پت و مت در چهارمردان قم

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

پت: من رئیسم، خیلی هم رئیسم

مت: منم خادم شمام، خیلی هم خادم شمام

پت: پس زودی دست منو ماچ کن

مت( دست قابل ماچ پت را هفت بار محکم ماچ می کند): این هم دستبوس

پت: امروز دیگه چه اشتباهی کردی؟

مت: دویست هزار “ نفر- ساندیس” آدم آوردیم که مردمو 22 خرداد  کتک بزنیم، ولی کسی رو پیدا نکردیم برای کتک زدن.

پت: یعنی کسی مخالف ما نیست؟

مت: چرا، همه مخالف ما هستن، ولی کسی حرف نمی زنه، همه تو خیابون راه می رن.

پت: به صد نفر بگو فریاد بزنن، بعد بریزین به جون مردم و بزنین شون.

مت: اوووووه! چه راه خوبی، همین کار رو می کنیم.

 

( یک ساعت بعد)

پت: من رئیسم، خیلی هم رئیسم

مت: منم خادم شمام، خیلی هم خادم شمام

پت: پس زودی پاهامو ماچ کن

مت( هر دو پای پت را که تصادفا سالم است ماچ می کند): این هم پابوس

پت: کتک شون زدین؟

مت: نه، موفق نشدیم، اون صد نفر شعار دادن، ولی مردم رفتن کنار

پت: بعدش چی شد؟

مت: بچه هامون یادشون رفت که اونایی که شعار می دن از خودمونن، همدیگه رو زدن.

پت: می خواستی بگی حداقل چند تا هم از اونها رو کتک می زدن.

مت: نمی شد، به سه چهار تا که مثل زنهای فاحشه لباس پوشیده بودن حمله کردیم، بعد متوجه شدیم خواهرای خودمونن.

پت: بی شعور، آدم خواهر خودشو کتک نمی زنه

مت: بله، درسته قربان، به همین دلیل فرستادیم شون قم

پت: مگه از قم نیاورده بودین شون؟

مت: نه، اون دفعه از قم و کاشون آورده بودیم، این دفعه از گرمسار و شهریار

پت: توی قم چی کار کردین؟

مت: بچه ها حمله کردن به بیت آقای منتظری

پت: به اونجا چرا؟ اون که مرده، مگه توی بیت منتظری کسی بود؟

مت: نه، ولی هماهنگی نشده بود، بچه ها موفق شدن درهای بیت رو کاملا از جا دربیارن.

پت: خوب، حالا چی کار دارن می کنن؟

مت: یک گروه رو فرستادیم که درها رو دوباره بزنن سرجاش، چون می خواستیم درها رو پلمب کنیم که کسی از اونجا فرار نکنه.

پت: مگه کسی اونجاست؟ منتظری که مرده.

مت: بله، گفتم که هماهنگی نشده بود، درسته ایشون مرده، ولی گفتیم احتیاط کنیم بهتره، البته ما هم پول دویست هزار “نفر- ساندیس” رو داده بودیم، گفتیم بیکاری کم بشه.

پت: پس آمار کاهش بیکاری رو سریعا اعلام کنید، دیگه توی قم چی کار کردین؟

مت: به خونه همه مراجع تقلید حمله کردیم

پت: آدرس شون رو از کجا آوردین؟

مت: سال قبل وقتی می خواستم برم دست بوس شون آدرس رو داشتیم.

پت: آیت الله نوری همدانی چی فرمودند؟

مت: فرمودند آخ!

پت: برای چی آخ!؟

مت: چون بچه ها به خونه ایشون هم حمله کردن.

پت: دیوانه! اون یکی طرفدار ما بود، به اون چرا حمله کردن؟

مت: چه فرقی می کنه رئیس، بالاخره اون هم یک ماه دیگه مخالف مون می شه، ما از حالا پیشگیری کردیم. در عوض برای دفعه بعد در خونه شون کنده است، راحت باز می شه.

پت: حالا برنامه تون چیه؟

مت: سازمان برنامه رو خیلی وقته منحل کردیم، برنامه نداریم.

پت: پس برو برنامه بریز و زود برگرد

مت: چشم، همین الآن!

 

( یک ساعت بعد)

پت: من رئیسم، خیلی هم رئیسم

مت: منم خادم شمام، خیلی هم خادم شمام

پت: پس زودی چفیه منو ماچ کن

مت( چفیه آقا را که بوی گلاب و عطر مشهدی می دهد): این هم معانقه

پت: خب، با اون دویست هزار تا چی کار کردین؟

مت: می خواهیم طرح حجاب رو عملیاتی کنیم.

پت: یعنی تا حالا نکردین؟

مت: چرا، یکی دو بار مانور دادیم، ولی پیروز نشدیم.

پت: مانور چی؟

مت: مانور می دیم در مورد طرح نسبیت

پت: نسبیت دیگه چیه؟

مت: از نسبیت انشتین گرفتیم، ولی یک دختر خانم شونزده ساله بومی اش کرده.

پت: پس خبر این اختراع رو هم از صدا و سیما اعلام کنید. حالا چی هست این طرح؟

مت: خبرشو اعلام می کنیم. طبق این طرح نسبیت، یا نسبت، این دویست هزار نفر توی خیابون هر زن و مردی رو دیدن، ازشون می پرسن که شما چه نسبتی با هم دارین؟

پت: خوب اگه اون دو نفر زن و شوهر بودند، چی کارشون می کنین؟

مت: دستگیرشون می کنیم. معمولا وقتی زن و شوهری با هم راه برن مخالف دولت هستند و بعد از دستگیری اعتراف می کنن که با همدیگه همکاری می کردن.

پت: خوبه، حالا اگر با هم نسبتی نداشتند ولی همدیگه رو دوست داشتند.

مت: دستگیرشون می کنیم، سریعا اعتراف می کنن، معمولا این جور آدمها زود اعتراف می کنن.

پت: اگر همدیگه رو دوست نداشتند چی؟

مت: همونجا عقدشون می کنیم تا با هم نسبت پیدا کنن.

پت: ولی من فکر کنم اگر همدیگه رو دوست داشته باشن، برای ازدواج بهتره.

مت: ممکنه برای ازدواج بهتر باشه، ولی اعتراف نمی کنن.

پت: حالا اگر هیچ نسبتی با هم نداشتن، چی کار می کنید؟

مت: معلوم می شه آدمهای راستگویی هستند. دستگیرشون می کنیم و معلوم می شه در فتنه اخیر نقش داشتند.

پت: اگر نسبت نداشتن ولی دروغکی گفتن نسبت دارن.

مت: اگر خوب دروغ گفتن می آریم شون توی صدا و سیما یا روابط عمومی دفتر خودمون.

پت: ولی من نگرانم که این دویست هزار نفر- ساندیس که پول شون رو دادین برای این کار مناسب نباشن.

مت: راستشو بخواهید رئیس، من خودمم نگرانم، ولی در این چند سال تجربه کردم آدمهایی که مناسب نیستند، بیشتر به درد می خورن تا آدم هایی که مناسب هستند.

پت: پس یک کار دیگه براشون پیدا کن.

مت: باشه، من سه ساعت باید فکر کنم.

 

( مت در این سه ساعت به ترکیه می رود و دویست قرارداد می بندد و برمی گردد.)

 

( یک ساعت بعد)

پت: من رئیسم، خیلی هم رئیسم

مت: منم خادم شمام، خیلی هم خادم شمام

پت: پس زودباش لباس منو ماچ کن

مت( لباس سفید کوه رفتن آقا را که بوی کافور می دهد ماچ می کند): این هم ماچ لباس!

پت: اون دویست هزار نفر رو چی کار کردی؟

مت: براشون کمپین درست کردیم.

پت: واسه چی انگلیسی حرف می زنی، البته دو کلمه انگلیسی بلد باشی بهتره

مت: ابسالوتلی وری تنک یو، کمپین سیلی خوردن برای امام راه انداختیم.

پت: یعنی چی کار می کنن؟

مت: یک عده شون می شن در نقش برادر نجار، یک عده در نقش حسن آقا خمینی

پت: بعدش چی؟

مت: بعد یکی شون سیلی می زنه به اون یکی، اون هم نگاهش می کنه و می گه آخ

پت: دردشون نمی آد؟

مت: چرا، ولی بخاطر امام و روح شهدای انقلاب هیچی نمی گن.

پت: کدوم شهدا؟

مت: شهید بهشتی که پسرش زندونه، شهید باهنرم که داداشش ضایع کرد، شهید رجایی هم که زنش سبزه، شهید همت و باکری هم که طرفدار مهندس از آب در اومدن، شهید محمد منتظری هم که خانوادگی پرونده دارن……

پت: ولش کن، من سه ماهه دارم دنبال یکی از شهدا می گردم براش فاتحه بخونم، همه شون دشمن از آب دراومدن، بیخودی نگرد چیزی پیدا نمی کنی.

مت: پس من می گم ساندیس بخورن و به همدیگه سیلی بزنن تا قراردادشون تموم شه و برن خونه هاشون.

پت: دستت درد نکنه، اگر تو رو نداشتم چی کار می کردم.

مت: بخدا من کسی نیستم، من فقط یک خادمم، فقط دنیا از من می ترسه، ولی من در مقابل شما هیچی نیستم، من درسته در کلمبیا و ونزوئلا قهرمان بودم، ولی جلوی شما میز هم نیستم، فرش هم نیستم، هیچی نیستم…..

پت خواب آلود می شود( دکترش می آید و او را می برد)

دکتر: همین جوری خوبه، فردا هم تمرین کن ایشون زود بخوابن براشون خوبه.