راهی به سوی صلح

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

فلسطینی ها تصمیم گرفته اند یک دولت وحدت ملی متشکل از چهره های تکنوکرات و دانشگاهی تشکیل دهند. آیا با وجود گروههای رنگارنگ مسلح فلسطینی که بعضا خودسرانه عمل می کنند، دولت وحدت ملی از اقتدار لازم برای حفظ نظم و اعمال قانون در سرزمین های فلسطینی برخوردار خواهد بود؟

 

امیدوارم که چنین باشد اما سرگذشت دولت خودگردان فلسطینی در 16 سال گذشته جای خوش بینی بسیاری در این باره باقی نمی گذارد.

جامعه فلسطینی حدود 30 سال تحت اشغال اسراییل به سر برده است، پیش از آن نیز فلسطینی ها تجربه تشکیل دولت نداشته اند و تحت سلطه دولت های مصر و اردن بوده اند.

تنها نماینده قانونی فلسطینی ها در مجامع بین المللی طی چند دهه گذشته سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) بوده است، سازمانی مرکب از چند گروه چریکی مسلح که در عین حال دارای ساختاری بروکراتیک نیز بوده است. ساف حتی از هنگامی که راه دیپلماسی را برای دستیابی به اهداف ملی خود در پیش گرفت، هیچگاه با روحیه چریکی وداع نکرد. ساختار بروکراتیک آن نیز به دلیل شرایط ویژه ای که فلسطینی ها در آن به سر می بردند، متصلب و ناکارامد و حتی شاید بتوان گفت فاسد شد و متناسب با روند تحولات جهانی اصلاح و ترمیم نشد.

هنگامی که ساف بر اساس قرادادهای اسلو این امکان را یافت که در بخشی از سرزمین های اشغالی کرانه باختری و نوار غزه دولتی تاسیس کند، امید به امکان تطبیق این سازمان با ضرورت های تشکیل دولت افزایش یافت، اما متاسفانه به دلایلی چند از جمله کارشکنی دولت های اسراییل در جهت اجرای دقیق و منصفانه قراردادهای اسلو، تجربه تشکیل دولت از سوی ساف با موفقیتی که انتظار آن می رفت، همراه نشد. دولت خودگردان فلسطینی به تدریج آلوده به فساد شد و از نقطه نظر استراتژیک نیز راه خود را گم کرد به گونه ای که در طول انتفاضه دوم دیگر اثر چندانی از اقتدار دولت باقی نماند. در این دوره گروههای مسلح، جامعه فلسطینی را میلیتاریزه کردند و با اتکا به سلاح های خود قانون و فرامین دولتی را نادیده گرفتند.

به گمان من مرحوم ابوعمار که در جهت پایه ریزی جنبش ملی فلسطین و کسب مشروعیت بین المللی برای آن، استعداد خاصی از خود نشان داده بود، در اواخر عمر خود و در نقش رهبر یک دولت نتوانست از عهده مسئولیت های سنگین چنین نقشی برآید. او برای حفظ موقعیت خود و گروه تحت فرمانش وارد نوعی از بازی سیاسی شد که در نهایت به تضعیف نیروهای میانه رو فلسطینی و گسترش نفوذ حماس منجر شد.

با به قدرت رسیدن حماس و کنترل دولت خودگردان فلسطینی از سوی آن، بار دیگر این امید زنده شد که حماس به دلیل نفوذ توده ای خود و عدم آلودگی اش به فساد، دولت فلسطینی را سامانی دوباره دهد و انضباط و کارامدی و اقتدار را به آن باز گرداند.

حماس اما بیش از آنکه همت خود را صرف بهبود زیربناها و نهادسازی سیاسی و اقتصادی در جامعه تحت فشار فلسطینی کند، خود را اسیر چند شعار ایدئولوژیک کرد و جامعه جهانی را علیه خود شوراند به طوری که کمک های مالی بین المللی به جامعه فلسطین قطع شد و در نتیجه آن این جامعه بیش از پیش گرفتار فقر و بیکاری و هرج و مرج شد.

اینک حماس و دیگر گروههای فلسطینی از جمله فتح به این نتیجه رسیده اند که ادامه روند کنونی برای فلسطینی ها ممکن نیست، از همین روتوافق کرده اند تا دولت را به افراد مستقل و حرفه ای بسپارند به این امید که گرهی از کار فروبسته فلسطینی ها گشوده شود.

هنوز به درستی روشن نیست که آیا گروههای فلسطینی و افراد مسلح وابسته به آنها به واقع قصد دارند تا با کمک به اقتدار دولت تکنوکرات، آن را در مقابل فشارهای اسراییل تقویت کنند و یا اینکه می خواهند آن را به صورت گروگانی بی اراده در خدمت منافع خود در آورند و با نادیده گرفتن قوانین و فرامین آن، حیثیتی برایش باقی نگذارند.

تجربه گذشته نشان می دهد که در این باره نباید زیاد خوش بین بود. چنانچه گروههای مسلح فلسطینی از فرمان دولت وحدت ملی و تعهدات خارجی آن سرپیچی کنند و هر گونه آتش بس احتمالی از سوی آن دولت با اسراییل را، به اراده خود نقض کنند، دیگر نسبت به کارامدی و اقتدار دولت تکنوکرات فلسطینی نمی توان امیدی داشت.

برای پیش گیری از چنین رویدادی جامعه جهانی چنانچه واقعا در پی حل بحران خاورمیانه است، باید پشاپیش در این مورد چاره اندیشی کند.

مشکل عمده در فلسطین اکنون این است که در پی اعلام هر آتش بس، هر دو طرف فلسطینی و اسراییلی مدعی نقض آتش بس از سوی طرف مقابل می شوند و چرخه ای از خشونت که اغلب باعث تلفات فراوان در بین فلسطینی ها می شود، به کار می افتد.

به باور من جامعه جهانی برای پیش گیری از استمرار بی پایان این چرخه خشونت باید اقدام به استقرار نیروهای حافظ صلح در سرزمین های فلسطینی کند.

این مساله خواست فلسطینی ها و عموم اعراب است، اما اسراییل حاضر به پذیرش آن نیست. اگر اسراییل در ادعای خود برای دستیابی به صلح با فلسطینی ها راست می گوید و در ادعای خود مبنی بر رعایت آتش بس از سوی خود صادق است، دلیلی برای مخالفت با استقرار نیروهای بین المللی در سرزمین های فلسطینی ندارد.

قاعدتا اصرار اسراییل بر مخالفت با حضور نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در نوار غزه و کرانه باختری، نشانه ای از زیاده خواهی این کشور در هر نوع قرارداد نهایی صلح است و این نکته ای است که شورای امنیت سازمان ملل باید آن را مورد توجه قرار دهد.

پیش از این نوشتم که شورای امنیت سازمان ملل برای برافروختن شعله امید در بین فلسطینی ها لازم است تفسیر صریح خود را از قطعنامه 242 که ضرورتا نباید چیزی کمتر از بازگشت اسراییل به مرز چهارم ژوئن 1967 باشد، در قالب یک قطعنامه جدید اعلام کند و طرف اسراییلی را به پذیرش آن وادار سازد.

در صورت صدور چنین قطعنامه ای، مخالفت اسراییل با استقرار نیروهای حافظ صلح در فلسطین نیز منتفی خواهد شد، زیرا هنگامی که اسراییل بداند که در قرارداد صلح نهایی چه چیز مشخصی را باید به فلسطینی ها واگذار کند، دیگر از دخالت موثر سازمان ملل در بحران خاورمیانه به هراس نخواهد افتاد.

به هر حال، گام نخست برای حل بحران فلسطین تفسیر روشن و لازم الاجرای شورای امنیت سازمان ملل از قطعنامه 242 و 338 است و گام دوم نیز حضور موثر نیروهای حافظ صلح بین المللی به منظور کمک به اقتدار دولت فلسطینی و تضمین رعایت آتش بش بین طرفین است.

به باور من، بدون برداشتن این دو گام، بسیار بعید است که در آینده ای نزدیک خاورمیانه روی صلح به خود ببیند.