دانشمندان معتقدند جدایی حادثه ای مهم و سهمگین در زندگی است و دوران پس از جدایی، پستی ها و بلندی های زیادی به دنبال دارد و گاهی فشار و ضربه روحی ناشی از جدایی، آن قدر زیاد است که آنچنان شکاف عمیقی بر یک جای آدم یا نظام می گذارد که به این سادگی ها دیگر دوخته و وصله نمی شود. چه بسا که این شکاف تا سالها باقی بماند و یک جوری بپاشد همه چیز از هم که آدم هم توی گل گیر کند، حالا مثل هر چی.
البته بعضی ها جدایی را هنوز باور نمی کنند، یا باورمی کنند و به روی خودشان نمی آورند و همچنان معتقدند “اتفاقی نیفتاده، چرا بزرگش می کنید؟” بعد هی نگاه می کنند می بینند انصافا بزرگ است و طاقتش را ندارند، هی فکر می کنند که تکرار می شود و عادت می کنند، ولی می بینند، نه ، درست است که شکاف عمیق است، ولی ماجرا هم خیلی بزرگ است. البته ما خیلی نگرانشان هستیم، چون همینطور که دارند به زندگی عادی خودشان ادامه می دهند، امکان دارد طاقتشان تمام بشود و دوباره صبح کله سحر موجود سحرخیزی را پیدا کنند و گوشی، دماغی، جایی مثلا سینه او را گاز بگیرند… بعضی ها این جوری تلخی جدایی را بیرون می ریزند، اما بعضی ها هم ، تلخی جدایی و ترس از وابستگی را خودشان تنهایی دارند به دوش می کشند، که ما خیلی بیشتر نگرانشان هستیم و برای همین هم سعی می کنیم کمک شان کنیم.
حتی به هم خوردن نامزدی هم می تواند به همین صورت دردناک و ناراحت کننده باشد و مواضع اشخاص یا احزاب یا حتی نظام ها را … دچار شکاف عمیق کند. به همین دلیل پیشنهاد می کنیم نامزد های انتخابات بعدی هم با دقت توصیه های ما را بخوانند، چرا که ما معتقدیم برای هر دردی درمانی هم وجود دارد. و اکیدا اعلام می کنیم که پیشگیری هزار مرتبه بهتر از درمان است، اصلا چرا نزدیک بشود آدم که بعد جدا بشود و شکاف بخورد و پارگی و این جور مشکلات؟
شما با رعایت چند نکته ساده می توانید ناراحتی و افسردگی پس از جدایی را تا حد زیادی تخفیف دهید و خود را برای زندگی پس از جدایی آماده کنید. البته ما خودمان هم می دانیم که خیلی سخت است.
می بینی دو نفر که یک روز نظراتشان اینقدر به هم نزدیک بوده که ماشین عروسشان از روی مردم رد شده و هی خوشحالی کرده اند یا مهمانانشان به صورت داوطلبانه مننژیت گرفته اند و از دنیا رفته اند و باقی هم که از دنیا نرفته اند از ایران رفته اند و باقی هم که نه از دنیا رفته اند و نه از ایران رفته اند، کلید خانه خودشان را گم کرده اند و دوسال است هیج جا نتوانسته اند بروند، آنها هم که نه از این دنیا رفته اند نه به دنیای خارج رفته اند، کلید خانه شان را هم سه تا کپی دارند، توی زندان هستند و نه تنها آب خنک هم نمی خورند، بلکه اعتصاب غذا هم کرده اند، یعنی در چنین شرایطی و وسط تیر و تیراندازی و خین و خین ریزی یک دفعه حواس شان پرت می شود و مواضع طرف را که خیلی هم به او نزدیک شدند مورد هجمه قرار می دهند … حالا بخواهند از هم جدا شوند. اما چه می شود کرد؟
بالاخره اتفاقی است که افتاده باید به فکر درمانش بود.
یک : احساساتتان را سرکوب نکنید
اتفاقا همه کسانی که جدایی را تجربه کرده اند می دانند که خشم و افسردگی چاشنی لاینفک آن است ولی از سوال و استیضاح و عزل و بی کفایتی سیاسی و … می ترسند. اما باور کنید اگر به خودتان اجازه بروز این احساسات را بدهید خیلی حالتان بهتر می شود. از طرفی اگر شما آگاهانه یا ناآگاهانه یا همینطور فله ای، مثل همه کار های دیگری که می کنید، احساس خشم وغم ناشی از جدایی را هم مثل مخالفان و منتقدان و دیگر اندیشان و … سرکوب کنید و به قول معروف خودتان را بزنید به خریت، که حیوان بسیارمظلومی هم هست، آن وقت امکان دارد یک اتفاقی برایتان بیفتد که مجبور باشید با کوله بار زخم هایش بروید اوین خودتان را معرفی کنید و تا دلتان می خواهد اوین را از نزدیک ببینید. پس پیشنهاد می کنیم به جای فروخوردن احساساتتان، آنها را بیرون بریزید و بروز دهید… بالاخره همه جای مملکت را که در طول این هفت سال گل کاری و گلاب پاشی کردید، حالا هم اگر احساسی می کنید بگذارید برود بیرون. شده شکوفه بزنید، بریزید که نماند روی دل تان…والا به خدا
دو: زندگی ادامه دارد
قاعدتا وقتی دو نفر تصمیم می گیرند نظراتشان را به هم نزدیک کنند و شصت سه درصد رای بیاورند، خب یعنی آرزوها و توهمات مشترک و شیرینی در سرشان داشته اند. یکی دیگر از پیامدهای دردناک پس از جدایی، فراموش کردن این توهمات و آرزوهاست. البته این کار بسیار مشکل است، چون اساسا همان توهمات توان حرکت رو به جلو به آدم را می دهند و آدم با همان توهمات است که هم همینطوری ده درصد بیست درصد کیلو کیلو اورانیوم است که غنی می کند، اما باید به یاد داشته باشید که جدایی از کسی که کاخ آرزوهایتان و نیروگاه فردوی وجودتان را با او ساخته بودید به معنای پایان همه چیز و نابودی توهماتتان نیست، بلکه اساسا به معنای پایان خودتان است… اما هیچ نگران نباشید، چون زندگی ادامه دارد و مردم بعد از تمام شدن شما خیلی برایتان دعا می کنند.
سه: حرف بزنید
یکی از مهمترین نیازهای کسانی که شکاف بزرگی مثل جدایی را پشت سر گذاشته اند و الان پشت سرشان شکاف بزرگی موجود است، داشتن کسی یا کسانی است که به حرف هایشان گوش بدهد. اگر فکر می کنید کسی هست که شما را قضاوت نکند و با دلسوزی و رافت اسلامی، البته نه آنطور که خودتان با دیگران همدردی می کردید و طرف یکراست می رفت بهشت زهرا، با شما همدردی کند، که خب هنوز توهمات شیرین تان را از دست نداده اید و برگردید مرحله قبل… اما اگر کسی نیست، خب تقصیر خودتان است. همه را یا زدید و یا کشتید یا اگر دستتان نرسیده، فراری دادید.
بنابر این تا دیر نشده از دوستان و نزدیکان و نمایندگان و وابستگان و پیوستگان و دربستگانتان تا هنوز درجه ذوبشان پایین است بخواهید که بیایند پای درد دل شما بنشینند. خجالت نکشید و اشتباهات خودتان را ابراز کنید و دست جمعی تقاضای کمک کنید… بالاخره به راه بادیه رفتن به ز نشستن بی حاصل
چهار: اشتباهاتتان را بپذیرید
بخش مهمی از سفر شما به سمت بازیابی سلامت روانتان، درک اتفاقاتی است که باعث جدایی شما شده است که اگر به این مرحله رسیده باشید، تا آخر عمرتان فرصت دارید درکشان کنید. البته یک مشکلی وجود دارد و آن هم اینکه شما باید با صداقت کامل تمام اتفاقات و مسیری را که باعث اختلاف و در نهایت جدایی شما شده است را با خودتان مرور کنید… که از اساس امکانش را ندارید. و بعد تازه باید سعی کنید به جای ملامت کردن طرف مقابل و چسباندنش به دیوار و تهدید و ارعاب و شکنجه، نقش خودتان را در کل ماجرا پیدا کنید و با شجاعت خطاهایتان را بپذیرید… که این یکی را کلا فراموش کنید… چون در آن چهار دیواری احتمالا یک بلایی به سر خودتان می آورید. حالا سرتان به درک، مهم نیست … دیوار زندان کثیف می شود.
اما برای این که حالا دستتان خالی نباشد، به جای اینکه باز هم بروید سراغ مسایل هسته ای، می توانید به انتخاب های اشتباهتان فکر کنید و ببینید چه کارهای دیگری را می توانستید انجام بدهید؟ آیا اگر دوباره در همان شرایط قرار بگیرید، عکس العملتان متفاوت خواهد بود؟همینطوری برای تنوع.
البته نه اینکه بگردید شیوه های جدیدی برای شکنجه و ارعاب و تجاوز و سرکوب و اختلاس و … پیدا کنید هااا … شما الان جدا شدید. به شکافی که پست سرتان افتاده نگاه کنید تا یادتان نرود.
پنج: بخشش بر هر درد بی درمان دواست
باید خودتان را ببخشید. خب به غیر از خودتان که کسی پیدا نمی شود شما را ببخشد، بنابر این فکر کنید شما نسبت به میزان آگاهی و درک و شعوری که داشته اید، تازه بهترین عملکرد را هم در شرایط بحران انجام داده اید. بالاخره آدم شعور لازم دارد و گاهی ندارد، چکار کند. تقصیر خودش که نیست. حالا اگر کسی را آزار هم داده اید یا تجاوزی هم کرده اید، یا از دستتان در رفته کسی شکنجه ای هم شده یا عمرش به این دنیا نبوده ، مننژیت گرفته مرده یا اصلا رفته زیر ماشین عروسی شما، به خاطر بدجنسی و توهین که نبوده … بلکه شرایط این گونه اقتضا می کرده و اصلا شاید هم به خاطر دفاع و حفظ ارزش های اسلامی و انقلابی و مصلحت نظام بوده … البته اگر خودتان هم در این لحظات احساس کردید دارید فکر مزخرفی می کنید، اصلا نگران نباشید. چون واقعا دارید فکر مزخرفی می کنید… اما خودتان را بابت این افکار مزخرف ببخشید. دست کم بخشش، شما را از قید تنفر و افسردگی و ملامت خودتان آزاد می کند. هر چند نباید انتظار داشته باشید دیگران هم به همین سادگی شما را ببخشند … البته خیال هم نکنید به سختی می بخشند… چون اساسا بعید است کسی شما را ببخشد.
شش: رابطه را کاملا قطع کنید
برای فراموش کردن بهترین راه این است که او را اصلا نبینید. شاید فراموش کردن او سخت ترین و دردناک ترین بخش جدایی باشد؛ ولی مطمئن باشید از این سخت تر هم منتظرتان هست. بنابراین چون شما به او عادت کرده اید و همیشه از دست دادن یک نفر که جان ناقابل و تن ناسالمش را می گذارد وسط و همینطوری نظرش به نظر دیگران نزدیک می شود بسیار مشکل است، اما اگر می خواهید از عواقب و آسیب های وارده از طرف همان شخص شفا یابید، باید این دوست را از دست بدهید. سعی کنید تماس خود را با او به حداقل برسانید، برای مواجهه با این تغییر باید قوی باشید و از خودتان مواظبت کنید. غذای خوب بخورید، ورزش کنید و خوب بخوابید. الحمدلله بوتاکس هم که تزریق کرده اید …. برای تقویت روحیه هم می توانید به کارهای خلاق هنری یا همان تربچه کاری در حیاط منزل یا ورزش هایی مثل یوگا روی بیاورید.
البته نقش رفیق خوب هم در این دوران، هم بسیار حیاتی، هم بسیار مشایی، هم بسیار هاشمی، هم بسیار بقایی، هم بسیار رحیمی است. اجازه ندهید تنهایی اذیتتان کند. دوستان خوب دیگری هم پیدا کنید و با آنها به مسافرت بروید. سراغ ذغال خوب و رفیق بد نروید که بدتر می شود، آن وقت مشکلات تان می شود سه برابر.
جدایی آخر زندگی نیست ، بلکه شروعی دوباره با کوله باری از تجربه است .
بالاخره دو ساعت در مطب من بود و بعد به بهترین نتیجه رسید و در همین راستا رئیس جمهور سابقا محبوب که خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود، اعلام کرد:” ما یکی دو سفر خارجی در پیش داریم که انشالله پس از آن سفرهای استانی آغاز خواهد شد.” و …