفاوتی، امکان رقابت با بازی زبانیِ آنان را نداشته باشد. و هیچ تاوبل و تفسیری سیاسی‌ای جز تاوبل و تفسیر آنان، امکان طرح و بحث نیابد.

اینان هم‌چون نیچه بر این نظرند (تلویحا یا تصریحا) که انسان در والاترین و شریف‌ترین استعدادهای خود همان طبیعت است و طبیعت همان خاک حاصل‌خیزی است که تمامی احساسات و رفتارها و کردارهای واقعی انسان تنها در آن می‌تواند رشد کند و مهم‌تر این‌که مسئله غالب در طبیعت همانا ستیز (agon) است، این ستیز به‌عنوان امری طبیعی و واقعی و هم‌چنین لازم در عرصه‌های مختلف زندگی مانند سیاست،‌ هنر، ورزش و… باعث رشد خصلت‌های زیبای آدمی شده و آن‌ها را اعتلا می‌بخشد. لذا اینان به پیروی از نیچه، ستیز را بعد زیبا و طبیعت سیاست تلقی می‌کنند، و می‌افزایند: واقعیتِ زندگی آدمی هم‌چون طبیعتِ آشتی‌ناپذیر (آنتاگونیست) و تنش‌زاست، این تنش پایان ندارد، هم‌چنان که ستیز در طبیعت انتها ندارد. آن سیاستی که تنش را انکار کند و آدمیان را به وضعیتی هماهنگ و بدون تنش امیدوار کند، سیاستی است غیرطبیعی، نازیبا. پس هنگامی که واقعیت آنتاگونیست (آشتی‌ناپذیر) باشد آن‌گاه جنگ یا ستیز طبیعت جامعه است.

تردیدی ندارم که شرایط حاکم بر جامعۀ امروز ما بیش از هر زمان دیگری از بازیگران عرصۀ سیاست خود طلب درانداختن طرح نگرشی / اندیشگی متفاوت دارد: نگرش و اندیشه‌ای که قادر باشد استعداد موجود برای بروز خشونت در هر شکل‏گیری هویتِ جمعی را خنثی می‏کند و شرایط وجود پلورالیسم آگونیستی را مهیا ‏سازد و از آنتاگونیسم به معنای نفی دیگری و دشمن و خصم دیدن او فاصله ‏گیرد.

منبع: هفته‌نامه آسمان – شماره چهارم