مذاکرات هسته ای به تعبیر یکی از مسئولان ارشد تیم ایران (عراقچی) به مرحله “نفس گیر” خود رسیده است. یک بار دیگر نیز این مذاکرات به همین مرحله رسیده بود؛ در سال های اولیه روی کار آمدن دولت اول احمدی نژاد و دوران دادن شعارهای بی اساس و بی پشتوانه وی. آن هنگام البته “خطر جنگ” ایران را تهدید می کرد همان گونه که اینک “خطر بن بست مذاکرات” و یا طولانی شدن و به دور و تکرار افتادن آن که جز تداوم رنج و محنت برای مردم ایران در پی ندارد.
در این سرفصل ها و “بزنگاه ها” یادآوری و مرور مواضع واحیانا وعده ها برای همگان درس آموز و راهگشاست و انرژی آزاد می کند و انگیزه می دهد و توقع می آفریند. مرورهای یادآور هم چنین برای مطالبات و خواسته ها تبار و پیشینه و پشتوانه و بن مایه فکری و تحلیلی ایجاد می کند.
در مقیاس نزدیک تر؛ وعده حسن روحانی که شاید بیشترین رای وی در انتخابات را از سوی اقشار گسترده مردم و ناراضیان اقتصادی انبوه بخصوص در شهرهای کوچک و روستاها به ارمغان آورد، همانا این جمله معروف بود که اگر چرخ سانتریفیوژها می چرخد باید چرخ اقتصاد کشور هم بچرخد. حال باید فعالان سیاسی و مدنی و روزنامه نگاران و… این جمله و وعده را به یاد ایشان و تیم هسته ای بیاورند. این وعده شاید در تعارض با برخی شعارها و تحلیل های اربابان قدرت و حامیان اصلی دولت احمدی نژاد باشد که باعث شدند پرونده هسته ای به شورای امنیت سازمان ملل برود و همان ها یکی از عوامل تشدید تحریم ها علیه ملت ایران هستند.(این البته به معنی نادیده گرفتن نقش غربی ها نیست). حال باید به آقای روحانی و تیم هسته اش فشار آورد که “آن مواعید که کردی نرود از یادت…”. اما متاسفانه این صدا و خواست اکثریت ملت اینک سخنگویی ندارد یا صدایی بسیار ضعیف است. فضای سیاسی و مدنی را در این باره نیز رخوت و رکودی قابل نقد و انتقاد فراگرفته است…
چرا می گوییم این صدای “اکثریت” ملت است؛ چرا که اکثر کسانی که در انتخابات شرکت کردند به این رویکرد رای دادند و خواهان اتمام مناقشه هسته ای هستند و رای ناچیز جلیلی نیز حتی اگر همه اش را هم رای به سیاست های گذشته هسته ای بدانیم – که البته این چنین نیست- حکایت از در اقلیت بودن شدید طرفداران سیاست گذشته هسته ای و اصرار بر تداوم آن دارد. بگذریم از اینکه قابل پیش بینی است که بسیاری از کسانی که اصلا در انتخابات شرکت نکردند نیزسیاست و نظر مخالف شدیدتری نسبت به سیاست های هسته ای کل حکومت دارند.
اما این تنها تحلیل ها و سیاست ها و احیانا وعده های دولتمردان نیست که قابل یادآوری است، بلکه تحلیل ها و رویکردهای جریانات مختلف سیاسی و نیز کارشناسان و صاحب نظران و دیگر تحلیل گران نیز قابل مرور کردن و یادآوری است. این مرور هم پشتوانه و پیشینه برای رویکردها و شعارها و مطالبات امروز می آفریند و هم به نوعی یادآور نظرات گذشته ای است که امروزه نیز مسئولیت پیگیری و تداوم همان خط و رویکرد را ایجاد می کند. همه جریانات و افراد و رویکردهای سیاسی می توانند این مرور یادآور را نسبت به تحلیل های گذشته خویش داشته باشند…
دوستان ما نیز در آذرماه سال ۸۶ جزوه مفصلی تحلیلی (تحت عنوان ندای صلح و آزادی در شرایط خطیر ملی) منتشر کردند که مرور آن همین فواید و پیامدها را در شرایط خطیر ملی جدید دارد.
مرور آن همه خارج از حوصله یک مقاله است بخصوص آنکه به تفصیل به پیشینه شکل گیری نیروگاه های هسته ای در حکومت شاه و بعد از انقلاب می پردازد و یا به تحلیل سیاست ها و برنامه های غرب و بخصوص آمریکا درمنطقه خاورمیانه می نشیند و… اما بازگویی برخی مواضع کلیدی آن برای شرایط خطیر کنونی یک یادآوری انگیزه بخش و راهگشا خواهد بود.
آنچه در زیر می آید نقل قول مستقیم و گزیده ای از این تحلیل تفصیلی است. اگر امروزه نیز می خواستیم مقاله ای استراتژیک در باره “مرحله نفس گیر” هسته ای بنویسیم باید همین جملات را می نوشتیم. این بازگویی حتی نیاز به بازسازی نیز ندارد. چون در ایران ما دیگر عادت کرده ایم که یک مشکل و معضل آن چنان ادامه پیدا کند که گره ای که با دست باز می شود به دندان کشیده شود و برای سنگی که برخی “خواص!” به چاه می اندازند کلی “عوام” باید جمع شوند تا چاره ای بیندیشند. تجربه جنگ و گروگانگیری که در سالگرد هر دوشان هستیم امروزه دیگر برای همگان اظهر من الشمس اند و یادآور همین درد کهنه در ساختار قدرت کنونی حاکم.
این مرور برگزیده را در زیر می آوریم با این مقدمه که سکوت و رخوت فعالان سیاسی وصاحب نظران در این امر خطیر ملی و در این مرحله، خطایی نابخشودنی و شاید هم جبران ناپذیر است. شاید هم تیم هسته ای که به تدریج مرعوب و تسلیم شعارها و خواست های راست افراطی و رهبر حامی آن ها شده نیاز به کمک فکری و پشتوانه سیاسی و روانی داشته باشد. اینک این احمد خاتمی است که در نمازجمعه برای دولت خط و نشان می کشد و خط سرخ های هسته ای تعیین می کند و اما صدا و خواست “اکثریت ملت” از جایی کمتر شنیده می شود. تیم هسته ای اگر “بچه های نظام” و در حال “ماموریت” هم هستند نباید مامور رهبر و راست افراطی باشند، آنها باید مامور خواست و اراده اکثریت مردم و مصلحت کشور که از قضا مصلحت نظام هم هست، باشند.
در بخش هایی از “ندای صلح و آزادی در شرایط خطیر ملی” آمده است:
مسئله هستهای در ایران هم دچار اغراقگویی و گاه عوامزدگی شده است و هم صورت مسئله به درستی مطرح نمیشود. هم چنین به علت فضای سنگین سیاسی– قضایی-امنیتی حاکم بر این مبحث، امکان بررسی و نقد و ارزیابی کارشناسانه آن در فضای عمومی در پایینترین سطح قرار دارد.
یکی از نکات مهم در این بحث آن است که کشورهای غربی، حداقل در مواضع رسمی و قطعنامههاشان، مخالفتی با برخورداری ایران از انرژی هستهای ندارند و آنان نیز این امر را “حق مسلم” ایران میدانند. محل اختلاف و نزاع بر سر “غنیسازی اورانیوم در داخل ایران” است (و نه اصل برخورداری از انرژی هستهای). آنان مدعیاند که به علت رفتارهای گذشته حاکمیت ایران اعتمادی ندارند که ایران غنیسازی اورانیوم را، که کارکردی دوگانه دارد، از مسیر تولید انرژی به مسیر نظامی منحرف نکند. لذا تأکید میکنند ایران اورانیوم غنیشده را از بازار جهانی تهیه کند و در داخل به تولید انرژی هستهای بپردازد.
نکته مهمتر در این بحث آن است که بر فرض که اهمیت و اولویت انرژی هستهای برای یک کشور نفتی چون ایران در آن حد است که امنیت جامعه را به خطر بیندازد، آیا ذخایر معادن اورانیوم ایران برای چند سال کفایت میکند؟ جدا از بحثهای شعاری و اغراقآمیز، آیا منابع داخلی اورانیوم ایران که تنها سالهای معدودی را پوشش میدهد اهمیتی در حد این منازعه وسیع جهانی دارد که به قیمت یک جنگ ویرانگر تمام شود؟
بدین ترتیب صورت مسئله اصلی نزاع، نه “انرژی هستهای” بلکه “غنیسازی اورانیوم در داخل کشور” است. حال با توجه به محدودیت منابع داخلی اورانیوم، به نظر میرسد در زیر پوشش مسئله هستهای نزاع دیگری بین تهران– غرب در جریان است؛ نزاعی بین جریان راست سلطهطلب جهانی که به دنبال امنیت انرژی و سرمایه خود است و راست منازعهجوی داخلی که معتقد است در همین نقطه، باید این منازعه حل و فصل و تعیین تکلیف شود، با این چشمانداز که امنیت حاکمیت ایران از سوی آمریکا و غرب طی فعل و انفعالاتی تضمین گردد. این امر نزاع هستهای را به محل برخوردی عمیقتر یعنی امنیت انرژی و سرمایه از سوی آمریکا و امنیت قدرت از سوی حاکمیت ایران تبدیل کرده است.
اما؛ رقابت سر به سر و موازی که ایران با آمریکا ایجاد کرده و گویی رهبری مبارزه برای سرنگونی غرب و آمریکا را بر عهده گرفته است، بهگونهای محسوس، به ضرر منافع ملی بوده و موجب هزینه کردن روزافزون قدرت ملی کشور شده است.
پرسش اینجاست که با آن درجه از اولویت و اهمیت غنیسازی اورانیوم، و این توان مقابله و رویارویی با قدرتهای جهانی و مشخصا آمریکا، باز چرا جریان و جناحی متوهم در ایران به مقابلهجویی میپردازد و به فضای تعارض دامن میزند؟ به نظر میرسد که برای نیل به پاسخ، باید بین “بهانه” و “انگیزه” تفاوت قائل شد.
به عقیدهی یک جناح قدرتمند بیتوجه به منافع ملی در ایران، سیر و روند حوادث نشان میدهد که منازعهای نهایی، چه محدود و خفیف و چه شدید و وسیع، بین ایران و آمریکا حتمی است؛ پس چه بهتر که این امر در موضوع انرژی هستهای (در مقایسه با حقوق بشر، تروریسم و…) که امکان پشتوانهسازی و توان بسیج داخلی بیشتری در آن وجود دارد و حاکمیت ایران از نقطه ضعف کمتری نیز در آن برخوردار است و اجماعسازی جهانی در آن سختتر از دیگر موضوعات است، صورت بگیرد. این جریان اساسا به اصلاح روابط خود با مردم و منتقدان داخلی و ایجاد قدرت و امنیت ملی از طریق اعتمادسازی داخلی با برقراری دموکراسی و اجرای حقوق بشر و… و اصلاح شفاف و صریح روابط خود با جهان غرب ـ و بهطور مشخص آمریکا ـ نمیاندیشد.
عمق حوادث و رخدادها نشان میدهد که هم برای جریان راست منازعهجو در ایران و هم برای جریان راست سلطهطلب در جهان و آمریکا، موضوع هستهای بهانهای برای حل مشکلات و مسائل دیگر است؛ وگرنه هم غربیها میدانند که ایران ـ بهویژه اینک که تحت نظارت و کنترل دقیق دوربینها و مأموران آژانس بینالمللی هستهای است ـ توان و امکان انحراف از مسیر صلحآمیز انرژی هستهای را ندارد. حتی در صورت خروج ایران از آژانس و مکانیسمهای کنترلی آن و در صورت حرکت به سمت تهیه سلاح هستهای نیز – طبق برآورد سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی غربی - ایران بین ۳ تا ۱۰ سال زمان لازم دارد تا به این سلاح دست یابد. و البته جریان راست ایران هم میداند که موضوع غنیسازی داخلی اورانیوم با منابع محدودی که ایران دارد در آنچنان اولویت حیاتی و خطیری نیست که حیات و قدرت ملی کشور و نیز حیات نظام مستقر را بدان موکول کند.
حال؛ “با وجود آنکه اینک افکار عمومی در غرب خود به صورت یک قدرت” درآمده است، اما سیاستها و مواضع جریان راست افراطی و منازعهجوی ایران در دوران اخیر نشان داد که نه تنها نمیتواند از این اهرم قوی استفاده کند، بلکه با طرح مواضعی چون نفی هولوکاست، محو اسرائیل، ورقپاره خواندن قطعنامههای سازمان ملل و… و معارضهجویی افشاگرانه و براندازانه به جای تعامل اقتصادی در چارچوب منافع ملی با آمریکا، این قدرت عظیم را به راحتی و ارزانی در اختیار جریان راست جنگ طلب آمریکا قرار میدهد. قابل تأمل آن که هر دو جریان راست منازعهجو در غرب و در ایران به گونهای غیرمستقیم به یکدیگر یاری میرسانند!”
نتیجه آنکه “وطنخواهان ایرانی حاصل تقابل با غرب و آمریکا را سرزمینی سوخته میدانند؛ اما آنان با عرق ملی و میهنی خویش خواهان وادادگی و سازش در برابر جریان راست سلطهطلب خارجی و متحدان فارسیزبان و غیرفارسیزبان آن نیستند. آن ها محصول وادادگی را نیز غارت منابع سرشار انرژی کشورشان میدانند. و از قضا یکی از هراسهای آنها، سازش دو راست به بهایی سنگین از منافع ملی ایرانیان است؛ سازشی که معمولا از سوی راست داخلی ایران دیرهنگام و با حداقل فایده و حداکثر هزینه و از جیب ملت ایران و به ضرر منافع ملی ایران صورت میگیرد
وطندوستان ایرانی به “تعامل” با غرب ـ- نه تقابل و نه وادادگی و سرسپردگی -ـ میاندیشند. آنان رویارویی در یک منازعه نابرابر را خودکشی ملی میدانند که تنها از سوی ماجراجویان یا شیفتگان قدرت میسر است. در دنیای نابرابر کنونی میتوان هم در چارچوب قواعد بینالمللی زیست، هم موضع و عملکردی انتقادی نسبت به بیعدالتیهای موجود در این روابط داشت و هم از نظم مستقر به نفع منافع ملی خویش بهره گرفت. حرکت مدبرانه و معقول زندهیاد دکتر مصدق، رفتار توأم با برنامهی حاکمان مالزی در دهههای اخیر و… نمونههایی از این نوع رویکرد محسوب میشوند.
به عقیدهی ما در رابطه با مقطع حساس و خطیری که به سر میبریم، شاید تنها مسیر برونرفت از بحران پیشروی ملت ایران، عبارت باشد از تأکید بر:
● پایان دادن به منازعه هستهای با حل مسئله محوری آن یعنی “غنیسازی داخلی اورانیوم” که میتواند با پذیرش تعلیق همزمان (پیشنهاد البرادعی) تا مرحلهی راستیآزمایی و “غنیسازی کنسرسیومی در خارج از ایران” در این مدت، تحقق یابد. این امر میتواند رأسا توسط شورای عالی امنیت ملی کشور تصمیمگیری شده و یا به رفراندوم ملی گذاشته شود.
● فراهم کردن پیشزمینهها و نیز برگزاری انتخابات آزاد، رعایت حقوق بشر و اجرای عدالت و دموکراسی برای تمامی گرایشهای فکری – سیاسی، اقوام، زنان، صنوف و طبقات گوناگون، و تضمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی برای همگان، و نیز تأمین و تقویت توان و همبستگی ملی از طریق آشتی ملی و اعتمادسازی با مردم بهجای معامله و اعتمادسازی با قدرتمندان جهان (این همه، بازگشت به اهداف و شعارهای اولیه انقلاب است).
● حل مسئلهی رابطه با آمریکا در چارچوب “تعامل” ملی (نه تسلیم و سازش، نه تقابل و منازعه).
● اتخاذ سیاست و رویکرد تشنجزدا در جهان و منطقه و نیز ممانعت از رشد تضادهای شیعه – سنی و جایگزینی شعارهای حقوقی – سیاسی در مسائل جهان و منطقه به جای شعارهای احساسی و بلندپروازانه و خروج از احساس و منش رهبری جهان اسلام و رهبری منازعه برای نابودی ظلم در سراسر جهان، که امری است همگانی و تدریجی و همه مردم جهان و منطقه باید در آن شرکت کنند و در درازمدت قابل دستیابی و تحقق است.
● در کوتاهمدت؛ ایجاد فضای امن برای بحث و گفتوگوی ملی دربارهی مسائل جاری کشور و بحران پیشاروی که در قالب مسائل هستهای در حال پدید آمدن است. جریان راست منازعهجوی داخلی اینک هرگونه صدای مغایر در رابطه با مسائل هستهای را با انگ و برچسب “وابستگی” خفه و با آن برخورد قضایی – امنیتی مینماید و مطبوعات را از ورود به آن، بهشدت منع میکند؛ این فضا، هزینه را برای هر نوع بحث ملی درباره این امر خطیر بالا برده است. اما موضوع مهمتر از آن است که هزینههای مترتب بر آن باعث سکوت و خاموشی نیروهای دلسوز و ملی و وطندوست شود. بنابراین باید تأکید کرد که باید فضای بحث عمومی در این باره و امکان شنیدن صداهای متفاوت و مغایر با صدای جریان کمشمار اما پرسروصدای راست منازعهجوی، از جمله برای صداهای متفاوت داخل نظام، فراهم شود؛ این صداها نباید خفه و سرکوب گردد.
● ایرانیان وطندوست در خارج از کشور نیز باید به این مباحث و اقدامهای ملی مترتب بر آن بپیوندند. وطندوستان ایرانی باید گفتوگوی ملی و انتقادی را جایگزین لحن و موضع منازعهجویانهی جریان راست افراطی داخلی با جهان کنند. افکار عمومی جهان نیز طرفدار صلح است اما جهان این میل و خواسته خود را برای افراد و مواضعی در ایران که به انکار نسلکشی یهودیان - که زخمی در ناخودآگاه غرب مسیحی است- میپردازد، خواهان محو یک کشور از جهان است و مصوبات سازمان ملل را “ورقپاره” میخواند، هزینه نمیکند.
“مبارزه ملی” اینک، با محوریت عرصه داخلی، و با مشارکت تمام ایرانیان در داخل و خارج کشور و با تعامل ملی با صلحخواهان و طرفداران مستقل و صادق حقوق بشر در جهان، و در بستر نقد جریان راست داخلی و جریان راست جهانی میسر است.
“قریب به اتفاق مردم ایران، خواهان صلح و آرامش، آزادی، رفاه و عدالت در بستری از هویت و منافع و سربلندی ملی و زیست سربلند در چارچوب قواعد و قوانین بینالمللی همراه با تلاش برای عادلانهکردن تدریجی این قواعد هستند.” داخل یا خارج از قدرت و…- میفشارند و افکار عمومی جهانیان را به یاری این امر خطیر فرامیخوانند.”
… این یادآوری برای آن بود که در برابر خط سرخ های جریان اقلیت حاکم بر ایران صدای اکثریت ملت هم باید بلند شود که برای ما غنی سازی اورانیوم در داخل کشور و حجم و اندازه آن به هیچ وجه خط سرخ غیرقابل عبور نیست. مطالبه و پیشنهاد ما تعامل همزمان برای پذیرش و کنار آمدن با نحوه ای از غنی سازی (اعم از غنی سازی در داخل و یا به صورت کنسرسیومی در خارج و یا اصلا تضمین و تسهیل خرید آن از بازارهای جهانی توسط ایران) از یکسو و پذیرش لغو کامل و سریع تحریم ها از سوی طرف مقابل است.
خط سرخ و ناموسی کردن غنی سازی داخلی اورانیوم خواست اکثریت ملت ایران نیست. به علاوه آنکه مذاکره برای گنجاندن موادی در موافقنامه برای اینکه غربی ها خرید اورانیوم توسط ایران در بازار جهانی را تسهیل و تضمین کنند و مابازاء هایی نیز برای تخلف هر یک از طرفین مقرر شود، بسیار راحت تر و سهل الوصول تر است تا چانه زنی سخت و ناهموار برای تعیین میزان غنی سازی داخلی در ایران و یا دور زدن تحریم های اقتصادی(علیه ملت ایران) در شرایط کنونی و یا در حالت کش آمدن و به دور افتادن و طولانی شدن مذاکرات و بدتر از آن در صورت به بن بست رسیدن مذاکرات و تشدید تحریم ها.
همه فعالان و جریانات سیاسی و اندیشمندان ایرانی در این مرحله برای نجات مذاکرات از مشکلات پیش آمده و بلند کردن صدا ی ملت و نیز تقویت تیم مذاکره کننده در برابر خواست و رای و شعارهای جریان راست افراطی و حامیان و پشتیبانان آن در راس هرم سیاسی؛ مسئولیتی تاریخی بردوش دارند. همان گونه که برای رساندن صدای اکثریت ملت ایران به افکار عمومی جهانی برای فشار آوردن به مسئولان غربی برای لغو تحریم ها و عدم استفاده از این اهرم ضد انسانی برای جدال های سیاسی شان با حاکمان و رهبران در اقلیت حاکم بر ایران.