تفاوت در سن و سال است و یا در نوع نگرش دو نسل؟ موضوع سرنوشت است ویا تقسیم منافع سیاسی و جناحی؟ باید با صداقت تمام پذیرفت هر دو طرف ماجرا صاحب حقوقی هستند که می بایست از آن دفاع کنند. طبق قانون اساسی کشور، من و دیگر همسن وسالانم حدوداً 16 سال است که مجازیم در سرنوشت سیاسی خود مشارکت داشته باشیم. این نسل در حواشی انقلاب سال 57 پا به عرصه حیات گذاشت و در نیمه عمر نظام اسلامی، حضور خود را درمناسبات سیاسی و اجتماعی با شور و هیجان آغاز کرد.
نسل من، شریک ضررها و آسیبهای اجتماعی و اقتصادی بسیاری است که محصول تصمیمات نسل پیشین خود است، بدون هیچگونه شانسی برای اعتراض و یا ایجاد تغییر. در اولین امکان، خود را با تمام قدرت و هوشمندی در معادلات سیاسی کشور وارد ساخت و با رهنمودهای عقلای سیاسی مورد پسندش، دوم خرداد را آفرید. این نسل، بسیار کوشید برای پایبند ماندن به قولها و وظایف خود. بسیار هزینه پرداخت و از حداکثرهای مورد مطالبه اش به حداقل هم نائل نیامد. زندان، بیکاری، محرومیت از تحصیل، فرار و پناهند گی فقط بخشی از آسیبهایی است که در مسیر مدیریت سیاسی عقلای نسل پیشین، این نسل شجاعانه پرداخته است.
اما تا این جای کار شکایتی مطرح نیست و نمی توان هزینه های پرداختی سنگین رهبران و فعالان نسل پیشین را در نظر نگرفت. شاید نسل گذشته را بتوان به دو شخصیت قابل شناسایی تقسیم کرد. عده ای که هرگز جان و روحشان در چارچوب مفاهیم و ارزشهای مورد ادعای نظام جمهوری اسلامی قرار نگرفت اما از سر سیاست و جبر تن به مسامحه ای دادند، بحث برانگیز. این گروه فعال اجتماعی سالهای بعد از انقلاب را با کمی تفاوت از یک دیگر در تمکین فرمایشات رهبران نظام سپری کردند. این خانواده سیاسی و اجتماعی پیشرو علی رغم تلاش خوبی که از خود نشان داد، هرگز نخواست و یا نتوانست در ساختار حکومت وارد شود.
اما، دسته ای دیگر، هم جان و هم روحشان در قالبهای ارزشی نظام می گنجد و هم شجاعانه برای حفظ نظام مورد پسندشان هزینه پرداخت کرده اند. این خانوادهء بزرگ سیاسی اگر چه خود دارای تنوع فکری بسیار است اما تا امروز در حفظ چارچوبهای اساسی نظام هرگز دچار تردید نشده است و یا حداقل در رفتار سیاسی خود هیچگونه تردیدی را بروز نداده.
بعد از این معرفی و تقسیم بندی کلی، جا دارد برای یافتن وجه تشابه و یا تعارض نگرانیهای نسل من ونسل ما قبل، سئوالاتی را مطرح کرد. دگراندیشان مدرن و پیشرو در اندیشه های غربی، بدون تمایل به الگو برداری از ارزشهای مورد ادعای حکومت اسلامی، به امید فردای بهتر برای ایران و یا نگرانی از فردای دهشتناک ایران بارها در صدد شرکت در انتخابات برآمدند وموجبات کسب اعتبار بین المللی بسیاری را برای نظام فراهم آوردند. این مشارکتها در شرایطی پیش آمد، که جامعهء روشنگر خارج از نظام هرگز نتوانست به حداقلهای مورد ادعایش در این حکومت دست یابد. آیا تکرار این تجربه بیانگر درک مفاهیم جدیدی از ماهیت حکومت است و یا دوباره می بایست هزینه پرداخت تا مصلحتی به انجام برسد؟
معلمان آگاه و کار کشتهء دگراندیش نسل من، امروز اسیر زندانی شده اند که زندانبانش، جز زنده بودن حق مشروع دیگری را مجاز نمی داند و یا در دیار غربت سخت اندوهبار محکوم به تماشای روزهای بحرانی آیندگانشان هستند. این عده اگر چه بسیار بیشتر از نسل من دیده اند و تجربه کرده اند اما متاسفانه باختند، هم دیروز جوانیشان را وهم امروز میانسالی و خردگرایی را. تلاش صادقانه این عده برای نجات ایران از راه پر پیچ وخم اصلاحات درون حکومتی بیشتر از آنکه متکی بر واقع نگری و شناخت تمام و کمال از ماهیت اسلامگرایان انحصار طلب باشد، متاسفانه بر پایه تعاریفی خوش بینانه و تعارفاتی ادیبانه بنا نهاده شده بود.
اما آنچه بسیار دشوار است، رفتار گنگ و پر ابهام دگراندیشان حکومت محور است. این مجموعه، که امروز بی دقت و رندانه مجدداً درصدد تشویق عموم برای حضور هر چه با شکوهتر در انتخابات می کوشد باید بپذیرد که فریاد رسا و آشنای آنها، همچنان تهی از مفاهیم مورد ادعای نسل من و معلمان اسیر و غربت نشینم است. شما مدعی حفظ نظام هستید و ما داعیه حفظ کشور را داریم. شما در نجات انقلاب و حکومت 29 ساله خود که در مقایسه با عمر هفت هزارساله ایران فقط لحظه ای از تاریخ کشور است، چنان می کوشید که ما در نجات احترام و آبروی هزاران سال اعتبار و هویت تاریخیمان. شما اسلام و مصالح شیعه را هنوز مقدم بر تمام هویت ایرانی من و امسال من می پندارید و در تعریف دموکراسی شروط فقه و شریعت و اقلیم را داخل می کنید و ما آزادی را بومی و ایدئولوژیک نمی پنداریم. شما اقتدا به رهبری می کنید که حقوق مشروع بسیاری را به نفع باورهایش نادیده گرفته و بی اعتبار خوانده است. شما هنوز خود را، وامدار تفکر رهبری می دانید که حق اداره سرنوشت سیاسی من، رابه نفع باورهای خود غصب کرده است. آیا مردمی که شما آنها را به توصیه آقای خمینی راه گشای مشکلات حکومت در لحظات سخت می پندارید از روزهای خوش و سعادتمند حکومتداری شما بهره مند بوده اند؟ آ یا تعریف شما از مردم، مخالفان ولایت فقیه و شورای نگهبان و قانون اساسی را در بر می گیرد؟ اگر جواب شما منفی است پس باید اینجا از معلمان و پیشروهای دگر اندیش خارج از حکومت باید پرسید چرا همچنان معتقدند و می کوشند برای دوستی و مشارکت با شما؟ اگر جواب مثبت است دوباره باید سئوال کرد، چطور شما مصلحین حکومت مدار هنوز معتقدید می توانید در دوستی و مشارکت با مخالفان ولایت فقیه و شورای نگهبان و نهایتاً قانون اساسی نقشی در نظام سیاسی داشته باشید؟
شاید بیراه نباشد اگر بگوییم، نسل پویای امروز، حقوق سیاسی و اجتماعی خود را نمی تواند به راحتی مطالبه کند چون بزرگان راهبرش در پی باختهای متعدد، نهایتاً راهشان به سرمای گزنده یاس و نا امیدی رسیده است و متاسفانه از سوی دیگر، این نسل در مواجهه تاریخی خود با مدعیان آزاد اندیش حکومتی هر بار بیشتر از دفعات قبل دچار سیاست بازی و قربانی مصلحت اندیشی شده است.