هنوز دقایقی از انتشار خبر درگذشت هوگوچاوز رئیس جمهوری ونزوئلا نگذشته بود که سیلی از پیام های طنز و طعنه آمیز در واکنش به این واقعه روی شبکه های اجتماعی قرار گرفت. از دیگرسو برخی نیز از اینکه عده ای ممکن است از مرگ یک انسان چنین خوشحال و شادمان شوند، ابراز تاسف کردند و اینکه ما نباید برای مرگ هیچ انسانی شادمان شویم و قس علی هذا. اما چگونه ودر چه زمینه ای می توان این پیام ها را تفسیرو تحلیل کرد؟
این پیام های طعنه آمیز هر یک به نوعی گوشه چشمی داشتند به رابطه ایران و ونزوئلا طی سالهای اخیر و بخصوص رابطه محمود احمدی نژاد با هوگوچاوز که سفرهای متناوب آنها به دو کشور را به همراه داشت و نیز شباهت هایشان در اداره یک دولت پوپولیستی اقتدارگرا.
درواقع رابطه من نوعی به عنوان یک شهروندی ایرانی با هوگو چاوز حامل هیچ عنصر عاطفی، مذهبی، تاریخی، عرفانی، ملی و امثال آن نیست که بود و نبودش تاثیری در زندگی روزمره و یا تحقق آرمان های فکری و روشنفکری و دستیابی به اهداف عالیه انسانی و مواردی از این دست داشته باشد. بنابراین با توجه به اینکه پدیده مرگ، پدیده متداولی است و اینکه انسان بالاخره می میرد و چیز عجیب و غریبی نیست و هر روز و هر ساعت به نوعی به گوشمان می خورد خبردرگذشتی، نباید چنین خبری لزوما به ایجاد تاثر و تالم در من نوعی بیانجامد یا واکنشی شود به ابراز ناراحتی وغم واندوه وخسران و… یا از آن طرف به ایجاد شادمانی. پس چه می شود که چنین موجی شکل می گیرد از واکنش به یک خبر مرگ و طعنه به مقامات جمهوری اسلامی در سطوح مختلف و این همانی های سیاسی و مذهبی و نظایر آن؟ پاسخ به این سئوال را می توان در پیام تسلیت محموداحمدی نژاد درخصوص درگذشت هوگو چاوز یافت؛ پیامی که به خوبی نشان می دهد واکنش مردم بیش از آنکه متوجه یک رهبرسیاسی در هزاران کیلومتر دورتر از ایران باشد، متوجه تزویر و ریاکاری و سیاست های سئوال برانگیز حکومت ایران در نزدیکی و اعتبار بخشیدن به یک ائتلاف سیاسی است. از نظر من این واکنش ها به نوعی اعتراض به یک اتحاد ایدئولوژیک است که بسیاری باور ندارند که منافع ملی من شهروند ایرانی از قبل آن تامین شود و اینکه رابطه کشورهای جهان و به تبع آن رهبران این کشورها که می آیند و می روند، نباید خارج از حوزه تامین منافع مردم کشورهای مطبوع باشد.
بنابراین وقتی برداشت عمومی بر این تعلق می گیرد که چنین رابطه ای خارج از تامین چنین منافعی است، برای نشان دادن و برجسته کردن آنچه که دوست ندارند وصحیح و سودمند نمی پندارند، از هر روزنه ای که امکان پذیر باشد برای بیان آن استفاده می کنند.
محموداحمدی نژاد در پیام خود چنان از درگذشت هوگوچاوز سخن می گوید که اگر اسم او را از بالای پیام تسلیت برداریم و نام یکی از روحانیون عالی قدر را به جای آن بگذاریم باز لازم نخواهد بود تغییری در متن آن بدهیم. همین پیام می توانست مثلا پیام تسلیت رئیس جمهور ایران به مناسبت فوت مقام رهبری ایران باشد یا امثال آن.
اینکه احمدی نژاد می گوید “او (منظورمرحوم چاوز) انسانی عمیقاً موحد و مؤمن و پایبند به ارزشهای انسانی و آسمانی و باورمند به راه انبیاء الهی و حاکمیت جهانی عدالت و عشق به رهبری صالحان بود”، یعنی توصیف کردن مردی با فرهنگ و ارزش های متفاوت سیاسی و اجتماعی و انسانی متفاوت، با متر و محک هایی که برای توصیف بزرگی و شکوه یک فرد در میان هواداران حکومت، یا کسانی که طرز تفکر شبیه به او دارند، استفاده می شود، و این خود هدیه الهام بخشی برای هدف قرار دادن واژه به واژه این دروغ گویی و گنده گویی و بی ربط سخن گفتن، با طعنه و کنایه و حتی استهزاست.
این استهزاء گروه هدفی دارد که به نظرم نه هوگوچاوز، بلکه سرایندگان چنین واژگانی هستند که سال هاست به شعور مخاطب خود هیچ احترامی نمی گذارند. آقای احمدی نژاد کوتاه هم نمی آید و ادامه می دهد که “جهان رهبری خردمند و انقلابی را از دست داد” و اینکه دامن می زند به تئوری توطئه کودکانه ای که در حکومت هایی شبیه ایران و ونزوئلا می تواند به راحتی پروبال بگیرد و می گوید: “او سرانجام در پی یک بیماری مشکوک همه وجود و جان خود را نیز در این راه پرافتخار تقدیم کرد.” اما کاش مرثیه سرایی رئیس جمهورایران همین جا ختم می شد. او پا را فراتر می گذارد و به عنوان بالاترین مقام سیاسی کشور، از برنامه های آینده خبر می دهد و با استفاده از شهودعرفانی هاله محور خود پیش می بینی می کند: “تردید ندارم که او بازخواهد گشت و به همراه همه صالحان و حضرت مسیح (ع) و تنها باقیمانده از نسل پاکان، انسان کامل، خواهد آمد و جامعه بشری را در استقرار صلح و عدالت کامل و مهربانی و کمال یاری خواهد کرد.”
با مشاهده چنین روایتی است که گمان می کنم واکنش طعنه آمیز و بعضا استهزاآمیز به مرگ هوگو چاوز و به کار گرفتن عباراتی که در آن رابطه مقام معظم رهبری ونزوئلا را با حکومت ایران به چالش می کشد و دورویی ها و تزویر و نامتناسب بودن هویت چنین تصاویری که توسط احمدی نژاد ارائه شده را هدف قرار می دهد، اتفاقا نشان از یک شعور جمعی می دهد نسبت به روایت رسمی ای که حکومت ایران تلاش می کند از وقایعی از این دست ترسیم کند و به خورد مردم بدهد.
در تفسیر و تحلیل چنین واکنش هایی به نظرم باید یک قدم از سطح فاصله گرفت و به پیچیدگی هایی توجه کرد که حاشیه را در متن برجسته می کند. قطعا مرگ، پدیده ای برای جشن گرفتن و سرور نیست، اما نشان دادن تزویر و به چالش کشیدن آنچه که بسیاری سلامت و صحت و سودمندی آن را بی اعتبار می دانند، اقدامی اجتناب ناپذیر است و طبیعی. آنچه محمود احمدی نژاد برای هوگوچاوز نوشت و دیگر مرثیه سرایی های مشابه و اعلام عزاداری عمومی در کشور نمی تواند واکنشی غیر از این داشته باشد. با این تفاوت که در این مورد خاص بسیاری از آنها که از در طعنه وارد شدند و لطیفه گویی، پیشاپیش دست طرف مقابل را خوانده بودند و روایتی را که می خواهد به حلقوم مردم فرو کند از پیش می توانستند خط به خط حدس بزنند. باشد تا از چنین وقایعی درس بگیریم و جامعه خود را بیشتر بشناسیم و حاکمان را بیشتر و حاکمان نیز از چنین واکنش ها و تصویری که از خود در نزد مردم می سازند درس و عبرت بگیرند. و البته خدا هوگوچاوز را بیامرزد مثل هر بنده خدای دیگری.