اینها ادامه القاعده در ایران هستند

نویسنده

در سفری که دو سال پیش به سنندج داشتم، مردان نسبتا جوانی رادر پیاده روها می دیدم که لباسشان شبیه افغانیها بود؛ ‏ریش بلند داشتند و دسته دسته با هم در خیابان راه می رفتند.یکدست، از کفش گرفته تا کلاه، سفید پوش بودند. اول فکر ‏کردم مسافرند و از کشورهای دیگر آمده اند؛ اما بعد که درباره آنها پرسیدم، فهمیدم که مهمان نیستند و بیشترشان ‏کُردند و مردم سنندج آنها را “سلفی” خطاب می کنند. این بار که به سنندج رفتم، حضور “سلفی ها” چشمگیرتراز پیش ‏بود و همزمان در گوشه و کنارهم، بحثها پیرامون آنان بیشتر و جدی تر بود.ته همه حرفها از یک نگرانی توام با ترس ‏حکایت داشت. ترس از نفوذ، موجودیت و قدرت یافتن “سلفی ها”. ترسی شبیه ترس مردم عراق از القاعده.‏


mokhtarzareii.jpg

مختار زارعی

اساسا ماهیت جریان “سلفی” چیست و چرا وجود آنها ایجاد نگرانی کرده است؟ این پرسش و پرسشهایی از این دست ‏را با مختار زارعی، فعال دانشجویی ساکن سنندج که در این زمینه تحقیقاتی انجام داده است، و بهزاد خوشحالی، ‏روزنامه نگار و نویسنده سنندجی در میان گذاشته ایم.‏

مختار زارعی در گفتگو با روزمی گوید: جریان “سلفی” مجموعه ای از پیروان احیای اسلام بر طبق افکار “سلف ‏صالح” هستند. براساس رای این گروهها، مسلمانان دو دسته اند: سلف و خلف. مسلمانان سلف، مسلمانان عصر پیغمبر ‏و شاگردان و اصحاب وی هستند و مسلمانان خلف هم جریانات بعد از پیامبر است. سلفی ها اعتقادشان این است که ‏اسلام واقعی، اسلامی است که “سلف صالح” به آن اعتقاد داشته است؛ این مبانی اندیشه آنان است، اما عملا در پروسه ‏ای تاریخی به دو شیوه بروز پیدا کرده اند: سلف جهادی و سلف غیر جهادی؛ سلف غیر جهادی در عمل اعتقاد ضعیفی ‏به جهاد دارند، اما جهادیها نظری عکس دارند. در هر دو جریان، اعتقاد به جهاد وجود دارد اما در مورد زمان و نحوه ‏جهاد با یکدیگر اختلاف دارند. سلف جهادی در مصر فعال و “ایمن الظواهری” رهبر آنان بود. بعدها “بن لادن” و ‏گروههای موسوم به عرب – افغانی، به دنبال حمله شوروی به افغانستان به جهاد پرداختند واعلام کردند که جهاد با ‏شوروی، اولویت مسلمانان است وبه این ترتیب فرمان جهاد دادند. ‏

این جریان چرا و از چه طریق به کردستان ایران رسید؟

در جریان درست شدن سلف جهادی بالاخص در افغانستان، شماری از کردهای عراقی به رهبریت “ملا کریکار” به ‏این گروه، یعنی گروه موسوم به عرب- افغانی پیوستند.[به این لحاظ به آنها عرب-افغانی می گفتند چون زبان رسمی ‏آنان عربی بود ودر کنار تاجیکها و افغانها و ملیتهای دیگر، عربها اکثریت داشتند.] حتی “ملا کریکار” و جریان ‏‏”حرکه اسلامی” در عراق به رهبریت “ملا عثمان”، از القاعده در جریان جنگ افغانستان حمایت می کرد و به آنها ‏یاری می رساند. آشنایی یا نقطه شروع همکاری کردهای بنیاد گرا با جریان سلفی از اینجا شروع شد. ارتباط کردهای ‏بنیاد گرا یا سلفی با جریان بنیاد گرایی در جهان از افغانستان آغاز می شود.وقتی جنگ افغانستان و شوروی تمام شد، ‏اعضای کُرد القاعده به کردستان عراق باز گشتند، این بازگشت مقارن بود با عقب نشینی بعثی ها از کردستان عراق. ‏لذا در مجموع با توجه به آزادیهایی که در کردستان وجود داشت، این گروهها مجددا به سازماندهی خود پرداختند اما ‏این بار سیستماتیک و پخته تر از قبل. بعد از آن با توجه به مرز مشترک کردستان عراق با ایران و روابط طایفه ای، ‏قومی، فرهنگی و تاریخی بین کردهای ایران و عراق، و همچنین ارتباط علوم فقهی حوزه های کردستان ایران و ‏عراق، این ارتباط با بخشی از کردهای ایران در شهرهای مرزی بانه، جوانرود و مریوان هم به وجود آمد و چون این ‏جریان، جریانی مذهبی بود، فقهای ایرانی به راحتی به رفت و آمد بین دو منطقه پرداختند؛ بدون اینکه مرزها مانعی ‏جدی باشند.‏

اکنون شیوه سازماندهی “سلفی های جهادی” در میان مردم ایران به چه شیوه ای است؟

‏”حرکه اسلامی” تشکیلاتی سیاسی ونظامی بود که حتی مدتی با اتحادیه میهنی کردستان عراق هم درگیر شدند وشهر ‏حلبجه را هم گرفتند. از طریق همین افراد بود که جریان سلف جهادی وارد ایران شد. به ویژه بعد از حمله آمریکا به ‏افغانستان و بعد هم به عراق، باز این جریانات مذهبی تحت این اندیشه که مثلا باید با کفر جنگید، به رویارویی با آمریکا ‏پرداختند. اینبار نه شوروی بلکه آمریکا هدف قرار گرفت. “الزرقاوی” رهبر این گروه در عراق بود و کردهایی که ‏جذب این جریان شده بودند از الزرقاوی دستور می گرفتند. افرادی مثل “دکتر عمر” هم که پزشکی عراقی و از ‏رهبران القاعده بود، در مریوان دستگیر شد و الان هم در زندان مریوان است.در واقع می توان از جریان سلفی جهادی، ‏به عنوان “القاعده ایران” یاد کرد.افرادی هم که با شاخه ایرانی القاعده همکاری جدی داشتند اینها بودند: “حمید عالی”، ‏‏”ملا محمد علوی”، “ملا احمد”، “ابوعبدالله شافعی”.‏

‎ ‎این افراد از چه کانالی با القاعده پیوند خوردند و چه پیشینه ای دارند؟‏‎ ‎

‏”حمید عالی” مریوانی است و در آغاز، عضو اخوان المسلمین بود و بعدها با القاعده آشنا شد و حتی با بن لادن و ‏الزرقاوی هم بیعت کرد؛ یا “ملا محمد علوی”، که متولد بوکان است، هم اکنون در سنندج از رهبران القاعده است. ملا ‏محمد علوی کسی است که جوانان یا کسانی که تازه به القاعده می پیوندند به نمایندگی از “بن لادن” با او در کردستان ‏بیعت می کنند. یا “ملا احمد”، که البته اسمی مستعار است. اینها کردهای ایرانی هستند که با القاعده آشنا شده اند و الان ‏هم از رهبران القاعده در ایران هستند. “ابوعبدالله شافعی” هم که به “وریا رش” مشهور است و از لحاظ تشکیلاتی ‏تجربه زیادی دارد و در افغانستان جهاد کرده، رهبر نظامی این گروه است.‏

‎ ‎چه عوامل دیگری برای فعالیت القاعده در ایران بستر ساز بوده اند؟‎ ‎

بستر و زمینه آن در کردستان ایران تا حدودی مهیا بوده است. چرا که دو جریان مذهبی “مکتب قرآن” یا پیروان ‏مرحوم مفتی زاده وهمچنین “اخوان المسلمین” قبلا در ایران فعالیت داشته اند. هر چند اخوان المسلمین از لحاظ رفتار ‏سیاسی و نه از لحاظ اندیشه سیاسی کمی میانه رو تر از القاعده است.این دو جریان از لحاظ اندیشه و فکر، زمینه ساز و ‏بستر ساز القاعده در ایران بوده اند. حتی “دکتر قرزاوی” که پدر معنوی و فکری اخوان المسلمین در جهان است، به ‏عملیات انتحاری مشروعیت داد و در این باره فتوا صادر کرد.همه اینها از یکسو و حضور کردهایی مثل ملا محمد و ‏چندین نخبه مذهبی دیگر، برای نفوذ القاعده در ایران کافی بود. بیشتر افراد القاعده در ایران پیشتر با مکتب قرآنی ها ‏واخوان المسلمین ارتباط داشته و از کلاسهای آموزشی و دینی این دو جریان برخاسته اند. هر چند همکاری مستقیم بین ‏مکتب قرآن و اخوان المسلمین با القاعده، مثلا ائتلاف یا اتحادی وجود ندارد؛ اما روحیه همکاری و پناه دادن به القاعده ‏در میان همه آنها وجود دارد. مثلا کسی که با اخوان یا مکتب قران همفکری دارد، یک قدم تا جریان سلفی فاصله دارد ‏که این یک قدم را هم معمولا به سادگی طی می کنند.‏

‎ ‎چرا با همه این موارد، جمهوری اسلامی برخوردی جدی و سخت برای مقابله با این جریان افراطی در پیش ‏نمی گیرد؟‎ ‎

جمهوری اسلامی طبیعتا می بایست با آنان برخورد کندو حساسیت به خرج دهد، اما اینطور نبوده. حتی عملا در ‏مساجدی مانند “قبا” و “جامع” سنندج، سی دی آنان در حاشیه پیاده روها منتشر می شود. تعقیب یا برخورد با این ‏جریان برای جمهوری اسلامی، سخت نیست اما اینکه تسامحی در برابر اینها است، جای تامل دارد. آنان در سی دی ‏هایشان می گویند که اساسا، شیعه ها کافرند؛ یا با جسارت می گویند رهبران جمهوری اسلامی کافر هستند و خطوط ‏قرمز را می شکنند و بی باکانه از مشرک بودن و کافر بودن اهل تشیع سخن می گویند.از جهاد می گویند و این و آن را ‏تهدید به مرگ می کنند اما با این وجود برخوردی جدی با آنها نمی شود و این جای سوال دارد.‏

‎ ‎سلفی های جهادی در دراز مدت چه خطراتی می توانند داشته باشند؟‏‎ ‎

اساساموجودیت آنان خطرناک است.آنان معتقدند که از دو راه می توان به خدا رسید:یا از راه پلکان، یا از راه آسانسور ‏و مقصود آنان از آسانسور، همان عملیات انتحاری است. بعلاوه آنها معتقد به حقوق بشر نیستند و معتقدند انسان غیر ‏مسلمان حق حیات ندارد و باید کشته شود؛ بدون اینکه مشخص باشد معیار مسلمان بودن یا نبودن از دیدگاه آنان چیست. ‏اگر امروز تشخیص دهند که مثلا شما کافرید، حکم مرگ شما را صادر می کنند. چندین بار لیست هایی منتشر کرده اند ‏که در آنها به اسامی افرادی اشاره شده که از دیدگاه آنان کافر هستند. حتی در دفتر حزب دموکرات کردستان عراق در ‏مریوان یک نفر را ترور کردند؛ یا مسئولیت یک رشته بمب گذاریهایی را که در سنندج شده بود اینها بر عهده گرفته ‏اند.مدتی قبل یکی از آنها با موتور سیکلت بمبی را حمل می کرد تا در مکان نامشخصی آن را کار بگذارد اما موتور ‏سیکلتش منفجر شد و در این میان خود او کشته شد. از سوی دیگر مثلا خیابانهای شش بهمن و میدان اقبال سنندج تا ‏حدودی برای نسل جوان جذابیت دارد و جوانها برای قدم زدن به آنجا می روند. این جریان بنیادگرا و خطرناک چند ‏بار در اعلامیه هایی تذکر داده بودند که افرادی که به این خیابانها می روند به دلیل نوع پوششان کافرند و تهدید به ‏مرگ شده بودند. جالب اینجاست که بمب گذاریهایی که در سنندج شده، منتسب به القاعده هستند اما چندین فعال مدنی ‏سکولار به جرم دست داشتن در آنها بازداشت شده اند. آنها درمریوان، پاوه، جوانرود وبوکان و در برخی شهرهای ‏دیگر فعالیت دارند. اساسا اندیشه آنان تروریستی است.اندیشه ای که به کشتن دیگری به دلیل تفاوت فکر، اعتقاد دارد؛آن ‏هم براساس معیاری یکسویه.در یکی از سی دی ها، آقای حمید عالی می گوید: انسان مسلمان باید همیشه مسلح باشد.در ‏هر حال موجودیت آنان امنیت عمومی و ملی را تهدید می کند.‏

‎ ‎پس به این ترتیب راههای مقابله با آنها کدامها هستند؟‏‎ ‎

این جریانات فقط در فضاهای غیردموکراتیک رشد می کنند.هر چه جریانات مدنی و دموکراتیک توسعه پیدا کنند، خود ‏به خود تضعیف می شوند. ترویج و تبلیغ دموکراسی در میان مردم وظیفه فعالان مدنی است و در نبود این مفاهیم، این ‏جریانات تندرو، شانس بیشتری برای رشد و نفوذ در میان مردم دارند. از طرف دیگر، این احتمال هم وجود دارد که ‏بخشی از حاکمیت(و نه همه آن) معتقد باشند که در برهه ای از زمان منافعشان با این گروهها در یک راستا باشد؛ مثلا ‏در جهت مقابله با آمریکا. این را همه باید بدانند که این گروهها به سادگی به وجود می آیند اما به سادگی از بین نمی ‏روند و تسامح و نرمش با آنان، یک شوخی خطرناک است.‏

‎ ‎می دانید که در روزهای گذشته “ایوب گنجی” امام جماعت مسجد قبای سنندج بازداشت شده و برخی از ‏فعالان مدنی از ارتباط و گرایش وی به جریانات افراطی سخن می گویند. نظر شما چیست؟‎ ‎

آقای گنجی کتابی دارد به نام “جهاد: و درآن کتاب آمده که جهاد، یگانه راه موفقیت و پیروزی مسلمانان است و بر روی ‏جلد کتابش هم تصویر چندین قبضه اسلحه دیده می شود.وی به نوعی رابطه اندیشه ای و تشکیلاتی با “سلفی های ‏جهادی” دارد. اینها حتی در نماز جماعت برای القاعده و بن لادن دعا می کردند و رسما جنگ القاعده با امریکا را ‏جنگ اسلام و کفر معرفی می نمودند. بازداشت آقای گنجی و چند روحانی دیگر درروزهای گذشته شاید به نوعی ‏تضعیف ارتباط جهادی ها با آن بخشی از حاکمیت باشد که برای رویارویی با آمریکا از این گروهها حمایت می ‏کنند.مذاکره ایران و امریکا درباره وضع امنیتی عراق و تعهد لفظی ایران به استقرار آرامش در عراق، احتمالا از ‏دلایل به سردی گراییدن روابط بین این دو طیف باشد.‏

 

اما نظر”بهزاد خوشحالی”، نویسنده و روزنامه نگار سنندجی چیست؟ از او هم در خصوص چرایی برخورد نکردن ‏جمهوری اسلامی با شاخه ایرانی القاعده می پرسیم. پاسخ می دهد:‏

یکسری وجوه ایجابی و سلبی در این ارتباط وجود دارند. وجه ایجابی این است که حکومت به نوعی نمی خواهد جبهه ‏تازه ای علیه خودش بگشاید؛ آنهم جبهه ای از نوع اسلامی-مذهبی و ایدئولوژیک. اساسا سیستم براساس مبانی ‏ایدئولوژیکی که برای خودش تعریف کرده، اگر زمانی با اینها روبرو شود مجبور است وجه ایدئولوژیکش را کنار ‏بگذارد. مسئله دیگر این است که افراطیون جناح راست در جمهوری اسلامی راحتتر با نئومحافظه کاران آمریکایی ‏وارد معامله می شوند چون خط الرسم هر دوجناح یکی است.مشخصا برای ارتباط گروههای تندروی سنی با جمهوری ‏اسلامی هم می توان این استدلال را به میان آورد. چرا که دربسیاری موارد عملا همسو هستند؛ اگر چه آنها سنی ‏افراطی هستند و دولت شیعه را در نقطه مقابل ایدئولوژی خود می دانند.‏

اما بهزاد خوشحالی مانند بسیاری از صاحبنظران دیگر، از بکارگیری یک تاکتیک از سوی جمهوری اسلامی سخن می ‏گوید:نخست استفاده ابزاری از القاعده و در مراحل بعدی برخورد با آن.‏

وی می گوید:سیستم فعلا می تواند به عنوان ابزاری از آنها استفاده کند تا منافع امریکا را در منطقه به خطر بیاندازد؛ ‏اما براساس نظر “فرانسوا توال” محقق فرانسوی، در کتاب “ژئوپولتیک شیعه”، جمهوری اسلامی برای رویارویی با ‏دشمنانش یکسری اولویت بندی دارد؛ دشمنان ایدئولوژیکش را در اولویتهای آخرش قرار داده و الان بیشتر با جریانات ‏سیاسی و اپوزیسیون درگیر است. جریاناتی که بنیادهای مشروعیت نظام جمهوری اسلامی را به رسمیت نمی شناسند ‏وآنرا قبول ندارند. اگر توانست اولویتهای نخست را مهار کند، در مراحل بعدی تلاش خواهد کرد که دشمنان ‏ایدولوژیکش را مهار کند. بعلاوه جمهوری اسلامی، اساسا ابزار و سلاحی ندارد که با سلفی ها و وهابیون روبرو ‏شود.فعلا تا اندازه ای سلفیها علیه مردمند و نه علیه حکومت. لذا در حال حاضر خطری جدی برای جمهوری اسلامی ‏ایجاد نکرده اند.‏

‎ ‎اما در صورتی که جمهوری اسلامی لازم ببیند، در آینده این توان را خواهد داشت که با القاعده ای نیرومند ‏و سازمان یافته در داخل ایران مقابله کند؟‎ ‎

یکی از بحثها این است که این گروههای اسلامی سنی، از لحاظ ساختاری، باجریانات دیگر متفاوتند.یعنی بی شکل ‏هستند و ساختاری نرم دارند واز قواعد سازماندهی کلاسیک استفاده نمی کنند. اتفاقا جمهوری اسلامی خود یکی از ‏مبدعین چنین ساختارهای بی شکلی است. اما با این وجود در آینده، برخورد با القاعده در داخل ایران کار آسانی ‏نخواهد بود. ‏