خزان ‌در بهار

بهروز گرانپایه
بهروز گرانپایه

ستاره اقبال احمدی‌نژاد افول کرده است. دیگر کسی به او تَشبُّه نمی‌جوید. سهل است، همه از او فاصله می‌گیرند. روزگاری در همین نزدیکی، احمدی‌نژاد “برَند” شده بود. خواهرش با نام او به عضویت شورای شهر تهران می‌رسید و دوستانش ذیل نام و عنوان او “هویت‌یابی” می‌کردند و حزب تشکیل می‌دادند تا از مواهب قدرت نصیبی ببرند. اما امروز، در بهار 92 نه‌تنها از “هاله نور” خبری نیست، بلکه نامزد منتسب به وی نیز ناگزیر است با “چراغ‌خاموش” حرکت کند تا از اثرات بدنامی همسویی و همفکری دور بماند. 

این امر نتیجه چیست؟ درافتادن با کانون‌هایی در ساختار قدرت، گفتارهای انتقادی علیه نهادهای نظامی، مقابله و مشاجره با دیگر قوای حکومت یا ادعای دفاع از حقوق محرومان؟ اگر چنین بود که باید وضعیت دیگری رقم می‌خورد و بر روند محبوبیت افزوده می‌شد و تصویری از قهرمانی ملی و مردمی از وی در افکارعمومی شکل می‌بست؛ اما واقعیت آن‌سان که به‌نظر می‌رسد مسیر متفاوتی را در پیش گرفته‌ است. احمدی‌نژاد از روز تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری‌اش در دور دوم، با رفتاری نمادین کوشید تا هم هویتی مستقل از خود نشان دهد، هم با تکنیک “فاصله‌گذاری” در نمایش (که در آن بازیگر می‌خواهد به تماشاگر بگوید من دارم “نقش” بازی می‌کنم و خودم “شخصیت” دیگری دارم) می‌خواست به‌نوعی “فاصله‌داشتن با قدرت را به جامعه اعلام کند، رویکردی که در قهر 11‌روزه هم تکرار شد؛ اما چرا این راهبرد افاقه نکرد و شفا نداد؟ ورود او به کاخ ریاست‌جمهوری با بعضی بداخلاقی‌ها در قبال رقبا توام بود و در دور دوم نیز ادامه فعالیتش در مقام ریاست‌جمهوری با پرسش‌ها و ابهام‌های جدی درباره میزان آرا درهم آمیخت. انتقادهای بسیاری به وی شد و موج نارضایتی شدیدی برانگیخت. احمدی‌نژاد اما، هیچ‌گاه نه از خود انتقاد کرد، نه صادقانه و شفاف در این موارد با مردم سخن گفت. صرف‌نظر از جنبه اخلاقی که بازنده‌ای بزرگ بود، وی در میدان اقتصاد نیز دستاوردی موثر و سازنده به مردم و کشور عرضه نکرد. آمارسازی در زمینه شاخص‌های اساسی میزان سرمایه‌گذاری، تولید، اشتغال و تورم و در‌حالی‌که مردم عوارض سوءمدیریت و ناکارآمدی دولت را با پوست‌و‌‌خون و البته جیب خود احساس می‌کردند، منجر شد تا اقشار مختلف با او فاصله بگیرند. قطعا نیازی نیست تا تاثیر به‌شدت منفی گفتارها و رفتارهای وی در مجامع جهانی را که شأن و اعتبار ملت بزرگ ایران را در عرصه بین‌المللی تخفیف می‌داد، یادآوری کنیم. 

شیوه افشاگری و روکردن سند نیز که با تعبیر بگم‌بگم و از مناظره‌های تلویزیونی به شیوه‌ای سخیف آغاز شده بود و پنداشتی از اقتدار را برای احمدی‌نژاد در بین بخش‌هایی از مردم ایجادکرده بود با حوادثی که بعدتر اتفاق افتاد رنگ باخت و آن‌چه گذشت، او را در کمای نسبتا عمیقِ انفعال فروبرد. 

احمدی‌نژاد پیش از خاتمه رسمی دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش اینک زودهنگام پدیده‌ای پایان‌یافته است؛ دیگر کسی برای او تره خرد نمی‌کند. در باغچه خانه‌اش در نارمک هم دیگر ریحان نمی‌روید؛ چنان‌که نوشته‌اند خانه‌اش را کوبیده‌اند و آقای شمقدری الان فقط از علف‌های هرز در آنجا می‌تواند فیلم بگیرد. “بهار” احمدی‌نژاد هم برگ‌و‌بار سبزی که نشان طراوت و تازگی باشد ندارد. برگ‌های آن ریخته است و از خزان زودرس خبر می‌دهند. 

احمدی‌نژاد اما به‌هرحال، نماینده یک گروه و جریان کوچک اجتماعی است که می‌کوشد در آینده سیاسی ایران سهم و نقش داشته باشد. نمی‌توان انتظار داشت که برای استمرار حضور در عرصه سیاست و قدرت کشور به‌آسانی و راحتی میدان را خالی کنند. کسانی که تصور مدیریت جهانی از خود دارند و می‌پندارند در قلوب توده‌های مردم نفوذ و رسوخ دارند، بدیهی است که با هدف حفظ و تقویت جریان خود راه‌های تازه بجویند و روزنه‌های جدید را بیازمایند. آن‌چه خنده‌دار می‌کند تصور کسانی است که شاید هنوز می‌پندارند: این توان در این جریان وجود دارد که غول خود را از سوراخ چراغ جادو بیرون می‌آورد و زمام امور را دوباره به‌دست می‌گیرد. این افراد می‌گویند‌ درصد اندکی از رانت‌های انباشت‌شده هشت سال اخیر هم می‌تواند “بکند آنچه مسیحا می‌کرد”. نتایج انتخابات -‌فارغ از همه جنبه‌های دیگر و با این احتمال که امکان استفاده از مواد نیروزا برای آن‌ها وجود نخواهد داشت- حداقل، وزن اجتماعی جریان احمدی‌نژاد را نشان خواهد داد. 

منبع: بهار، هفتم خرداد