نگرانی شما و نگرانی ما

نویسنده

talaee.jpg

تفاوت در سن و سال است و یا در نوع نگرش دو نسل؟ موضوع سرنوشت است ویا تقسیم منافع سیاسی و ‏جناحی؟ باید با صداقت تمام پذیرفت هر دو طرف ماجرا صاحب حقوقی هستند که می بایست از آن دفاع کنند. ‏طبق قانون اساسی کشور، من و دیگر همسن وسالانم حدوداً 16 سال است که مجازیم در سرنوشت سیاسی ‏خود مشارکت داشته باشیم. این نسل در حواشی انقلاب سال 57 پا به عرصه حیات گذاشت و در نیمه عمر ‏نظام اسلامی، حضور خود را درمناسبات سیاسی و اجتماعی با شور و هیجان آغاز کرد. ‏

‏ نسل من، شریک ضررها و آسیبهای اجتماعی و اقتصادی بسیاری است که محصول تصمیمات نسل پیشین ‏خود است، بدون هیچگونه شانسی برای اعتراض و یا ایجاد تغییر. در اولین امکان، خود را با تمام قدرت و ‏هوشمندی در معادلات سیاسی کشور وارد ساخت و با رهنمودهای عقلای سیاسی مورد پسندش، دوم خرداد را ‏آفرید. این نسل، بسیار کوشید برای پایبند ماندن به قولها و وظایف خود. بسیار هزینه پرداخت و از حداکثرهای ‏مورد مطالبه اش به حداقل هم نائل نیامد. زندان، بیکاری، محرومیت از تحصیل، فرار و پناهند گی فقط بخشی ‏از آسیبهایی است که در مسیر مدیریت سیاسی عقلای نسل پیشین، این نسل شجاعانه پرداخته است. ‏

اما تا این جای کار شکایتی مطرح نیست و نمی توان هزینه های پرداختی سنگین رهبران و فعالان نسل پیشین ‏را در نظر نگرفت. شاید نسل گذشته را بتوان به دو شخصیت قابل شناسایی تقسیم کرد. عده ای که هرگز جان ‏و روحشان در چارچوب مفاهیم و ارزشهای مورد ادعای نظام جمهوری اسلامی قرار نگرفت اما از سر ‏سیاست و جبر تن به مسامحه ای دادند، بحث برانگیز. این گروه فعال اجتماعی سالهای بعد از انقلاب را با ‏کمی تفاوت از یک دیگر در تمکین فرمایشات رهبران نظام سپری کردند. این خانواده سیاسی و اجتماعی ‏پیشرو علی رغم تلاش خوبی که از خود نشان داد، هرگز نخواست و یا نتوانست در ساختار حکومت وارد ‏شود. ‏

اما، دسته ای دیگر، هم جان و هم روحشان در قالبهای ارزشی نظام می گنجد و هم شجاعانه برای حفظ نظام ‏مورد پسندشان هزینه پرداخت کرده اند. این خانوادهء بزرگ سیاسی اگر چه خود دارای تنوع فکری بسیار ‏است اما تا امروز در حفظ چارچوبهای اساسی نظام هرگز دچار تردید نشده است و یا حداقل در رفتار سیاسی ‏خود هیچگونه تردیدی را بروز نداده. ‏

بعد از این معرفی و تقسیم بندی کلی، جا دارد برای یافتن وجه تشابه و یا تعارض نگرانیهای نسل من ونسل ما ‏قبل، سئوالاتی را مطرح کرد. دگراندیشان مدرن و پیشرو در اندیشه های غربی، بدون تمایل به الگو برداری ‏از ارزشهای مورد ادعای حکومت اسلامی، به امید فردای بهتر برای ایران و یا نگرانی از فردای دهشتناک ‏ایران بارها در صدد شرکت در انتخابات برآمدند وموجبات کسب اعتبار بین المللی بسیاری را برای نظام ‏فراهم آوردند. این مشارکتها در شرایطی پیش آمد، که جامعهء روشنگر خارج از نظام هرگز نتوانست به ‏حداقلهای مورد ادعایش در این حکومت دست یابد. آیا تکرار این تجربه بیانگر درک مفاهیم جدیدی از ماهیت ‏حکومت است و یا دوباره می بایست هزینه پرداخت تا مصلحتی به انجام برسد؟

‏ معلمان آگاه و کار کشتهء دگراندیش نسل من، امروز اسیر زندانی شده اند که زندانبانش، جز زنده بودن حق ‏مشروع دیگری را مجاز نمی داند و یا در دیار غربت سخت اندوهبار محکوم به تماشای روزهای بحرانی ‏آیندگانشان هستند. این عده اگر چه بسیار بیشتر از نسل من دیده اند و تجربه کرده اند اما متاسفانه باختند، هم ‏دیروز جوانیشان را وهم امروز میانسالی و خردگرایی را. تلاش صادقانه این عده برای نجات ایران از راه پر ‏پیچ وخم اصلاحات درون حکومتی بیشتر از آنکه متکی بر واقع نگری و شناخت تمام و کمال از ماهیت ‏اسلامگرایان انحصار طلب باشد، متاسفانه بر پایه تعاریفی خوش بینانه و تعارفاتی ادیبانه بنا نهاده شده بود. ‏

اما آنچه بسیار دشوار است، رفتار گنگ و پر ابهام دگراندیشان حکومت محور است. این مجموعه، که امروز ‏بی دقت و رندانه مجدداً درصدد تشویق عموم برای حضور هر چه با شکوهتر در انتخابات می کوشد باید ‏بپذیرد که فریاد رسا و آشنای آنها، همچنان تهی از مفاهیم مورد ادعای نسل من و معلمان اسیر و غربت نشینم ‏است. شما مدعی حفظ نظام هستید و ما داعیه حفظ کشور را داریم. شما در نجات انقلاب و حکومت 29 ساله ‏خود که در مقایسه با عمر هفت هزارساله ایران فقط لحظه ای از تاریخ کشور است، چنان می کوشید که ما در ‏نجات احترام و آبروی هزاران سال اعتبار و هویت تاریخیمان. شما اسلام و مصالح شیعه را هنوز مقدم بر ‏تمام هویت ایرانی من و امسال من می پندارید و در تعریف دموکراسی شروط فقه و شریعت و اقلیم را داخل ‏می کنید و ما آزادی را بومی و ایدئولوژیک نمی پنداریم. شما اقتدا به رهبری می کنید که حقوق مشروع ‏بسیاری را به نفع باورهایش نادیده گرفته و بی اعتبار خوانده است. شما هنوز خود را، وامدار تفکر رهبری ‏می دانید که حق اداره سرنوشت سیاسی من، رابه نفع باورهای خود غصب کرده است. آیا مردمی که شما آنها ‏را به توصیه آقای خمینی راه گشای مشکلات حکومت در لحظات سخت می پندارید از روزهای خوش و ‏سعادتمند حکومتداری شما بهره مند بوده اند؟ آ یا تعریف شما از مردم، مخالفان ولایت فقیه و شورای نگهبان و ‏قانون اساسی را در بر می گیرد؟ اگر جواب شما منفی است پس باید اینجا از معلمان و پیشروهای دگر اندیش ‏خارج از حکومت باید پرسید چرا همچنان معتقدند و می کوشند برای دوستی و مشارکت با شما؟ اگر جواب ‏مثبت است دوباره باید سئوال کرد، چطور شما مصلحین حکومت مدار هنوز معتقدید می توانید در دوستی و ‏مشارکت با مخالفان ولایت فقیه و شورای نگهبان و نهایتاً قانون اساسی نقشی در نظام سیاسی داشته باشید؟ ‏

شاید بیراه نباشد اگر بگوییم، نسل پویای امروز، حقوق سیاسی و اجتماعی خود را نمی تواند به راحتی مطالبه ‏کند چون بزرگان راهبرش در پی باختهای متعدد، نهایتاً راهشان به سرمای گزنده یاس و نا امیدی رسیده است ‏و متاسفانه از سوی دیگر، این نسل در مواجهه تاریخی خود با مدعیان آزاد اندیش حکومتی هر بار بیشتر از ‏دفعات قبل دچار سیاست بازی و قربانی مصلحت اندیشی شده است.‏