نامه 214 نویسنده، شاعر، مترجم و روزنامهنگار به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با موضوع درخواست برای حذف سانسور پیش از انتشار کتاب، بازخوردهای خود را داشته است. صداهایی موافق و مخالف، فارغ از رسانههای داخلی ایران، این موضوع را با استفاده از رسانههای دیگر بحث میکنند. در این چهار مصاحبه، ناصر زراعتی در مخالفت خود با نوشتن نامه به حکومتی میگوید که سانسور را اصل حکومتی میشناسد و رضا نجفی موافق نامه است، چون این نامه راهی است منطقی از دید او برای حرکت بهسمت فضایی باز و بدون سانسور برای انتشار کتاب.
صدای مخالف: ناصر زراعتی
ناصر زراعتی، عضو کانون نویسندگان ایران است و نویسنده. به جز آن مقالات و پژوهش هم منتشر میکند در موضوعات مختلف از ادبیات و فیلم گرفته تا نقاشی و هنر. ترجمه میکند و فیلمنامه هم مینوسید. زراعتی سالهاست در کشور سوئد به فعالیتهای فرهنگی خود ادامه میدهد.
جناب زراعتی، شما نامهی 214 نویسنده، مترجم و شاعر و روزنامهنگار ایرانی خطاب به وزیر ارشاد را امضا نکردهاید، چرا؟ چه نظری نسبت به کلیت این نامه دارید؟
بله، درست است. پیش از پخش نامه، یکی از دوستانِ جوان از ایران آن را برایم فرستاد. برایش نوشتم که من این نامه را امضا نمیکنم چون اولاً در ایران نیستم. ثانیاً نظرم را در مورد این ادعایِ آقای وزیر به خبرنگاری [که برای سایت “زمانه” کار میکند] گفتم که در گزارشش نوشت: اگر نخواهیم بگوییم آقایان حقهبازی میکنند، باید بپذیریم که میخواهند توپِ سانسور را بیندازند تویِ زمین ناشران تا از این پس، ناشرجماعت بشود سانسورچی اهلِ قلم. ثالثاً ـ بی آن که بخواهم فضولی کنم در کار و تصمیمِ دوستانی که در ایران چنین نامهای نوشتهاند ـ باید بگویم این سادهانگاری را بعید میدانستم.
دلایلِ دیگری هم داشتم که موجب اطالۀ کلام میشود. مهمترینش این که من اصلاً این آقایان را ـ از صدر تا ذیل ـ قبول ندارم و لایق نمیدانم که خطاب به ایشان نامه بنویسم یا نامهای را امضا کنم که مخاطبش اینهایی باشند که به جایِ این که بهدرستی خود را “خدمتگزارِ” مردم بدانند، دچارِ این توهماند که آقا [یا خانم] بالاسرِ این ملّتاند. و اینهمه البته جدا نیست از احترامی که برایِ دوستانِ اهلِ قلمِ ساکنِ ایران همیشه قائل بوده و هستم و خواهم بود. من و مایِ نوعیِ بیرونِ گود نشسته بهتر است برایِ آن عزیزان که در آن وضعیّتِ دشوار زندگی و کار میکنند، تعیین تکلیف نفرماییم و اجازه بدهیم خودشان تصمیم بگیرند چه کاری درست است و چه کاری نادرست…
نامه اهل قلم ایران، برداشتهای مختلفی را در بر داشته است. برخی موافق و برخی مخالف. در دیدگاه شما، این موافقتها و مخالفتها چقدر میتوانند کمک کنند تا وضعیت نشر در ایران بهتر شود؟
ـ این نامه هم مثلِ هر چیز دیگری در این دنیا، طبیعی است که موافق و مخالف داشته باشد. موافقان که آن را نوشته و امضا کردهاند، مخالفان هم حق دارند و میتوانند نامه یا نامههایی دیگر بنویسند و امضا و پخش کنند، شاید وضعیتِ نشر در ایران را بهتر کند [“بهتر”؟ باید “به”ی باشد که علامتِ صفت تفضیلیِ ـ “تر” ـ را تهش بچسبانیم. این که هست، به نظرِ شما “به” است؟] اما نظرِ من این است که به قولِ معروف با این ریشها نمیشود رفت تجریش… و دیگر نیازی به تکرار آن بیتِ مشهور هم نیست: “خانه از پایبست ویران است و… قس علیهذا!”
اگر شما میخواستید این نامه را بنویسید، چه مسالهای را مهم میدانستید و چه تغییری در متن نامه میدادید؟
عرض کردم که من اصلاً چنین نامهای نمینوشتم و نمینویسم که نیازی باشد تغییری در متنِ آن بدهم یا ندهم. من سالها پیش، با امضایِ منشورِ “کانونِ نویسندگانِ ایران” (که از جمله شرطهایِ عضوشدنِ در آن بوده و هست) “نامه”ام را یک بار برای همیشه نوشتهام. گیرم که ایدهآلیست به نظر برسم… مهم نیست… من خواهانِ آزادیِ بدونِ قید و شرطِ اندیشه و قلم و بیان و [مسلم است که:] نشر بوده، هستم و خواهم بود!
این سوال مطرح است که آینده کتاب ایران با توجه به موضوع سانسور چه خواهد شد؟ بهنظر شما و با تجربهای که از زندگی خارج از ایران دارید، راه برای چه مسیری باز خواهد شد تا وضعیت نشر کتاب ایران، به شرایطی بهتر برسد؟
شما باز از واژۀ “بهتر” استفاده کردهاید… “وضعیتِ نشرِ کتاب در ایران” به که نیست، هیچ، افتضاح است! اما واقعیت این است که [چند باری اینجا و آنجا گفته و نوشتهام] این حضرات متأسفانه عِرض خود میبرند و زحمتِ ما میدارند. با این پیشرفتِ سریعِ حیرتانگیز تکنولوژی و اینترنت در این زمانه، در دنیا، هر کس بخواهد به “سانسور” [البته خودشان که این واژه را به کار نمیبرند، میگویند “اصلاح” یا نهایتش “مُمیزی” که از “تمیز” میآید، گرچه از جمله اعمالِ “کثیف” است!] حتا فکر کند، به ریش و گیس خودش خندیده است.
میماند مسألۀ حقِ مؤلف… در این میان، بیشترین آسیب به نویسنده وارد میشود در درجۀ اول و بعد به ناشر… از جمله بد نیست اشاره کنم به کتابهایی که به دلیلِ وجود سانسور امکانِ نشرشان در ایران نیست و ما گاهی در حد توانمان، اینجا، آنها را چاپ میکنیم و پس از اندکی میشنویم در ایران بازچاپ کردهاند و زیرمیزی میفروشند.
مالِ ما البته که بیتالمال است! اگر تا چندی پیش، این “چاپچی”ها را کاسبکارانی زرنگ میدانستم که به هر حال خطر میکنند که دست به انجامِ چنین کاری میزنند، مدتی است به دلیلِ کثرتِ اینگونه کتابها و حتا صدورشان به بیرون از ایران، به این نتیجه رسیدهام که حضراتِ اطلاعات/امنیتی [یا به تعبیر آن آقا: برادرانِ عزیز قاچاقچی!] چون دیدهاند در این زمینه هم “مایه” هست، خود دست به کار شدهاند، یا شریک شدهاند، یا حمایت میکنند از این چاپچیها و “حق”شان را میگیرند.
صدای موافق: رضا نجفی
تخصص رضا نجفی، زبان آلمانی است و مترجم همین زبان است با کتابهایی متعدد. آثار پژوهشی هم دارد و در نشریات مختلف نقد، یادداشت و بررسی کتاب منتشر کرده. او مدتی را نیز در سال 1388، در زندان گذراند.
جناب نجفی، شما نامهی 214 نویسنده، مترجم و شاعر و روزنامهنگار ایرانی خطاب به وزیر ارشاد را امضا کردید. فکر میکنید این نامه اثرگذار باشد؟
یک بار هم پیش از این در گفتگویی، سخن یکی از اهل اندیشه را نقل کرده بودم که میگفت خوشبینی وظیفه اخلاقی ماست. میتوان به جای واژه خوشبینی گفت امید داشتن. این مهم نیست. مهم این است که بدانیم از انفعال تغییر و بهبودی برنمیخیزد. هر چند امیدوارم، نمیدانم این نامه چقدر اثرگذار خواهد بود اما بیشک میدانم هیچ نکردن به مراتب زیانبارتر خواهد بود.
البته دچار این توهم نیستم که یک شبه و با یک نامه اوضاع چاپ و نشر در ایران گلستان شود. بیتردید هستند افراد و نهادهایی در قدرت که دوست دارند در بر همان پاشنه سابق بچرخد و آزادی بیان را خوش نمیدارند و اینان اعمال قدرت میکنند و خواهند کرد تا فضای چاپ و نشر همچنان مسدود و بسته بماند با این حال این نامه و اقداماتی همانند این مطالبات بر حق و قانونی اهل قلم و خوانندگان را یادآوری میکند و خود بر این مطالبات دامن میزند. نمونههایی مانند این نامه پیشگیری میکند که اوضاع نابسامان کتاب و کتابت و شآن و منزلت بر باد رفته قلم و اهل قلم طبیعی شمرده شود و قباحت سانسور عادی. امثال این نامه اگر نه در کوتاه مدت بلکه به مثابه بخشی از کوششهای بلندمدت اهل ادب و اندیشه تاثیرگذار خواهد بود.
نامه اهل قلم ایران، برداشتهای مختلفی را در بر داشته است. برخی موافق و برخی مخالف. در دیدگاه شما، این موافقتها و مخالفتها چقدر میتوانند کمک کنند تا وضعیت نشر در ایران بهتر شود؟
هنوز فرصت شنیدن استدلالهای مخالف را نیافتهام. البته اگر منظور از مخالفان، همان طرفداران سانسور باشد ولو با واژههای زیباتری مانند ممیزی و مانند آن، که باید گفت استدلالهای ایشان ناگفته از پیش پیداست و عدم صداقتشان هم هویدا. حنای این حضرات هم برای اهل قلم رنگی ندارد و پیش از این هم ریاکاریهایشان را به نام دین و اخلاق و به کام قدرت و مقام بسیار دیده و شنیدهایم.
اما اگر مقصود از مخالفان، کسانی باشند که این شیوه را برای نفی سانسور نمیپسندند کنجکاو و در شگفتم که چه گزینههای دیگری را پیشنهاد میکنند؟ کنار گود نشستن و از موضع عاقل اندر سفیه به تکاپوی دیگران نگریستن البته سادهترین راه است و بیثمرترین و بلکه زیانبارترین. ساز مخالف نواختن بی ارائه راهکار و پیشنهادی بهتر یکسره بیارزش و بلکه به گمان من غیراخلاقی است. اگر مخالفان این نامهنگاری پیشنهاد بهتری در چنته دارند که در عین حال زیاده از حد وهم آلود و ناممکن نیست، با کمال میل خوشحال میشوم بشنوم و دنبال آن راه بروم.
هرچند تا یافت نشدن ابزاری بهتر، نمیتوان همین ابزارهای کوچک را هم به دور افکند و دست روی دست گذاشت به انتظار یافتن ابزاری ایدهآل و تخیلی که بالفعل وجود ندارد. به هر حال امیدوارم بحث درباره کارآیی و ناکارایی این روشها و موافقت و مخالفت با این موارد کمک کند که بحث زنده بماند و ضرورت دگرگونی و بهبود در زمینه آزادی بیان بیشتر احساس شود.
اگر شما میخواستید این نامه را خودتان بنویسید، چه مسالهای را مهم میدانستید و چه تغییری در متن نامه میدادید؟
خب به هر حال هر شخصی ایدهها و حتی واژگان خاص خود را دارد، اما ما باید بیاموزیم که به احترام منافع صنفی و همگانی خودمان اصراری بر به کرسی نشاندن دید و واژگان خود نداشته باشیم. شاید من اگر در مقام شخصی و فردی نامهای در انتقاد از سانسور مینوشتم، روی سخنم را صاحبان مناصب دولتی قرار نمیدادم، شاید ملاحظات سیاسی فراوانی را کنار میگذاشتم، شاید لحن و زبانم تندتر و گستاخانهتر میبود و صدها شاید دیگر… اما از یاد نبریم که خردی گروهی و جمعی این نامه را نوشته است و من این خرد گروهی را که برآمده از سوی همکاران و استادان من است، در مقام فرد باید محترم بشمارم.
نامه گروهی هم اقتضاءهایی دارد، ملاحضاتی دارد و فرد باید این شهامت اخلاقی را داشته باشد که در برخی موارد همچون این مورد از سلیقه شخصیاش چشم بپوشد و تابع همان خرد همگانی باشد که ذکرش رفت. گاهی رعایت همین ملاحظات و آداب گفتگو با نهادهای قدرت به شجاعتی بیشتر نیاز دارد تا منزهطلبیهای ایدهآلیستی و یا دشنام و هیاهو به نمایش گذاشتن. من بر این باورم که این نامه، نوشتهای پخته و متین و منطقی بود که میتوان و حتی به گمانم باید از آن حمایت کرد.
این سوال مطرح است که آینده کتاب ایران با توجه به موضوع سانسور چه خواهد شد؟ بهنظر شما و با تجربهای که از انتشار کتاب در داخل و خارج از ایران دارید، راه برای چه مسیری باز خواهد شد تا وضعیت نشر کتاب ایران، به شرایطی بهتر برسد؟
اندیشه سانسور در سده بیست و یکم نه تنها از منظر اخلاقی بلکه از منظر عقلانی و عملی چندان توجیهپذیر نیست. پیشرفتهای ابزار ارتباطی مدرن همه معادلات را بر هم زده است. پنجاه سال پیش، حتی بیست سال پیش شاید، سانسور نه از منظر اخلاقی اما از منظر منطق صاحبان قدرت امری شدنی و لازم شمرده میشد اما امروزه دیگر چندان عملی هم نیست. البته سانسور به نویسندگان و ناشران لطمه میزند اما موجب چیرگی نهادهای کنترلکننده اندیشه نمیتواند شود. در اینجا سانسور به یک بازی باخت – باخت بدل شده است.
امروزه صاحب اثر آموخته است اثر خود را در فضای مجازی قرار دهد، یا در خارج از کشور منتشرش کند، یا در نسخههای زیرزمینی در داخل کشور به چاپش برساند و دهها راه دیگر که هر روزه هم بر شمار و امکان آنها افزوده میشود. کنترل بر آنچه نوشته و منتشر میشود، شدنی نیست اما کارگزاران سانسور به قول معروف عرض خود میبرند و زحمت ما میدارند. هزینههای گزافی میشود که اهل فکر و قلم آزرده و به دشمنان حاکمیت بدل شوند، هزینههای فراوان و فکر و انرژی فراوانی صرف میشود که کارگزاران سانسور برای خود بدنامی و فضیحت بخرند و مخالفان گزک دستشان باشد که آنان را به دیکتاتوری و خفقان متهم کنند، و هزینههای فراوانی از جیب مردم میشود که ناشران و نویسندگان و مترجمان و پدیدآورندگان و فروشندگان رسمی کشور متضرر شوند تا برخی دلالان و دستاندرکاران بازار سیاه سود ببرند.
امیدوارم واقعیتها به این کارگزاران بفهماند که بدل به دون کیشوتهایی شدهاند که هم به خود و منافع خود آسیب میرسانند و هم موجب آزار و اذیت مردمان میشوند. با همه این آزارها و آسیبها هر روز راههای جدیدی برای بیان و عرضه آثار یافت میشود. جلوی سیلاب تکنولوژی را نمیتوان گرفت اما میتوان به این دون کیشوت بازی بیخردانه و بیفایده پایان داد و وارد بازی برد – بردی شد که هم کارگزاران قدرت از این بدنامی و صرف هزینههای گزاف و بیهوده راحت شوند و هم بازار کتاب به سامان برسد و قانونمند و حرفهای به جامعه خدمت کند.