مشکل این نیست که غلط است، مشکل این است که معلوم نیست چی هست، حالا درست و غلطش تو سرش بخورد. اگر فردا اعلام کنند الهام به عقد محسنی اژه ای درآمده به همان اندازه طبیعی است که اعلام کنند عکس برهنه فاطمه رجبی توی لیبراسیون منتشر شده است. یعنی اصلا هیچ کاری از هیچ کسی بعید نیست و به هیچ دلیلی برای انجام کاری نیاز نیست. یک دفعه به یارو الهام می شود و طرف بهش می گوید بچرخ، می چرخد و داستانی درست می شود که صد تا علیرضا افتخاری و مسعود ده نمکی نه می توانند جمعش کنند نه می توانند پهنش کنند. از آن طرف هاشمی رفسنجانی که نه عضو مجلس است، نه عضو دولت است، نه کاره ای در حکومت است، فقط یک چیزهایی از گذشته یادش است که بقیه یادشان نیست، قرار شده برود عربستان سعودی و برای چیدن مقدماتش جواد ظریف رفته ریاض. یعنی یک مقامی که معلوم نیست به چی ربط دارد، می خواهد برود به عربستان سعودی که معلوم نیست می خواهد با ایران متحد شود علیه کجا، یا عربستان می خواهد با آمریکا متحد شود علیه ایران. یعنی قرار است هاشمی برود کشوری را که قرار بود پایگاه نظامی دشمن باشد، تبدیل کند به فروشگاهی که جنس های مان را آنجا بفروشیم، برای این کار وزیر خارجه کشور مقدمتا به ریاض رفته. بعد همین هاشمی رفسنجانی قرار است برود اصفهان دو کیلو گز بخرد، استاندار اصفهان مهمانی برایش نداده و سفرش لغو شده. حالا چه معجزه ای اتفاق می افتد که به طرف الهام می شود 180 درجه بچرخد و از این طرف به آن طرف بشود. البته چرخش در مورد سیاست افزایش فرزند نقش مهمی ایفا کرده که خیلی اوقات باعث شده افرادی در تصمیم خود تجدید نظر کنند.
بابک های زنجانی
این بابک زنجانی هم برای خودش پدیده ای شده، تا موقعی که خودش آزاد بود و عکس اش با اسلحه و در حال رقص و با دختران مهماندار و با هواپیما منتشر می شد، همه مطمئن بودند یک آقایی است که اسمش ب.ز. است که بعدا فهمیدیم کیست و حالا دیگر یک شخص نیست، بلکه یک نوع آدم است که خبرهایی در مورد آدمهای دیگر را با اسم او می توان شنید. مثلا دیروز اعلام شده که « بانک ملی به تنهایی سی بابک زنجانی دارد.» یا مثلا فلان مقام قضایی اعلام می کند « تعدادی بابک زنجانی در سازمان تامین اجتماعی هنوز حضور دارند.» کم کم کار به جایی می رسد که خبر داده می شود که « بابک زنجانی تیم پرسپولیس رونالدو را خرید» یا مثلا گفته می شود « بابک زنجانی ای بی بیست درصد سهامش را به یک بابک زنجانی فیسبوک فروخت.» فکر کنم اصولا مهم ترین تولید « بنگاههای زودبازده» دوره احمدی نژاد همین بابک زنجانی ها بود. که البته تنها کاری که می کند این است که هر کاری می کند زود است، ولی از بازده خبری نیست.
پانصد هزار رای
این آقای مصباح هم معلوم نیست بالاخره می خواهد چه کند و نظرش چیست. اگر بقول خودش و شاگردانش و بقیه اطرافیانش « رای مردم اهمیت ندارد» دیگر چه فرقی می کند که پانصد هزار تا تفاوت رای باشد یا بیست میلیون تا، ایشان که خاتمی را که پانزده میلیون اختلاف رای با ناطق نوری داشت قبول نداشت، ولی احمدی نژاد را که شش میلیون اختلاف رای با هاشمی داشت موهبت الهی و فرستاده آسمانی می دانست، حالا یعنی چه که « با پانصد هزار اختلاف رای نمی توان صاحب مملکت شد؟» حالا مثلا اگر روحانی 28 میلیون رای می آورد، با 24 میلیون اختلاف رای می شد صاحب کشور شد؟ بقول طرف شما اصلا مشتری نیستی برو مغازه بغلی، ما از این جنس نداریم. البته این هم یادمان نمی رود که پانصد هزار اختلاف رای نبود و اختلاف رای روحانی و جلیلی که نماینده و نامزد مورد نظر مصباح بود 14 میلیون نفر بود. برای چی وسط دعوا نرخ الکی تعیین می کنی، آن هم شما که واحد پول را هم اصلا قبول نداری؟
پهنای باند کم است
این آقای روحانی که حرف می زند آدم می خواهد از خجالت آب بشود و برود توی زمین. یعنی احساس بی عرضگی و بی لیاقتی به آدم دست می دهد به چه عظمت. امروز ایشان گفته « از شرایط پهنای باند کشور راضی نیستم.» ما اولش متوجه نوع باندش نشدیم، فکر کردیم باند « جبهه پایداری» یا « باند احمدی نژاد» را می گوید که دیدیم اصلا درست نیست. هر دو باند نه تنها پهنای شان زیاد است بلکه ضخامت شان هم جوری است که خود دولت را جروواجر کرده. بعدا یادمان آمد که شاید منظور ایشان پهنای باند فرودگاه امام خمینی است. اینقدر خجالت کشیدیم، اینقدر خجالت کشیدیم که چرا ما به عنوان مجری طرح فرودگاه امام باید یک باند با پهنای نامناسب به رئیس جمهور تحویل بدهیم که از شرایط آن راضی نباشد. بعدا که به خبر دقت کردیم، دیدیم منظور ایشان پهنای باند اینترنتی کشور است. حالا چه خاکی به سرمان بریزیم؟ واقعا خاک بر سر من و مسعود بهنود و حسین باستانی و بهزاد نبوی و احمد زیدآبادی و رضا خاتمی و محسن میردامادی و بقیه مدیران و اعضای کابینه دولت که نمی توانیم یک پهنای قابل قبول باند در اختیار رئیس جمهور قرار بدهیم که از شرایط آن راضی باشد. واقعا روحانی! متاسفیم، معذرت می خواهیم، تو را به خدا دو تا بزن پس کله ما که از عذاب وجدان راحت بشویم. واقعا ما خیلی بدهستیم که چنین پهنای باندی به این باریکی را درست کردیم، آن هم وقتی می دانیم اطلاعات آقای رئیس جمهور اینقدر زیاد است که حالا حالا ها مگر از این پهنای باند رد می شود؟
وحشت اصولگرایان از تندروها
نمی دانم کی دارد با کی حرف می زند؟ اصلا ما این وسط چکاره بیدیم؟ امیر محبیان که هفته ای سه روز دشمن اصلی نظام را اصلاح طلبان و هفته ای سه روز همین دشمن اصلی را تندروها می داند، اخیرا و در پی نیمی از مواضع قبلی خودش که علیه نیمی دیگر از مواضعش است، گفت که « تندروها بیشتر از دولت محافظه کاران معتدل را نگران کرده اند.» یعنی محافظه کاران معتدل که همین امیر محبیان باشد، دلواپس دلواپسگراها هستند. حالا ما چکار کنیم؟ فعلا که تندروها همه خیابان و بیابان و دشت و کوه و صحرا را در اختیار دارند. اصلاح طلبان و اعتدال گرایان هم که از خانه شان به زور می توانند خارج شوند. حالا یعنی چی؟ شما که نگران هستی، بفرما یک کاری بکن. ما هم همین نگرانی را داریم.